تبیان، دستیار زندگی
من با عشق به تو، تنها به میعادگاهم می آیم ، اما این من ، در ظلمت کیست کنار می آیم تا از او دوری کنم ، اما نمی توانم از او بگریزم ، او وجود کوچک خود من است ، آقا و سرور من . حیا و شرمندگی نمی شناسد و شرمنده ام که همراه با او به درگاه تو آمده ام . ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خدا هنوز از انسان نا امید نشده!

سخنانی از رابیندرات تاگور

خدا هنوز از انسان نا امید نشده!

عشقت را بر پرتگاه منشان چرا که بلند است آن!

من با عشق به تو، تنها به میعادگاهم می آیم ، اما این من ، در ظلمت کیست کنار می آیم تا از او دوری کنم ، اما نمی توانم از او بگریزم ، او وجود کوچک خود من است ، آقا و سرور من . حیا و شرمندگی نمی شناسد و شرمنده ام که همراه با او به درگاه تو آمده ام .

خدا هنوز از انسان نا امید نشده!

آسمان برای گرفتن ماه تله نمی گذارد،آزادی خود ماه است که او را پایبند می کند .

اگر انتظار و توقع نداشته باشی همه دوست تو اند .

خشم زن مانند الماس است می درخشد اما نمی سوزاند . 

امید، نان روزانه آدمی است .

رنج هست، مرگ هست، اندوه جدایی هست،

اما آرامش نیز هست، شادی هست،

خدا هست.

خدا هنوز از انسان نا امید نشده!

زندگی، همچون رودی بزرگ، جاودانه روان است .

زندگی همچون رودی بزرگ كه به دریا می رود،

دامان خدا را می جوید .

خورشید هنوز طلوع میكند

فانوس ستارگان هنوز از سقف شب آویخته است :

بهار مدام می خرامد و دامن سبزش را بر زمین می كشد :

امواج دریا، آواز می خوانند،

بر می خیزند و خود را در آغوش ساحل گم میكنند.

گل ها باز می شوند و جلوه می كنند و می روند .

نیستی نیست .

هستی هست .

پایان نیست.

راه هست.

خدا هنوز از انسان نا امید نشده!

تولد هر كودك، نشان آن است كه :

خدا هنوز از انسان ناامید نشده است .

بیا…

همان گونه كه هستی بیا دیر مكن…

گیسوان مواجت آشفته

فرق مویت پاشیده.

بیا دلگیر مشو

بیا همان گونه كه هستی

بیا دیر مكن

چمن ها را پایمال كرده به سرعت بیا.

اگر چه مروارید های گردنبندت بیفتد و گم شود.

باز بیا و دلگیر مشو

از كشتزارها بیا،

تندتر بیا…

ابرهایی كه آسمان را پوشیده است می بینی

در طول رود كه در آن دیده می شود.

دسته پرندگان وحشی در پروازند.

بادی كه از روی چمن ها می گذرد و هر آن شدت می گیرد باد آن را خاموش خواهد كرد

چه كسی می تواند تردید داشته باشد كه به ابروان و مژگانت سرمه نپاشیده ای

زیرا دیدگان طوفانیت از ابرهای بارانی هم سیاه ترند

اگر هنوز حلقه ی گل بافته نشده، چه مانعی دارد؟

اگر زنجیر طلایت هم بسته نشده آن هم بماند

آسمان از ابر آكنده است دیر شده همان گونه كه هستی بیا…

بیا فقط بیا…(بخشی از نامه ی رابیندرانات تاگور به همسرش)

تنظیم:بخش ادبیات تبیان