مطالعه تاریخی تحول در حوزه
اصلاح حوزه، امری تاریخ است و در هر مقطعی، مصلحانی حوزوی بودهاند که به مسائل حوزه توجه داشتهاند. باید توجه داشت که اصلاح حوزه به لحاظ تاریخ، همواره دو جنبه داشته است: جنبة اول، جنبة بیرونی است؛ و دیگری جنبة درونی اصلاح حوزه است.
مقدمه
اصلاح از بیرون، یعنی کسی که خود حوزه را حس و تجربه نکرده، هر چند مطالعاتی در این زمینه داشته، با غرض یا بیغرض به نقد حوزه بپردازد. تاریخ حوزه نشان داده که اگر حوزه گامی به جلو برداشته، آن گام معلول اصلاح درونی آن بوده است؛ نه اصلاح از بیرون! حرفها و فشارهای بیرونی، شاید در میان حوزه نشان داده که اگر حوزه گامی به جلو برداشته، آن گام معلول اصلاح درونی آن بوده است؛ نه اصلاح از بیرون! حرفها و فشارهای بیرونی، شاید در میان عوام و مردم بازتاب داشته؛ ولی سیستم درونی حوزه به گونهای بوده که کمتر حرفهای بیرونی خود را شنیده است. این رویکرد خیلی هم بیراه نبوده؛ شاید بعضی فکر کنند این رویکرد، استبدادی است و حوزویان فقط حرفهای صنف خود را قبول داشتهاند؛ ولی این امر، علت دارد. ما وقتی نقدهای کسانی که خود حوزه را درک نکردهاند را میشنویم، هر چند مغرض نباشند، ولی نکات غیر مفید حرفهای آن، بیش از نکات مفیدشان است. فقط کسی که در متن حوزه است، میتواند طرح اصلاح حوزه و ارائه روش دهد.
نوع دیگر اصلاح، اصلاح توسط نیروهای درون حوزوی است؛ البته برخی موارد جنبة درونی نیز، به نام اصلاح نیست؛ بلکه تصور و تحوّلی در سیر فکر درونی شیعه است؛ اینکه در 500 سال اخیر، فکر درونی شیعه چه مقاطعی را طی کرده و در هر مقطع، چه کمکی به رشد حوزه نموده است. ما به این قسم تحوّل در سیر فکر درونی شیعه نمیخواهیم بپردازیم؛ ولی باید دانست که اصلاح حوزه از درون، ارتباط مستقیمی با تحول فکر درونی شیعه دارد. این نکته را به عنوان یک اصل پیش فرض باید در نظر داشت و با آن، مسائل را تحلیل کرد.
ما در این جلسه بنا داریم عصر خود، یعنی از زمان پهلوی اول به این طرف را بررسی کنیم و دربارة مقاطع مختلف این عصر و شخصیّتها و عملکرد اصلاحی آنها بحث میکنیم:
آیت الله سید ابو الحسن اصفهانی
عصر پهلوی، عصر خفقان سیاسی است و بسیاری از حوزههای علمیه، تعطیل و به کاروانسرا و مدرسه تبدیل شدند؛ بنابراین در این دوره نمیتوان انتظار تحوّل داشت و نمیتوان از بزرگان آن دوره توقع داشت که چرا به فکر اصلاح حوزه نیفتادند؟ دغدغة اصلی، بقاء حوزه و حتّی حفظ جان بود؛ نه اصلاح حوزه.
در عصر پهلوی اول، بیشتر دغدغة اصلاح حوزه، در حوزههای خارج از ایران است؛ و حتی در داخل ایران، کسانی هم که دغدغة اصلاح داشتند، سعی میکردند کانون اصلاح را به خارج کشور ببرند. عمدة مرجعیّت آیت الله سید ابو الحسن اصفهانی، در عصر رضا شاه بود. در نامة معروف و مفصلی که مرحوم داعی الاسلام به ایشان میدهد، پیشنهاد جدید وزارت امور مذهبی آمده است. کار این وزارت، ضرورتاً مربوط به اصلاح حوزه نیست؛ بلکه چیزی بیش از آن است که به ساماندهی امور مردم متدین اشاره دارد؛ ولی در آن نامه هم اشاره شده که کانون اصلی این اصلاح، حوزه است.
سید جمال الدین اسد آبادی
جریان اصلاحات در تاریخ ایران، عنوانی تاریخی دارد که جریان دوم خرداد از آن ریشه گرفت، بیراه هم به نام اصلاحات خوانده نشد و این نام بیریشه هم نیست. این خط اصلاح، سکولاریستی است که کانون آن تبریز است و جریانی روشنفکری است. این خطّ اصلاحات روشنفکری، یک لایة حوزوی مییابد که سرآغاز آن، سید جمالالدین اسدآبادی است.
خط اصلاحگری سید جمال، هیچگاه در حوزه جدّی گرفته نشد! ولی بعد از کتاب نهضتهای صد سالة اخیر شهید مطهری، چهرهای از سید جمال معرفی شد که کمتر محققی به خود جرأت داد که نظرات شهید مطهری را نقض کند؛ البته شهید مطهری در آنجا به بررسی چهره استعمار ستیزی سید جمال پرداخته است؛ نه چهره اصلاحی او.
از حیث استعمار ستیزی، واقعاً سید جمال تلاش کرده و نمرة خوبی هم دارد؛ ولی در درون حوزه، به عنوان کسی که بخواهد در اصلاح فکر حوزه تأثیر گذار باشد، اصلاً جدی گرفته نشد. شخصیت علمی او، آن قدر بالا نبود که در حوزه مورد توجه قرار گیرد و بعدها هم در فضاهایی افتاد که از بحثهای علمی حوزوی عقب ماند؛ لذا بدنة حوزه او را تحویل نگرفت و حتی از جانب مردم نیز، مورد اقبال واقع نشد.
در مجموع، خط اصلاحی سید جمال به درد ما نخورد. اساساً در عقبة تاریخی، مردم میفهمیدند که وزن علمی یک عالم دینی چه اندازه باید باشد؛ مثلاً در تاریخ آمده در دورة مشروطه، مردم تا 40 کیلومتر به استقبال یکی از علما رفتند؛ ولی سید جمال چه روزی که به ایران آمد، کسی به استقبال او نرفت و چه زمانی که از ایران تبعید شد، کسی او را بدرقه نکرد! خصوصاً آنکه او را در حالی که در حرم شاه عبد العظیم حسنی بست نشسته بود، در روز و با اهانت از ایران بیرون بردند و حتی اجازه ندادند که لباسهای روحانی خود را بپوشد!
هبت الدین شهرستانی
در همان عصر رضا شاه، بزرگواری از حوزة نجف بر نخبگان فکری و فرهنگی و مراجع و علمای حوزة علمیه قم، به شدت تأثیرگذار بود. ایشان مرحوم هبت الدین شهرستانی است؛ مرحوم شهرستانی با یک واسطه، شاگرد آیت الله سید محمد کاظم طباطبایی به کاشف الغطا و بعد از ایشان، به مرحوم شهرستانی منتقل شد.
این خط فکری، انقلابی نیست؛ بلکه اصلاحیِ اصیل دینی است. خط اصلاحی آیت الله سید محمد کاظم طباطبایی و کاشف الغطا و هبت الدین شهرستانی، خطی فکری است که پشتوانه و ریشة آن مرجعیت است؛ ولی در مقابل، افرادی چون سید جمال، اصلاً مجتهد نبودند، این دو خط فکری، با هم خیلی فرق میکنند. و از طریق مرحوم شهرستانی به ایران منتقل گشت. سید هبت الدین شهرستانی، اندیشههای اصلاحی استاد خود را وارد ایران کرد و روی پنج نفر، تأثیرات بسزایی گذاشت که هر یک، سر حلقة یک جریان اصلاحی شدند. مهمترین آنها، حاج سراج انصاری، غلامرضا سعیدی، عطاء الله شهابپور، احمد عابد زاده مشهدی و شیخ عباس علی سبزواری هستند. در دهة 20 و 30 خط اصلی اصلاح حوزه، دست این حوزویان بود؛ البته غلامرضا سعیدی، ظاهراً روحانی نبود.
حاج سراج، خود مجلة آیین اسلام را راهاندازی کرد و در هر شمارة آن، مقالهای دارد و همه کارة این مجله است. واقعاً این مجله نسبت به بسیاری از مجلات امروزی که در زمینة دفاع از دین کار میکنند، قویتر است. مقالات این مجله، حتی به درد سخنرانی در عالیترین کرسیهای دانشگاهی امروز هم میخورد. شبهات در آن، خیلی دقیق مطرح شده و خیلی قوی هم پاسخ داده شده است؛ مثلاً در مورد نقد حقوق بشر، مقالهای دارند که بسیار قویتر از مقالات امروزی است.
در آن مقطع، قلم حوزویان بسیار رشد کرد. در عقبة تاریخی حوزه، قلمهای اجتماعی کم بود و بیشتر قلمهای حوزه، قلمهای تخصصی بود؛ کم است کتابی که برای مخاطب عوام جامعه نوشته شده باشد؛ در حوزةگذشته، با اینکه مصلح اجتماعی داشتیم، ولی قلمزن اجتماعی کم بود؛ اما در دهة 20، اهل قلم حوزه یک دفعه قلمزنهای اجتماعی شدند و در زمینة معضلات فکری، سازمانی و نهادی اجتماع اندیشیدند و قلم زدند و چندین نشریة مهم را به وجود آوردند.
محورهای منشور اصلاحی مرحوم شهرستانی
ایشان در منشوری تحت عنوان منشور اصلاح حوزه، مواردی را دربارة اصلا حوزه پیشنها میدهد که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1- یکی از پیشنهادات ایشان، این است که حوزة علمیه باید در همة شهرستانها یک پایگاه داشته باشد؛ و به تعبیر خودشان، باید آن پایگاهها، «نمایندة جریان دیانت در شهرستانها» باشند. کاری که الان برخی مراجع ما در بعضی شرستانها انجام میدهند یا ائمة جمعه در شهرها، نوعی از این پایگاهها هستند؛ ولی ایشان این پیشنهاد را زمانی میدهد که حکومت دینی وجود نداشت تا مردم بتوانند برای رفع مشکلات خود به این پایگاههای حوزة علمیه و مراجع رجوع کنند.
2- ایشان چیزی شبیه جامعة مدرسین نیز پیشنهاد میدهند که باید در حوزه، هیئتی علمی باشد که در هر مقطعی تشخیص دهند چه کسی اعلم است تا مردم دچار تحیّر نشوند؛ البته قلمرویی که ایشان برای این هیئت تعیین میکنند از جامعة مدرسین کمتر است؛ ولی توجه داشته باشید که این پیشنهاد، در زمان سلطنت رضا شاه ارائه شده است.
3- دفاتر رسیدگی و ساماندهی به امور معاش طلاب تأسیس شود؛ تا آن زمان، چون تعداد طلاب زیاد نبود، اصلاً دفتری برای این کار نبود و مقسّمین شهریّه، دستی و از روی چهره، به طلاب شهریّه میدادند و هیچ ثبت و ضبطی نبود.
4- تشکیل هیئتهای تخصصی هدایت شده و از قبل برنامهریزی شده برای تبلیغ، از دیگر پیشنهادات ایشان در آن زمان است؛ اینکه نیازهای مردم و مخاطبین در این هیئتهای تخصصی مشخص شود و در ایّام تبلیغ، مبلغین با محورهای از قبل تعیین شده به تبلیغ روند؛ البته هنوز هم این کار انجام نشده است! ممکن است امر تبلیغ را تا حدودی از نظر شکل ظاهری ساماندهی کرده باشیم؛ ولی هنوز از نظر محتوایی، هیچ فکری نشده است.
5- ایشان پیشنهادی در مورد اصلاح مدارس هم دادند که چهل پنجاه سال تأخیر، بزرگوارانی چون مرحوم قدوسی و شهید بهشتی، این کار را کردند. در این طرح، مرحوم شهرستانی سه نوع هیئت را پیشنهاد میدهند؛ هیئت ناظر به امور نفقات، نذوررات، موقوفات و ... ؛ هیئت ناظر به اصلاح و بازبینی امور آموزشی مدارس؛ هیئت ناظر به امور امتحانات که تا آن زمان، بحث امتحانات در حوزه مطرح نبود و بعد از ایشان، آیت الله میلانی این پیشنهاد رامطرح کردند؛ البته شکل امتحان در این منشور، با این جزئیات امروزی نیامده است؛ ولی ایشان اصل قضیه را مطرح کردهاند؛ اینکه طلاب فقط درس نخوانند؛ بلکه جایی یادگیری آنها هم کنترل و بررسی شود.
6- دفتری مرکزی برای ثبت وجوهات و نذورات و همچنین مرکزی برای مدیریت امور ازدواج، طلاق، تربیت خانوادهها و کودکان تشکیل شود. جالب است که در آن موقع، ایشان بحث رونق مجالس زنان را تأکید داشتند که منظورشان توجه به مسائل و مشکلات زنان و کودکان و تبلیغ تخصصی برای آنهاست.
7- مورد بعدی، تشکیل هیئت نظار حوزوی بر مطبوعات است؛ چیزی شبیه هیئت منصفة مطبوعات فعلی، تا بر نشریات کشور، نظارت دینی کند.
8- یکی از پیشنهاد عجیب ایشان، تأسیس هیئت تألیف قلوب است؛ اینکه دفاتری ارتباطی در شهرستانها، از طرف حوزه مشکلات اهل سنّت، مسیحیان و یهودیان را ساماندهی و حل کند تا بتوان آنها را جذب کرد.
9- پیشنهاد دیگر، هیئت نگهداری، حفظ و نظافت اماکن متبرکه است؛ شاید ما الآن درک درستی از این پیشنهاد نداشته باشیم؛ ولی تا همین اواخر، اماکن مقدسّه، همچنین حرم حضرت معصومه سلام اللّه علیها و اطراف آن، وضع مناسبی نداشتند. کنار حرم مقدّس، وضع بسیار نامناسبی داشت که وقتی آیت الله بروجردی دستور ساخت مسجد را در آنجا میدهند، اکثر صاحبان مغازة آن قسمت، مخالفت کردند؛ ولی ایشان در فتوای ولایی و حکومتی فرمودند: «اگر دادند که دادند، والاّ خراب کنید»، در برابر این فتوا، حتی از درون حوزه هم مخالفتهایی شد؛ ولی ایشان به معترضین حوزوی فرمودند: «فقیه، کار بزرگتر از این هم میتواند انجام دهد».
ادامه دارد...
منبع:خشت اول تنظیم:نقدی گروه حوزه علمیه تبیان