تبیان، دستیار زندگی
آیت الله سید مهدی حکیم در تاریخ 1314 ق. در خانواده مرجعیت دینی نجف اشرف، دیده به جهان گشود و چشمان پدر و مادر خود را فروغی دوباره بخشید
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آيت الله سيد مهدي حكيم

آیت الله سید مهدی حکیم

ولادت

تحصيلات

فعالیت های فرهنگی - سیاسی

مشعل هدايت

هجرت

فعالیت  هاي اجتماعي در دبی

شهادت

تشييع پيكر

تولد

سید مهدی حکیم در تاریخ 1314 ق. در خانواده مرجعیت دینی نجف اشرف، دیده به جهان گشود و چشمان پدر و مادر خود را فروغی دوباره بخشید. پدر بزرگوارش حضرت آیت اللّه العظمی سید محسن حکیم (ره) و مادرش بانو فُوزیه، فرزند حاج حسن البشری لبنانی بود.پدرش به پاس احترام به حضرت مهدی موعود، نام فرزندش را مهدی نهاد و مادر وی، او را در آغوش محبت فشرد و از شوق ولادتش اشک خوشحالی فشاند.سلسله نسب آیت اللّه سید مهدی حکیم (ره) به سادات طباطبایی می رسد که به امام حسن مجتبی (ع) منتهی می شود. سلسله خانوادگی این فقید سعید را از آن رو «حکیم» می نامند که جدّش امیر علی فرزند سید بن مراد، طبیب عصر خود بوده، سید بن مراد در آن زمان تنها طبیب نجف محسوب می شده است و طبیب را نیز در آن زمان، حکیم می گفتند. از این جهت این خانواده به «حکیم» شهره شدند.(1)

تحصیلات

شهید سید مهدی حکیم (ره) دوران طفولیت را در آغوش پر محبت پدر عالم و مادری متدیّن خویش، سپری کرد و هر روز با واقعیت های زندگی بیشتر آشنا می شد و نیازمند برنامه تربیتی سالمی بود.پدرش مرحوم حکیم وی را به یکی از مکتب خانه های نجف اشرف فرستاد. وی با استعداد سرشاری که داشت، به زودی خواندن و نوشتن را در کنار سجایای اخلاقی فرا گرفت. و دروس حوزه را نزد اساتید زیر فرا گرفت:

- مقدمات حوزه را نزد شیخ محمد تقی الفقیه؛

- منطق، اصول و فقه در سطح عالی را نزد آیات عظام سید محمد و سید احمد حکیم.

- خارج اصول و فقه را نزد آیات عظام خوئی، شهید سید باقر صدر و شیخ حسین حلّی - رحمهم اللّه -

وی سرانجام از چهره های ممتاز و پرافتخار حوزه علمیه نجف اشرف گردید.

فعالیت های فرهنگی - سیاسی

شهید آیت اللّه حکیم (ره) برای به ثمر رساندن آرمان مکتبی و فرهنگی خویش و انسجام بخشیدن به نیروهای موجود در عرصه تلاش های فرهنگی، بنیان نهادن اسلوب جدیدی را لازم می دیدید، و برای تسریع این هدف، وجود یک تشکل فکری - سیاسی را ضروری می دانست تا در قالب این شیوه جدید مبارزه، اهداف خود را اجرا سازد؛ لذا برای کنکاش درباره ساختار فکری و سیاسی یک تشکل اسلامی، سفری به ایران کرد و از نزدیک با تشکل سرّی فدائیان اسلام آشنا شد.

از طرفی ایشان با بررسی تشکیلات اخوان المسلمین و حزب التحریر در عراق، آنها را فاقد فکر استوار و روشن در چارچوب حکومت دینی در عصر غیبت یافت.

سرانجام برای تحقق هدف فوق و با توجه به بافت سیاسی و فرهنگی جامعه عراق و جهان اسلام، وی با ارتباط و همکاری علماء و شخصیت های برجسته حوزه مانند شهید سید طالب رفاعی، شهید شیخ عارف بصری و شهید عبد الصاحب دخیل به این نتیجه رسید که باید به تأسیس حزب بپردازد و این اندیشه را با شهید آیت اللّه سید باقر صدر (ره) در میان گذاشت. ایشان نیز بر ضرورت امر تأکید فرمودند و نهایتاً در تاریخ 14 تیر ماه 1338 ش تشکل دینی - سیاسی مزبور را به نام حزب الدعوة ایجاد کردند.(2) با ظهور این تشکل، جامعه عراق و جهان اسلام وارد مرحله جدیدی از مبارزه فکری و سیاسی شد.

مشعل هدایت

در حوزه علمیه نجف و در مجموع کشور عراق، کمتر معمول بود که علماء به خطابه بپردازند؛ زیرا ترویج مبانی دینی به صورت سخنرانی و ایجاد مجامع عمومی، در شرایط سیاسی و فرهنگی عراق فراهم نبود. شهید حکیم (ره) از ماه رمضان 1333 - در ایام جوانی - با چند تن از علمای حوزه نجف، در صحن مطهر امام علی (ع) معروف به «صحن حیدری»، محفل بحث و مناظره ای را پیرامون مسائل فکری دائر کرده و شب ها پس از اقامه فریضه، به سخنرانی می پرداختند. ایشان چون مشعلی فروزان ره پویان را به سرچشمه های اندیشه دینی، رهنمون می کردند.

شهید حکیم (ره) با همکاری یاران خود، شیوه ترویج معارف اسلامی به صورت خطابه را در سراسر عراق معمول ساخت.(3) این سید مخلص علی رغم دوری از وطن مدتی را در شهر «دُبی» به تبلیغ و وعظ مشغول بود. وی پس از اقامه نماز و یا در ایام سوگواری و ولادت، به بیان دستورات دینی اهتمام می ورزید.

در پاکستان نیز با وجود عدم آشنایی با زبان اردو سعی می کرد با خطابه های خود علاوه بر ارشاد مردم، این شیوه تبلیغ را نیز معمول سازد. در بغداد حسینیه ای به نام «حسینیه تمیمی» با تلاش خزعلی تمیمی دائر گردید. در آن هنگام سید مرتضی عسکری که از علماء بزرگ عراق بود، وجود عالم شایسته ای را جهت امامت جماعت آن حسینیه لازم می دید؛ لذا جریان را با آیت اللّه العظمی حکیم (ره) - پدر شهید حکیم - در میان گذاشت و از ایشان خواست تا سید مهدی حکیم را برای انجام این مسئولیت به بغداد بفرستد. در آن زمان شهید حکیم (ره) جهت انجام وظائف ارشادی در لبنان به سر می برد. ایشان پس از مراجعت به دستور والدش، عازم بغداد شد و به هدایت مردم پرداخت.(4) او با فصاحت ویژه ای که داشت، در برابر تهاجم اندیشه الحادی بعثی ها ایستادگی کرد.

هجرت

حزب بعث نقش مؤثر آیت اللّه شهید سید مهدی حکیم (ره) را در عرصه مهم فرهنگی - سیاسی به وضوح می نگریست، و از آنجا که تبلیغات و هدایت افکار را منحصر به خود می دانست، شهید حکیم را مانع بزرگی می پنداشت و در پی فرصت بود تا با حربه ای، شخصیت خانوادگی وی را در اذهان عمومی مخدوش سازد؛ از جمله اتهامات ناجوان مردانه عفلقی ها بر شخصیت های محبوبی مانند سید حسن شیرازی (ره) و سید مهدی حکیم (ره) ، جاسوسی برای اجانب بود.نظام سلطه در عراق می خواست با این گونه شایعات، نظر مؤمنین را نسبت به شخصیت های حوزه برگرداند و از تأثیر تلاش دین گرایان در جامعه بکاهد. البته این وسیله تخدیر افکار توده ها، از دیرباز در خدمت ارباب ستم بوده است. در تاریخ 1348 تلویزیون بغداد این اتهام را اعلام نمود. در این توطئه تبلیغاتی چند نفر را در تلویزیون نشان دادند که اعتراف کرده اند:

«ما در تشکیلات جاسوسی آمریکا و اسرائیل بودیم و سید مهدی حکیم نیز در آن شبکه اطلاعاتی فعالیت می نمود و جاسوسی می کرد.»

پس از آن که سید مهدی از چشم جاسوسان بعثی ها، ناپدید گردید؛ با توجه به تشکیلات پلیس مخفی آنها و مجهز بودنشان به ابزار مدرن اطلاعاتی باز هم نتوانستند از وجود سید مهدی حکیم اطلاع یابند. لذا برای خبر گرفتن از محل اختفای وی پنج هزار دینار پول عراق را اختصاص دادند و دستور مصادره اموال منقول و غیر منقول ایشان را صادر کردند.

سید شهید (ره) تقریباً مدّت یک ماه در بغداد ماند و برای حفظ اصول امنیتی، مرتب محل سکونت خود را عوض می کرد. وی پس از کاهش مراقبت های پلیسی، با تاکسی از بغداد به نجف آمد و در منزل یکی از بستگانش مخفی شد و مدتی بعد برنامه خروج از مرز را طراحی و از راه «عره عره» راهی عربستان سعودی گردید.(5)

او پس از اندکی اقامت در کشور سعودی به اردن رفت و با دائی خود علی الحاج حسن البزی - که سفیر لبنان در اردن بود. - ملاقات نمود و مدتی نیز در آن کشور سکنی گزید.

از آنجا که نیروهای تروریستی حزب بعث، شهید سید مهدی حکیم را یک خطر بالفعل برون مرزی تلقی می کردند، درصدد سوء قصد علیه او بر آمدند. سید مجاهد نیز اردن را به قصد کویت ترک کرد، و مدتی در کویت به تلاش های خویش ادامه داد.

در سال 1347 مشاجرات شدید فکری اندیشه های کمونیستی علی بوتو و جنبشهای مسلمان، به مرحله ای حساس رسید. در این زمان به درخواست مسلمانان پاکستان و ضرورت ترویج معارف اسلامی و نیز انسجام بخشیدن به نیروهای مسلمان، شهید حکیم از کویت به پاکستان رفت تا مسلمانان آن دیار نیز از آبشخور فکری این اندیشمند جوان سیراب گردند. شهید حکیم (ره) نه تنها با شیعیان روابط نزدیکی داشت؛ بلکه با علماء اهل سنّت همانند «مودودی» نیز تماس برقرار می کرد و با ایجاد میز گرد و سمینارهای علمی، زمینه را برای رفع سوء تفاهمات، فراهم آورد.

فعالیت  هاي اجتماعي در دبی

آیت اللّه شهید حکیم (ره) برای درمان خویش برای دومین بار راهی لندن گردید و پس از پایان معالجات، با دعوت مسلمانان دبی و صلاحدید برادر بزرگش آیت اللّه سید یوسف حکیم (ره) به دبی عزیمت نمود. وی علی رغم دوری از وطن و کسالت جسمی، در دبی به فعالیت هایی مشغول گردید که موارد آن عبارتند از:

- ارشاد مردم بعد از نمازهای یومیه و تبیین مسائل محوری دین چون عقاید، تاریخ و احکام قرآنی...

- اقدام به امور عام المنفعه مانند:

1 - تأسیس مسجد امام علی (ع).

2 - ایجاد مسجدی در منطقه قصص.

3 - گسترش مسجد شارقه.

4 - تأسیس اوقاف جعفریه.

5 - تأسیس مدرسه امام صادق (ع) که به اطفال اختصاص داشت.

6 - تأسیس مؤسسه اهل البیت (ع) که به امور خدماتی مؤمنین می پرداخت و با ایجاد صندوق خیریه ای تحت پوشش این مؤسسه به حل معضلات اقتصادی محرومین اهتمام می ورزید.

7- و....

شهادت

در تاریخ 1368 / 1 / 14 جبهه ملی - اسلامی سودان از آیت اللّه سید مهدی حکیم (ره) دعوت می کند تا در کنفرانسی که برای دومین بار، در خارطوم پایتخت سودان، برگزار می گردد، شرکت کند. این دعوت از طریق دکتر سعید محمد، رئیس تحریر مجله العالم، صورت گرفت. اما شهید حکیم (ره) متأسفانه به موقع موفق به اخذ جواز ورود به خاک سودان نشد و روز بعد لندن را به قصد خارطوم ترک کرد و در هتل هِیلتون اطاق شماره 153 اقامت گزید.

بعثی ها از ورود شهید حکیم (ره) به خاک سودان اطلاع یافتند و درصدد طراحی ترور وی برآمدند. بعثی ها از آن جهت محیط سودان را مناسب کار خود دانستند که اولاً، سودان رابطه خوبی با دولت عراق داشت و ثانیاً وجود حزب بعث و نفوذ او در تشکیلات دولت سودان به خصوص وجود حزب بعث سودان، زمینه خوبی در انجام ترور بود.

یکی از بستگان ایشان در مورد چگونگی ورود آیت اللّه حکیم (ره) به خاک سودان چنین اظهار می دارد:

«ساعت 2 نصف شب جمعه 1368 / 1 / 14 وارد فرودگاه خارطوم شدیم. مورد استقبال یکی از برادران قرار گرفته، به وسیله ماشین او به هتل هیلتون انتقال یافتیم و در اطاق شماره 153 سکنی گزیدیم. بنا شد صبح روز جمعه ساعت 9 در دومین جلسه کنفرانس شرکت کنیم. متأسفانه جهت انتقال ما به کنفرانس در زمان مقرر نیامدند. ساعت از 9 گذشت که شخصی به نام عباس ابراهیم النّور که خود را عضو جبهه ملی - اسلامی سودان می دانست، آمد و گفت: اکنون دیر شده و بهتر است در جلسه بعد از ظهر امروز شرکت کنید. باز هم طبق معمول خبری از کسی نشد. تا ساعت 6 عصر هم بدین منوال گذشت. شخص دیگری آمد و خود را از مجله العالم معرفی کرد. او هم پس از صحبت های لازم مارا ترک نمود.

من و سید مهدی حکیم (ره) در سالن هتل نشسته بودیم و منتظر رفتن در کنفرانس بودیم. دو نفر عراقی، چند متری ما روی صندلی نشستند و از گارسون غذا خواستند و بدون تناول، وقت گذرانی می کردند و در واقع سید حکیم را شناسایی می کردند.

ما پس از مدتی به اطاق مراجعت و استراحت نمودیم و فردا صبح هم به شکل روزهای پیشین ما را سرکار گذاشتند. کنفرانس لحظه های پایانی خود را طی می کرد و ما با پایان یافتن آن بدون شرکت در کنفرانس، تصمیم گرفتیم با حسن ترابی دبیر کل جبهه ملّی - اسلامی سودان ملاقات کنیم. در شب یکشنبه 1368 / 1 / 17 برای ملاقات وی وارد منزلش شدیم و پیرامون مسائل جاری عراق، مسئله سیاسی فلسطین و مسئله مخالفین عراق صحبت هایی به میان آمد. پس از اتمام مذاکرات به هتل برگشتیم.

شهید سید مهدی (ره) رفت که کلید از هتل دار بگیرد.

در همان حال چند نفر عراقی مشکوک، آیت اللّه شهید (ره) را تحت نظر داشتند. من نیز رفتم تا کلید اطاق را از مسئول هتل بگیرم. 20 ثانیه نگذشته بود که صدای شلیک گلوله شنیده شد. برگشتم دیدم که سید مظلوم نقش بر زمین شده است. خواستم حرکتی کنم که مهاجمین همه را تهدید نمودند و تیراندازی هوایی نمودند. پس از آن، همه روی زمین دراز کشیدند و تروریست ها پس از شلیک چهار گلوله هوایی، صحنه را ترک کردند و 15 دقیقه پس از متواری شدن قاتلین، نیروهای امنیتی سودان رسیدند. بدن غرقه در خون شهید حکیم را به بیمارستان منتقل نمودند و به بازجویی از ساکنین هتل پرداختند.(6)

تشییع پیکر

روز پنجشنبه 1368 / 1 / 21 پیکر شهید با حضور شخصیت های سیاسی - نظامی سودان همانند، وزیر کشور، وزیر دادگستری و رئیس جبهه ملی - اسلامی، از خارطوم تا تهران تشییع شد و ساعت 3 بعد از ظهر همان روز، وارد فرودگاه مهر آباد گردید. روز شنبه 1368 / 1 / 23 نیز دوباره پیکر او را، یارانش با حضور تعدادی از مسئولین جمهوری اسلامی ایران، برادرش آیت اللّه سید باقر حکیم و شخصیت های علمی و سیاسی عراق تشییع کردند.

تشییع پیکر پاک او با پخش سرود نظامی جمهوری اسلامی ایران، از مسجد ارک تهران آغاز شد و تا تقاطع شهید مصطفی خمینی (ره) ادامه یافت، و پس از آن پیکر شریفش را به سوی شهر مقدس قم حرکت دادند و با همراهی حدود 100 اتومبیل بدن شهید را در ساعت 3 عصر روز شنبه 1368 / 1 / 23 به قم رساندند و در میان انبوه جمعیت که به انتظار ورود پیکر شهید بودند، تشییع و پس از عزاداری کم نظیری بدن مطهّر آن رادمرد را در کنار بارگاه ملکوتی فاطمه معصومه (س) و مزار شهید محراب، آیت اللّه مدنی، در مسجد بالاسر، به خاک سپردند.

--------------------------------------------

پی نوشت:

1 - لماذا قتلوه، سلیم العراقی، ص .13

2 - همان، ص .30

3 - نقل از سید محمد هادی - از نزدیکان شهید (ره)

4 - لماذا قتلوه، ص .53

5 - آرشف الامام الحکیم، رقم .32

6 - نقل از دکتر عبدالوهاب الحکیم، از بستگان شهید (ره) .


منبع: سایت حوزه نت

تهیه و تنظیم: فریادرس گروه حوزه علمیه