اتل متل یه بازی
بازیای بچهگونه
از آقا جون نشسته
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : يکشنبه 1388/10/13
اتل متل یه بازی
اتل متل یه بازی |
بازیای بچهگونه |
از آقا جون نشسته |
تا كوچولوی خونه |
اول عمونشسته |
بعد زن عمو فریده |
بعد مامان و آقاجون |
بعد بابا و سعیده |
مامان بزرگ كنارش |
بعد عمه جون خجسته |
بعد هم شوهر عمه كه |
سوخته كنار نشسته |
همین طوری كه میخوند |
رسید به پای باباش |
با دست روی پاهاش زد |
تِقّی صدا داد پاهاش |
یه دفعه رنگش پرید |
پای بابا رو ناز كرد |
نذاشت كه ورچیده شه |
پای اونو دراز كرد |
بعد دوباره شروع كرد |
اتل متل روخوندش |
با كلّی داد و بیداد |
آقا جونم سوزوندش |
دوباره توی بازی |
قرعه به بابا افتاد |
نذاشت بابا بسوزه |
با كلی داد و فریاد |
بازی كرد و دوباره |
به پای بابا رسید |
چشماشو بست و رد شد |
انگار پاهارو ندید |
مامان جونم سوزوندش |
عمه رو بیرون انداخت |
با قهر و با جرزنی |
كار عمو رو هم ساخت |
زن عمو هم بیرون رفت |
مامان بزرگش هم سوخت |
اون وقت بابا رو بوسید |
چشماشو به پاهاش دوخت |
بعد از خودش شروع كرد |
اتل متل رو خوندش |
ولی بازم آخرش |
بدجوركی جزوندش |
نمیتونست بخونه |
سعیده آچین واچین |
پای بابا ورچیدهاس |
تو جنگ رفته روی مین |
یكدفعه بغضش گرفت |
گفت : تو اتل متلهام |
بابا دیگه بازی نیست |
تا كه نسوزه بابام |
پاهای مصنوعی رو |
برد با خودش تو اتاق |
محكم درو بهم زد |
چشماشو دوختش به طاق |
امشب حال سعیده |
خیلی خیلی خرابه |
بازم با بغض و گریه |
میخواد بره بخوابه |
دیگه میخواد وقت خواب |
سعیده عادت كنه |
جای متكّا رویِ |
پااستراحت كنه |
ولی یه روز میفهمه |
بابا همیشه برده |
پای بابا تو جبهه |
شهید شده، نمرده |
شاعر : ابوالفضل سپهر