تبیان، دستیار زندگی
به آسمان رفت و به خدا پیوست
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

به آسمان رفت و به خدا پیوست

مردان بزرگ، زینت بخش تاریخ اند؛ آنان که در انگاره خویش، بودن را دلیل زندگانی و عشق به آرمان های انسانی را دلیلی بر بقای آن می دانند. بار دیگر شهادت به روی مردان خدا لبخند زد و تنی چند از آنان را به جایگاه نظر به وجه اللّه بالا برد و دلدادگان حریم عشق، با تمام وجود احساس کردند که درگاه شهادت به رویشان بسته نیست و گاه و بی گاه نخبه ای را انتخاب می کنند تا رشته کمالِ بین ملک و ملکوت متصل باقی بماند. این بار بر سر لوحه نام غیورمردان همیشه جاوید، نام شهیدی می درخشد که نبوغ و اراده خدادادی، از وی مردی پرهیزکار، متعهد، متفکر، نوآور و شجاع ساخته بود. آری، سخن از ستاری است که مِهر خدایی داشت و سند ارادت و عشق او، با مُهری خونین تأیید شد و در ردیف پرونده های دیگر راست قامتان جاودانه تاریخ قرار گرفت.

شهید ستاری

سرلشکر شهید منصور ستاری، در تاریخ 29 اردیبهشت ماه سال 1327، در روستای ولی آباد ورامین در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. او در حالی که فقط نه سال بیشتر نداشت، از نعمت پدر محروم شد، ولی همواره از او به عنوان تکیه گاه و حامی یتیمان و بی سرپرستان یاد می کرد و این یادبود، موجب جریان داشتن خون پدر فاضل و شاعر بلند طبعش، مرحوم حاج حسن ستاری در رگ های این مرد بزرگ بود.

مدیر امنیتی

از آنجا که فروش نفت برای کشور بسیار ضروری و منبع تأمین اعتبار ارزی و ریالی برای امور جاری و نیز نیازمندی های جنگ تحمیلی بود، دشمن بعثی و حامیان او از جمله آمریکا، به شدت سعی داشتند تا با انهدام کشتی های تجاری و نفت کش ها در روند تجارت بین المللی ایران اخلال کنند. شهید ستاری با آگاهی از هدف های خصمانه و تخریبی دشمن، به ایجاد شبکه های به هم تنیده پدافندی و گشت همیشگی هواپیماها مصمم شد. او با اسکورت کامل و دفاع مستمر و جانانه نیروی هوایی از این منابع حیاتی، جهان استکبار و دشمن ددمنش را به تعجب واداشت. در طول جنگ تحمیلی، حفاظت از این منابع اقتصادی، از اقدامات و جانفشانی های عقابان تیزپرواز و کارکنان پدافندی نیروی هوایی، با فرماندهی و مدیریت این شهید بزرگوار بود.

فرمانده وارسته

روحیه دستگیری از محرومان و درماندگان، از صفات بارز شهید ستاری بود. یکی از دوستان ایشان در این باره می گوید: «بعضی ها را با اینکه در زندگی نیز همدم و رفیقشان بوده ای، فقط بعد از مرگ می توان شناخت. شهید ستاری اهل تظاهر نبود، ادعای عدم تعلق نداشت، از زهد دم نمی زد و شعار سیر و سلوک نمی داد. او را که می دیدی، باور نمی کردی فرمانده ای است وارسته و از دنیا گسسته. دست و دلش باز بود، ولی نه برای خودش. بخشنده بود و کریم، اما نه برای خانواده اش. امکانات خوبی در اختیار داشت، اما نه برای رفاه زندگی شخصی. زاهد بود، نه در گفتار. یک بسیجی تمام عیار بود، ولی نه فقط در ظاهر».

مرد خدا

یکی از دوستان شهید ستاری درباره ایشان چنین می گوید: «شهید ستاری، دل سوز انقلاب بود و دردمند مردم. سیمایش همیشه پر از لبخند بود و امید و روحش سرشار از اتکال به خدا و دلگرم به وجود رهبر. وقتی بچه ها به چهره اش نگاه می کردند، خستگی از تنشان می رفت و مشکلات را فراموش می کردند. با اینکه او خود از همه خسته تر بود و باری عظیم بر دوش داشت. این جمله ورد زبانش را هرگز فراموش نمی کنم که می گفت: با توکل بر خدا کار را شروع کنید، من هم کمک می کنم.

پرسنل کم درآمد نیروی هوایی به خوبی به یاد دارند که مردی ناشناس با صورتی پوشیده، در نیمه های شب با کیسه های آذوقه به درب خانه های آنان می رفت و با تکان دادن دست از محل دور می شد».

به آسمان رفتن، به خدا پیوستن است

شهید ستاری

برای اهل صورت، به آسمان رفتن، ارضای حس کنجکاوی و خواسته های طبیعی است و تعریفی جز لذت، ماجراجویی و احیانا کسب تجربه ندارد. اما اهل معنا، پرواز را فاصله گرفتن از خاک و گرایش به افلاک تعریف می کنند. برای آنان به آسمان رفتن «از زمین کندن» است و در قاموس این قبیله هر «پا» فاصله گرفتن از زمین، یک عمر نزدیک شدن به خداست. صعود اهل معنا فرود ندارد. برای آنها، پروازهای متعدد، تمرین پریدن نهایی است. آن قدر می پرند تا در روز واقعه، تا بی نهایت اوج بگیرند؛ اوج در ناکجا. شهید ستاری نیز در گفته هایش نقل کرده است که: «در آسمان، نگرش انسان نسبت به کائنات طور دیگری است. انسان در پرواز می تواند با خدایش به گونه ای دیگر خلوت کند. انسان در آسمان، زمین را جور دیگری می بیند».

مردی سخت کوش

تیمسار ستاری، فردی پرکار بود. او تقریبا در تمام ساعات شبانه روز، به دنبال کارهای نظامی پایگاه هوایی و رسیدگی به مسائل و مشکلات پرسنل و همچنین تنظیم برنامه های آینده کاری بود و هیچ فرصتی برای استراحت یا اشتغال به کار شخصی نداشت. یکی از پرسنل تحت امر ایشان چنین می گوید: «از یاد نمی برم وقتی برای وضو و نماز، آری فقط برای وضو و نماز پای از کفش بیرون می کشید، پاهایش پر از زخم و پینه بود و به خاطر راه رفتن های ممتد و برپا ایستادن های طولانی، لابه لای انگشتان پایش پنبه می گذاشت تا تماس زخم ها و اصطحکاک آنها با هم، مانع حرکت و تلاش او نشود».

عروج ملکوتی

خلبان ستاری، در نیمه دی ماه سال 1373، به همراه چند تن از مسئولان نیروی هوایی، در مسیر برگشت از کیش به تهران، در راه، تصمیم به شرکت در مراسم فارغ التحصیلی گروهی از دانشجویان دوره خلبانی در پایگاه هوایی شهید بابایی اصفهان گرفتند. ایشان پس از اقامت دو ساعته در اصفهان، در راه بازگشت، دچار سانحه هوایی شدند و هواپیمایشان سقوط کرد. در این حادثه، شش تن از سرداران نیروی هوایی ارتش، به همراه تیمسار ستاری و شش تن از خدمه پروازی به درجه رفیع شهادت رسیدند. در واقع شهید ستاری با بال پرید و بی بال رسید. به نیلگون رفت و گلگون رسید. مقصد او اعلی علیین بود تا اسفل السافلین را به اهلش رها کند. فرودگاه او فردوس برین بود تا دامن به این دیر خراب آباد نیالاید. ولی حیف که خیلی زود برکت وجودش از میان ما رخت بربست و فیض وجودش از ما دریغ شد.


منبع :

حیات

تنظیم برای تبیان :

بخش هنر مردان خدا - سیفی