تبیان، دستیار زندگی
ابن عبدالله‏ حسین بن حمدان الخصیبی الجنبلایی(1) (متوفی 334 هجری) در حلب به دنیا آمد. وی در دوران سیف الدوله حمدانی شیعی، حاكم حلب و رقه می‏زیست كه ارادت فراوانی به ائمه اطهار داشته و بسیاری از بناهای معروف و منسوب به شیعه در حلب یعنی مقام و مشهد الحسین عل
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تحریفات حسین بن حمدان الخصیبی در واقعه كربلا

كربلا

ابن عبدالله‏ حسین بن حمدان الخصیبی الجنبلایی(1) (متوفی 334 هجری) در حلب به دنیا آمد. وی در دوران سیف الدوله حمدانی شیعی، حاكم حلب و رقه می‏زیست كه ارادت فراوانی به ائمه اطهار داشته و بسیاری از بناهای معروف و منسوب به شیعه در حلب یعنی مقام و مشهد الحسین علیه‏السلام، مسجد النقطه، مقام مشهد المحسن بن الحسین علیه‏السلام ساخته اوست.

از لحاظ اعتقادی، نجاشی خصیبی را فاسد العقیده و مذهب دانسته است و كتابهایی نیز به وی منسوب می‏دارد از جمله «كتاب الاخوان، كتاب المسائل، تاریخ الائمه و كتاب الرساله تخلیط».(2) در حقیقت باید گفت حسین بن حمدان یكی از غالیان شیعه بوده و طرفداران بسیاری نیز در كرمانشاه، كرند، پل ذهاب، زنجان، قزوین و حومه تهران داشته است. ابن الغضائری وی را دروغگو و فاسدالمذهب دانسته كه به نوشته‏های او توجهی نمی‏شود(3) ولی محسن الامین او را از فقهای امامیه دانسته است.(4)

یكی از كتابهای او كه در این مبحث مورد نقد و بررسی قرار می‏گیرد «هدایة الكبری» است كه در شرح زندگی ائمه معصومین و بویژه معجزات آنان نگاشته شده است كه در مؤسسه البلاغ بیروت در سال 1411 قمری به چاپ رسیده است. وی در مورد قیام حسین علیه‏السلام پنج گزارش مفصل نقل می‏كند كه با دو یا سه واسطه به امام باقر و امام صادق علیهما‏السلام می‏رسد. بدین صورت ابوالحسن الفارسی ـ ابی بصیر ـ امام باقر علیه‏السلام و یا احمد بن عبدالله‏ بن صالح ـ محمّد بن عبدالرحمان ـ هارون بن خارجه ـ ابو عبدالله‏ الصادق علیه‏السلام این پنج روایت دقیقا شرح امور غریب و عجیبی است كه بیانگر تصرف بی‏قید و شرط امام حسین علیه‏السلام در نظام هستی و یا علم غیب نامحدود و مطلق اوست كه تنها غالیان شیعی چنین پنداشتی از ائمه دارند.

تحریفات و داستان‏پردازی‎های حسین بن حمدان خصیبی

اولین روایت او داستان ام سلمه است كه رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مقداری خاك و تربت نواده خود را به او سپرده و می‏فرماید اگر حسین علیه‏السلام به سوی عراق رفت تو به این خاك نظر كن، اگر به خون تبدیل شد بدان كه حسین علیه‏السلام كشته شده است.

ام سلمه هنگام حركت امام نزد او آمده و واقعه را ذكر می‏كند و از او می‏خواهد كه از رفتن به این سفر منصرف گردد. نكته‏ای كه در اینجا قابل توجه است پیشگویی امام حسین علیه‏السلام از قتل خویش و یارانش و چگونگی شرح دقیق مكان و كیفیت و زمان آن است. ایشان می‏فرماید: ای مادر، من روز و ساعتی كه كشته می‏شوم و مكانی را كه در آن دفن می‏گردم می‏دانم، قاتل خود و یا كسانی كه با من می‏جنگند، اعم از فرمانده، سرباز، نگهبان و كسی كه مرا می‏كشد، كسی كه او را تشویق می‏كند و نیز كسانی را كه از پیروان و خاندانم كشته می‏شوند، فرد به فرد، بزرگان، اسامی قبایل و عشایر آنان را می‏شناسم و می‏دانم. اگر دوست داری محل قتل خود را به تو نشان دهم.

ام سلمه گوید با من كلام دیگری سخن نگفت و نام خدا بر زبان آورد و زمین را شكافت به گونه‏ای كه من قتلگاه او و موقعیت یاران او را دیدم. سپس امام فرمود من در روز عاشورا و روز شنبه كشته می‏شوم. ام‎سلمه روزها را می‏شمرد تا اینكه به آن روز رسید. وی در خواب كسانی را دید كه می‏گریند و خبر از شهادت حسین علیه‏السلام می‏دهند. سراسیمه از خواب بیدار شده و به بیرون از خانه دوید. وقتی مردم از علت نگرانی او پرسیدند گفت به خدا قسم حسین علیه‏السلام و یارانش كشته شده‏اند. آنان نپذیرفتند، ام سلمه به سراغ آن شیشه رفت و دید خاك داخل آن به خون تازه تبدیل شده است.(5)

اولین روایت او داستان ام سلمه است كه رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مقداری خاك و تربت نواده خود را به او سپرده و می‏فرماید اگر حسین علیه‏السلام به سوی عراق رفت تو به این خاك نظر كن، اگر به خون تبدیل شد بدان كه حسین علیه‏السلام كشته شده است.

داستان ام سلمه در چند منبع دیگر نیز آمده است(6) ولی روایات آن با یكدیگر بسیار ضد و نقیض هستند؛ از جمله در جایی گفتگوی ام سلمه با حسین علیه‏السلام حضوری، و در جای دیگر مكاتبه‏ای بوده است. در یك روایت، ام سلمه، حسین علیه‏السلام را در مكه دیده است در حالی كه ام سلمه در مدینه زندگی می‏كرده و در روایتی گفته شده كه امام حسین علیه‏السلام را در مدینه دیده در صورتی كه حسین علیه‏السلام از ابتدا به قصد مكه حركت فرموده و در آنجا بود كه تصمیم گرفت با اعزام مسلم بن عقیل و مساعد دیدن اوضاع عراق به آن سرزمین رهسپار شود.

علاوه بر آن در این روایت، امام حسین علیه‏السلام زمین را در مقابل ام سلمه شكافته و قتلگاه خود را به او نشان می‏دهد و مسائل دیگری كه این بخش از روایت در سایر منابعی كه داستان ام سلمه را ذكر كردند دیده نمی‏شود. این نكته قابل توجه است كه به اتفاق علمای شیعه، علم غیب ائمه محدود است و نمی‏توان گفت به جزئیات حوادث بطور كامل احاطه دارند.(7)

بر اساس روایاتی كه نقل شده و پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از كشته شدن امام حسین علیه‏السلام خبر دادند نمی‏توان امام را از شهید شدن در این راه بی‏خبر دانست. آن حضرت بطور سربسته و كلی از شهادت خود خبر داشتند ولی اینكه ایشان بطور خارق‏العاده‏ای زمین را شكافته و محل قتلگاه خود و یاران را به ام سلمه نشان بدهد و یا اینكه نام یك‏یك شركت‏كنندگان در جنگ علیه خود را و حتی قبیله و آبا و اجداد آنان را بداند، در هیچیك از منابع تاریخی و بویژه شیعه گزارش نشده و این روایت ساخته و پرداخته غالیانی چون حسین بن حمدان خصیبی است كه برای ائمه اطهار مقام الوهیت قائل هستند و آنان را همانند خداوند به تمامی امور جهان، آگاه و عالم می‏دانند. مسأله داستان ام سلمه و گفتگوی او با حسین علیه‏السلام تنها خبری بود كه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به ام سلمه مبنی بر شهادت ایشان داده‏اند و بس.(8) این در حالی است كه قبلاً وقتی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله توسط جبرئیل خبر شهادت امام حسین علیه‏السلام را دریافت می‏كنند می‏فرمایند ای كاش می‏دانستم چه كسی حسین مرا به قتل می‏رساند.(9) چگونه است كه رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله قاتل امام حسین علیه‏السلام را نمی‏شناسد و نمی‏داند ولی او خود تمامی آنان را یك به یك و پشت در پشت آنان را می‏شناسد؟!

امام حسین، محرم

روایت دوم با شش واسطه به ابن حمزه ثمالی می‏رسد كه وی از علی بن الحسین علیه‏السلام شنیده است. در این روایت مسأله جمع كردن یاران و شیعیان توسط امام حسین علیه‏السلام در كربلا و سخن گفتن با آنان و اینكه هر كس می‏خواهد می‏تواند برگردد و گفتگوی یاران و جان‏نثاران آن حضرت در این مورد را ثبت كرده است كه می‏گفتند ما هرگز تو را تنها نمی‏گذاریم. در این روایت، حسین علیه‏السلام از چگونگی، مكان، زمان شهادت یك یك یاران خود و نیز فرزند شیرخواره‏اش علی اصغر بر روی دستان خود به‏وسیله تیری كه از سوی حرمله پرتاب خواهد شد، خبر می‏دهد.(10)

سومین روایت كه بدون ذكر سلسله راویان به امام صادق علیه‏السلام می‏رسد این است كه وقتی امام حسین علیه‏السلام از مدینه خارج می‏شوند، گروهی از ملائكه صف به صف در حالی كه نیزه‏هایی از درختان بهشت در دست خود داشته، پیرامون آن حضرت ایستاده، بر او سلام می‏كنند و می‏گویند یا حجة‏اللّه‏ علی خلقه بعد جده و ابیه و اخیه، خداوند ما را فرستاده است تا تو را یاری رسانیم و نیز در این روایت از گروهی جنیان سخن به میان می‏آید كه سر راه حسین علیه‏السلام ایستاده و می‏گویند ما شیعه و پیرو تو هستیم؛ اگر به ما فرمان دهی همه دشمنان تو را می‏كشیم ولی آن حضرت از قضا و قدر الهی و شهادت حتمی خود سخن می‏راند و حمایت آنان را نمی‏پذیرد.(11)

در باره این روایت باید گفت اگر چنین است چرا همانگونه كه قبلاً گفته شد امام علیه‏السلام هنگام شهادت علی اصغر از امداد الهی مأیوس شده بودند.(12) این روایت با آن مطلب چگونه می‏تواند سازگاری داشته باشد؟ ثانیا همان‏گونه كه می‏دانیم و منابع نیز تصریح كرده‏اند امام حسین علیه‏السلام از افراد بسیاری درخواست كمك كرده، چگونه كمك فرشتگان را كه از طرف خدا آمده بودند رد كرد؟

گزارش چهارم با شش واسطه به سعید بن المسیب می‏رسد كه وی هنگام حج به محضر امام سجاد علیه‏السلام شرفیاب شده و اجازه انجام فریضه حج را از ایشان گرفته است. وی نقل می‏كند هنگام طواف مردی را دیده كه دو دست در بدن نداشته و با حالتی زار و پریشان به پرده كعبه التجا كرده، زاری می‏كند. وقتی از او در مورد گریه‏اش می‏پرسند می‏گوید من گناهی كرده‏ام كه خداوند هرگز مرا نمی‏بخشد. آنگاه واقعه را چنین شرح می‏دهد كه او شتربان امام حسین علیه‏السلام بوده است. وقتی با آن حضرت به سوی عراق حركت می‏كند، امام برای گرفتن وضو كمربندی را از جامه خود باز می‏كردند كه این كمربند بسیار زیبا بوده و این شتربان شیفته آن شده است، وقتی امام حسین علیه‏السلام كشته می‏شوند وی خود را در گودالی مخفی كرده و شب هنگام بیرون می‏آید.

گروهی از ملائكه صف به صف در حالی كه نیزه‏هایی از درختان بهشت در دست خود داشته، پیرامون آن حضرت ایستاده، بر او سلام می‏كنند و می‏گویند یا حجة‏اللّه‏ علی خلقه بعد جده و ابیه و اخیه، خداوند ما را فرستاده است تا تو را یاری رسانیم و نیز در این روایت از گروهی جنیان سخن به میان می‏آید كه سر راه حسین علیه‏السلام ایستاده و می‏گویند ما شیعه و پیرو تو هستیم؛ اگر به ما فرمان دهی همه دشمنان تو را می‏كشیم ولی آن حضرت از قضا و قدر الهی و شهادت حتمی خود سخن می‏راند و حمایت آنان را نمی‏پذیرد.

جنازه‏های شهدا بر روی زمین افتاده و همچون ماه می‏درخشد گویا اكنون شب نیست. وی در میان كشته‏ها به جستجوی بدن امام حسین علیه‏السلام می‏پردازد و سپس به باز كردن آن كمربند كه بر جامه زیرین بسته بود می‏پردازد ولی دست راست امام، گره آن كمربند را محكم می‏گیرد، وی نیز شمشیر شكسته‏ای یافته و دست راست آن حضرت را قطع می‏كند ولی می‏بیند گره سمت چپ آن كمربند با دست چپ حسین علیه‏السلام محكم گرفته می‏شود لذا دست چپ حسین علیه‏السلام را نیز قطع می‏كند و كمربند را از جامه زیرین او در می‏آورد به گونه‏ای كه بدن مبارك برهنه می‏شود.

وی سپس می‏افزاید: دیدم آسمان و زمین به لرزه درآمد و صداهایی شنیده شد كه «وا ابناه، واحسیناه» من خود را به سرعت در بین كشته‏ها مخفی كردم و به آن صحنه نگریستم. سه مرد و یك زن را كه اطراف آنان فرشتگان و ملائك بسیاری بودند دیدم. آن زن كه در میان آنان بود شیون می‏كرد: واحسیناه، فداك جدك و ابوك و امك و اخوك. دیدم بدن حسین علیه‏السلام در حالی كه سر ایشان بر روی آن قرار گرفته بود بلند شده و نشست و می‏گفت لبیك یا جداه یا رسول‏اللّه‏ و یا امیرالمؤمنین و یا اماه یا فاطمه یا اخانی المقتول بالسّم. آنان كنار این بدن نشستند. فاطمه می‏گفت ای رسول خدا آیا اجازه می‏دهی از خون حسین علیه‏السلام پیشانی خود را خضاب كنم و خدا را در روز قیامت بدین‏گونه ملاقات كنم؟ پیامبر اجازه داده و فاطمه چنین كرد و رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و علی علیه‏السلام و حسن علیه‏السلام نیز با خون او سر و دستان خود را مسح كردند. در این حال شنیدم پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود ای حسین فدای تو شوم چه فرد ناپاكی دست راست و چپ تو را قطع كرده است.

امام حسین

حسین علیه‏السلام گفت: یا جدّاه شتربانی از مدینه همراه من بود و نگاهی به جامه من انداخته و شیفته كمربند من شده بود. می‏خواستم به او ببخشم و می‏دانستم كه او چنین عملی را با من خواهد كرد. وقتی كشته شدم به جستجوی من آمد و مرا بدون سر یافت. جامه مرا بازرسی كرد و آن كمربند را یافت و بر گره آن زد تا باز كند من دست راست خود را بر آن گرفتم ولی وی شمشیری یافته و دست راست مرا قطع كرد و سپس دست چپ من را نیز همین‏گونه قطع كرد.

آن شتربان می‏افزاید: رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله رو به من كرد و فرمود: وای بر تو، خداوند روی تو را در دنیا و آخرت سیاه گرداند و دستان تو را قطع كند. وی می‏گوید هنوز دعای او تمام نشده بود كه دستان من از شانه‏ها متلاشی و قطع شد و قطعه‏ای از آتش صورت مرا بر گرفت، لذا من به سوی این خانه (كعبه) پناه گرفتم و می‏دانم كه خداوند هرگز مرا نمی‏بخشد. وقتی این داستان را مردم مكه شنیدند همگی با فرستادن لعنت بر او به خداوند تقرب می‏جستند.(13)

با بررسی مجموع روایت خصیبی به یك جریان فكری كه ناشی از تفكرات غلات شیعه است دست می‏یابیم؛ تفكری كه برای ائمه اطهار مقامی خداوندگونه قائل است. به رغم آنكه خداوند در قرآن كریم به پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏فرماید: «قل انا بشرٌ مثلكم»، باز در اینجا می‏بینیم كه راوی این روایات در مورد امام حسین علیه‏السلام مقامی مافوق انسانی قائل است. او همانند خداوند از غیب آگاه و بر همه اسرار عالم داناست. داستان شتربان از عجایب روزگار است. چنین امر غریبی حتی از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نیز روایت نشده است.

گفتن این مطالب یعنی اینكه بدن بدون سر امام در مقابل آن ساربان از كمربند جامه خود دفاع كند و یا در مقابل پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بنشیند و نیز بالاتر از آن اینكه شتربان بتواند با چشمان خود فرشتگان، ملائكه، رسول خدا، فاطمه، علی و حسن(علیهم‏السلام) را ببیند و گفتگوی آنان را بشنود و داستانهایی از این قبیل به نظر می‏رسد چیزی جز وهن شیعه و خدشه‏دار ساختن اعتقاد آنان را به دنبال ندارد و شیعه را در اذهان عامه، مشتی خرافی نشان می‏دهد و در نتیجه هدف قیام حسینی علیه‏السلام، كه همانا اجرای امر به معروف و نهی از منكر و خروج بر امام جائر است، تحت‏الشعاع آن قرار می‏گیرد.

انحرافی كه با چنین روایاتی در اذهان عامه پدید آمده است اكنون پس از یك هزار و سیصد و اندی سال در واقعه «تنور مباركه» در شهر نجف‏آباد رخ می‏نماید.

نكته دیگری كه شایان گفتن است اینكه با نگرشی به دورانی كه حسین بن حمدان خصیبی در آن می‏زیسته، یعنی قرن چهارم كه در سرزمین شام و حلب، دولت شیعی حمدانیان و در رأس آنان سیف‎الدوله حمدانی حكومت داشته است، باید گفت بعضی از مورخان بر خلاف دورانهای گذشته كه همواره در جو خفقان حاكمان اموی و عباسی شام، جرأت و قدرت بیان اعتقادات خویش را نمی‏یافته‏اند، در این زمان برای طرح بسیاری از مسائل در مورد ائمه، میدان را باز دیده و چه بسا به سبب این آزادی به افراط و غلو نیز افتاده‏اند.

اصغر قائدان                 

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


1ـ اردبیلی الغروی، جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الاسناد 1/237.

2ـ نجاشی، فهرست اسماء مصنفی الشیعة، ص 50؛ خویی، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة 5/224؛ اردبیلی، جامع الرواة 1/237.

3ـ خویی، همان كتاب، 5/224.

4 ـ اعیان الشیعه 4/345.

5ـ همان كتاب، ص 204-202.

6ـ ابن عساكر، تحقیق محمودی، ص 169 و 261؛ خوارزمی زمخشری، مقتل الحسین 1/158؛ مسعودی، اثبات الوصیة، ص 139.

7 ـ بنگرید به، مجلسی، بحارالانوار، 42/259؛ طبرسی، مجمع البیان 3/261.

8ـ منابع پاورقی شماره 62.

9ـ ابن عساكر، همان كتاب، ص 179.

10 ـ هدایة الكبری، ص 204.

11ـ همان كتاب، ص 207-206.

12ـ شیخ مفید، ارشاد، ص 221.

13ـ هدایة الكبری، ص 209.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.