تبیان، دستیار زندگی
خود ما در محیط‌های دینی و حوزه‌های درسی دیده‌ایم که روش تدریس و لحن سخنان اساتیدی،‌ شاگرد را متعبد به حرف استاد یا حرف بزرگان پیشین بار می‌آورد؛ مثلاً وقتی استاد می‌گوید مرحوم آقا چنین فرمود، معنایش این است که اینجا خط قرمز است و نمی توان از آن گذشت!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مفهوم شناسی تحول
تحول و بالندگی حوزه های علمیه در چشم انداز مقام معظم رهبری(1)

خود ما در محیط‌های دینی و حوزه‌های درسی دیده‌ایم که روش تدریس و لحن سخنان اساتیدی،‌ شاگرد را متعبد به حرف استاد یا حرف بزرگان پیشین بار می‌آورد؛ مثلاً وقتی استاد می‌گوید مرحوم آقا چنین فرمود، معنایش این است که اینجا خط قرمز است و نمی توان از آن گذشت!

اشاره:

در تابستان سال جاری، همایش با عنوان تحولات بایسته در آموزشهای سالامی و انسانی، توسط معاونت آموزشی دفتر تبلبغات اسلامی خراسان رضوی برگزار شد. متن حاضر سخنرانی حضرت آیت الله مصباح یزدی در این همایش است. ضمن سپاس فراوان از عزیزانی که این متن را در اختیار نشریة خشت اول قرار دادند، شما را به خواندن این سخنان مهم و ارزشمند دعوت می کنیم:

طرح مسئله و مبادی آن

ابتدا بر مواد تصوّری و تصدیقی بحّث تحول در علوم اسلامی و انسانی تأمل می‌کنیم؛ اینکه تصوراً منظور از تحولات علوم چیست و تصدیقاً چه ضرورتی دارد که این تحولات انجام شود؟ پس از بررسی ضرورت تحول در علوم اسلامی و انسانی، به مسئله ‌اصلی، یعنی چگونگی انجام این تحولات و به راه‌کارها، لوازم و بایسته‌های آن خواهیم پرداخت؟

پیداست که منظور از تحول، تحول لغوی به معنای هرگونه دگرگونی نیست؛ بلکه منظور از آن،‌ دگرگونی رو به کمال و برطرف کردن نقصها و پر کردن خلأها و عرضة تازه‌های مفید و به کارگیری روشهای مؤثر است و در یک کلمه، تحول مطلوب مورد نظر ماست.

منظور از علم هم، مجموعة قضایایی است که بر اساس محوری خاص و با روش و متدی معقول و مناسب، مورد بحث و تحقیق قرار می‌گیرد. همة علوم از قضایای مختلفی تشکیل می‌شود که جواب بعضی از آنها یقینی و جواب بعضی دیگر ظنّی و جواب بسیاری، مشکوک است که در گروه فعالیت‌های آیندگان باقی می‌ماند.

شاید هیچ علمی نداشته باشیم که تمام قضایای آن به صورت یقینی پاسخ داده شده باشد و همواره علوم منتظر فعالیت‌های بیشتری هستند که مظنونات آن،‌ تبدیل به متیقّنات شده و قضایای مشکوک و مجهول، تبدیل به معلوم گردد.

با این توضیح، معنای تحول در علوم روشن می‌شود؛ تحول در یک علوم یعنی آن علم از حالت جمود و بسته بودن درآید و اقداماتی انجام شود که متیقّنات آن بیش از سابق گردد.

به دلایل متعددی، در عنوان بحث ما، تحولات علوم اسلامی انتخاب شده که یکی از آنها این است که دغدغة اصلی ما حوزویان، علوم اسلامی است؛ این دغدغه هم به علت اقتضای شغل، حرفه و صنف ماست  هم به خاطر روز افزون شدن احتیاج همة دنیا و از جمله خود کشور ما به معارف اسلامی است و همچنین به دلیل تلاشهای مختلف با انگیزه‌های متفاوت برای انحراف علوم اسلامی از مسیر صحیح آن با التقاطات و مغالطات و القاء شبهات است؛ لذا ضرورت دارد که در برابر این فعالیت‌ها، اقدامات جدی‌تر و مثمر ثمرتری انجام بگیرد. به هر حال روشن است که دغدغة اصلی ما علوم اسلامی است و به خاطر رسالتی که ما داریم، این از واجبات کفایی است؛‌ منتها چون مَنْ بِهِ الکِفایَه  ندارد، حکم واجب متعینی را دارد.

اما چرا در عنوان بحث، علوم انسانی و اسلامی عطف شده است؟ چون گرچه علوم انسانی اصالتاً و ذاتاً ارتباط مستقیمی با علوم اسلامی ندارد، ولی غیر مستقیم ارتباطات زیادی با علوم اسلامی دارد؛‌ بعضی از علوم انسانی که بیشتر جنبه توصیفی و تحلیلی دارند، با اعتقادات مذهبی و دینی ما ارتباط پیدا می‌کند و برخی دیگر که بیشتر جنبه دستوری دارند، با ارزشهای اسلامی ما ارتباط دارند.

بنابراین ما نگران این هستیم که در مراکزی که علوم انسانی، جدای از گرایش‌ها و منایع اسلامی بررسی شود، گاهی نتایج نامطلوبی به بار می‌آورد.

البته روشن است که منظور ما همه علوم انسانی هم نیست؛‌ چون علوم انسانی یک اصطلاح دانشگاهی است که شامل علومی مثل حسابداری و کتابداری هم می‌شود و معلوم است که اینها محل بحث نیست و اینکه بعضی از آنها به نحوی به اموزش علوم اسلامی می‌توانند کمک کنند، ارتباط غیر مستقیم آنهاست که همة علوم، می‌توانند با اسلام چنین ارتباطی داشته باشند؛ ‌بنابراین تحول در آن دسته از علوم انسانی مورد بحث قرار می‌گیرد که ارتباطی با باورهای اسلامی یا با ارزشهای اسلامی داشته باشند.

با روشن شدن مباحث تصّوری بحث، برای بررسی مبادی تصدیقی، اینکه آیا تحول در علوم اسلامی و انسانی ضرورت دارد یا نه، لازم است تأملی بر انواع تحول در علوم داشته باشیم و بعد ببینیم آیا همة این تحولات ضرورت دارد و باید انجام گیرد یا اینکه تحول در بعضی ضرورت است و در بقیه، باید اولویت‌بندی شود و در بعضی لازم و در بعضی فضل است؟

1.انواع تحول در علوم

در اینجا به بعضی از مهم‌ترین انواع این تحولات در علوم اشاره می‌کنیم:

1ـ2 تحول طبیعی علوم

گاهی تحول در علوم، به علت یک جریان طبیعی است؛ وقتی قضایایی مطرح می‌شود، ابتدا مؤسسین و پیشگامان و پیشتازان آن علم، جوابهایی ارائه می‌دهند که طبعاً جواب‌های ساده مطرح می‌شود؛ ولی بعدها آیندگان از نظرات گذشته‌گان استفاده کرده و تحقیقات و مطالعات بیشتری انجام می‌دهند و تلاش می‌کنند مسائل دیگری را که هنوز به حد یقین نرسیده است را روشن‌تر کنند.

این جریان، همیشه در همة علوم بوده و خواهد بود. این حد از تحول در علوم، یک امر طبیعی است و احتیاج زیادی به تحقیق و بررسی بایسته‌ها و ملزومات آن ندارد.

به عنوان مثال، اگر تاریخ فقه را ملاحظه نمایید که چگونه فقه به عنوان یک علم پدید آمده و چه تحولاتی پیدا کرده و چه دورانهایی را گذرانده تا به این وضع کنونی رسیده، خواهید دید همین جریان طبیعی در آن نیز برقرار بوده است. این آثاری که امروز در دست ماست، به برکت تلاشهای بزرگان در عصرهای اخیر، امثال مرحوم بهبهانی، کاشف الغطاء، شیخ انصاری و مراجع معاصر است. ابتدا فقه این گونه نبود؛ کتابهای قدیمی فقه، همه متن روایات یا خلاصه‌ای از روایات است که به آنها کتب فقهی گفته می‌شد؛ ولی از زمان شیخ مفید و بعد هم شیخ طوسی، کم‌کم آنها مبسوط شدند و مراحلی را گذراندند تا به اینجا رسیدند.

البته این تحولاتی که باید به طور طبیعی انجام شود، گاهی با موانعی برخورد می‌کند و بایستی آن موانع را به عنوان آسیب‌ها، شناخت و علاج کرد و عوامل اثباتی را تقویت و عوامل سلبی را اصلاح نمود. گاهی این موانع، به خاطر تفاوت دیدگاه‌ها و گرایش‌ها بوده است؛ مثلاً درباره گرایش اخباریگری که از قدیم تا امروز در زمینه‌های فقه و کلام و سایر علوم مطرح بوده، آن هم از بزرگانی که نه تنها مورد احترام، بلکه همة آنها مورد تصدیق ما هستند؛ مثلاً گرایش شیخ مفید، ‌یک گرایش است و گرایش شیخ مفید، گرایش دیگری است. بهترین نمود اختلاف  دیدگاه آنها، در کتاب انتقادات شیخ مفید بر عقاید شیخ صدوق روشن می‌شود. من وقتی بررسی می‌کنم، نمی‌دانم بیشتر باید بیشتر به کدام احترام بگذارم؛ هر دو از بزرگان کم نظیری هستند که حق عظیمی بر تشیع دارند؛‌ اما با اینکه قریب العصر به زمان ائمه (ع) هم بودند، چنین اختلافاتی در اجتهادات فقهی و کلامی آنها پیش آمده است.

مانع دیگر این است که چه بسا به خاطر انگیزه‌های مقدس، به نوعی تعصّب مبتلا می‌شوند و این طرفداری از یکی از بزرگان، باعث می‌شود که چالشی در مسیر پیشرفت علم حاصل شود. خیر اندیشانی باید تلاش کنند که این اشکال را برطرف نمایند و با این تعصبات مبارزه کنند و الا این تعصبات باعث می‌شود که پیشرفت علم از طرفین کند شده و نیروها صرف اصطکاک گردد و برآیندی در نهایت حاصل نخواهد شد.

1ـ2 تحول توسط عالمان

گاهی تحولاتی که در یک علم پدید می‌آید، مربوط به خود عالمان است و عامل دیگری چندان تأثیری در این تحولات ندارد. آنها با ذوق و استعداد و تلاش بیشتر خود، تحولاتی را در علوم پدید می‌آورند. در همین دوره‌های اخیر، از زمان شیخ انصاری به بعد، کتابهایی که بزرگان در فقه و اصول نوشته‌اند و الان کتابهای درسی ماست و در همة حوزه‌های علمیه تدریس می‌شود، تحولاتی است که در آن، عامل خاصی دخالت نداشته است؛ ذوق، استعداد، تلاش و زحمت خودشان بوده که این تحولات را ایجاد کرده است. در اینجا آنچه می‌بایست انجام بگیرد، تشویق و تشجیع در مقابل حالت وارفتگی و محافظه‌کاری و به قول شهید صدر (ره)، نگاه استصحابیّه است که خیلی‌ها دارند؛ بعضی‌ها دلشان می‌خواهد اوضاع همین طور که هست باشد و هیچ تغییری حاصل نشود. اگر این طور بود، شیخ مفید، شیخ طوسی، صاحب سرائر و بعد، مرحوم بهبهانی و کاشف الغطائی پیدا نمی‌شد. اگر بنا بود همان روش سابق، به صورت تقلیدی ادامه پیدا کند، این تحولات ایجاد نمی‌شد.

این نوع تحول، احتیاج به عامل جدیدی ندارد؛ بلکه نیاز به تشجیع و تقویت برای نوع‌آوری و ارائة نظریات جدید، و مبارزه با آفت زدایی و تعصّب‌ها دارد. بایستی جلوی تعصب‌هایی که مانع پیشرفت علم است را گرفت.

خود ما در محیط‌های دینی و حوزه‌های درسی دیده‌ایم که روش تدریس و لحن سخنان اساتیدی،‌ شاگرد را متعبد به حرف استاد یا حرف بزرگان پیشین بار می‌آورد؛ مثلاً وقتی استاد می‌گوید مرحوم آقا چنین فرمود، معنایش این است که اینجا خط قرمز است و نمی توان از آن گذشت!

ولی اساتیدی هستند که شقوق و احتمالات مختلف طرح کرده و سپس یکی را تقویت می‌کنند. در زمانهای اخیر، کسی را که بنده حضوراً این روش را از ایشان مشاهده کردم مرحوم آیت الله بروجردی (رض) بودند و اساتید دیگر، متأثر از روش ایشان هستند؛ یعنی مبتکر این روش، البته تا آنجایی که سن اقتضا می‌کند، ایشان‌اند.

ایشان در طرح و بحث بیان شقوق مختلف، خیلی قوی بودند و در آزادانه بحث کردن، باز کردن مسئله، پیدا کردن ریشة بحث ـ اینکه از کجا شروع  شده و چه تحولاتی پیدا کرده ـ بر دیگران امتیاز داشتند. به قول خیلی از طلاب، درس ایشان مجتهد پرور بود. اساتید دیگر بودند که فقط متن جواهر را با اندکی ان قلت در کنار آن مطرح می‌کردند؛ اما ایشان ریشة بحث را از ابتدای پیدایش فقه، انگیزه‌های طرح این بحث، تحولاتی که پیدا کرده و نظرهای مخالفین را مطرح می‌کرد و طلاب بحث را کاملاً حلاجی شده دریافت می‌نمودند. این روش باعث می‌شد که هم شاگرد رشد کند و هم متعبد به حرف استاد یا یک شخصیت علمی بزرگ نباشد.

بعضی از اساتید بودند که اگر شاگردی در درس اشکال نمی‌کرد، ناراحت می شدند؛ می‌گفتند مگر شما دیشب درس را مطالعه نکره‌اید؟! سنت درس خارج ما همیشه این بوده که شاگرد در درس باید اشکال کند. اصلاً گرمی درس خارج به همین است.

این سنت به این معناست که چه بسا نکته‌ای به ذهن متعلم می‌آید که از آنچه در ذهن استاد است، صحیح‌تر و قابل احترام‌تر باشد. گاهی همین ان قلت‌ها، باعث تحول در یک سلسله فقهی، یک فتوا یا یک سنت عملی می‌شود.

البته به هیچ وجه نباید نسبت به اساتیدی که حق بزرگی بر گردن ما دارند و ما ریزه‌خوار خوان نعمت آنها هستیم، کم‌مهری کنیم. باید کمال احترام را نسبت به همة آنها داشته باشیم؛ ولی این امر نباید مانع از این شود که قدرت تفکر، ابتکار و خلاقیت خود دانش‌پژوه و محقق از بین برود.

پس باید محققین را تشجیع کرد تا به خود اجازه دهند که نوع‌آوری کرده، فکر و روش جدید مطرح کنند و ابداع و احتمالات نمایندو بحث‌های جدیدی را ارائه دهند؛ البته همه متوجه هستیم که منظور از این نوآوری‌ها، بدعت‌گذاری و تغییر احکام دین و ارزشهای اسلامی نیست؛ منظور، استفاده از استعدادها و نعمتهای الهی با بهره‌برداری بیشتر و بهتر است.

گاهی بعضی‌ها با قضاوت‌های عامیانه، هر نوآوری را بدعت می‌دانند. حدود شصت سال قبل، شخصی نوشته بود که دوبار به عالم تشیع ضربه وارد شد؛ یکی با غصب خلافت امیرالمؤمنین (ع) بود؛ و دیگری زمانی که شیخ مفید اصول را وارد فقه شیعه کرد!

ببینید این قضاوت چقدر متعصبانه است؛ آن هم در مورد شیخ مفید که شخص ساده‌ای نیست و مورد احترام همه است. از این موراد در گوشه و کنار پیدا می‌شود؛ ولی همه می‌فهمند که این قضاوت‌ها، عامیانه و متعصبانه استو ارزش بحث ندارد.

ادامه دارد....


منبع:خشت اول                                       تنظیم:نقدی-حوزه علمیه تبیان