تبیان، دستیار زندگی
. امام، نهاده‏اى به نام ولایت فقیه را كه اصلى كلامى ـ فقهى است، بنیان نهاد و براساس این نظریه به حركت و انقلاب اسلامى پرداخت. سیر این نظریه و ساختارهاى ایجادى آن، مى‏تواند ما را به اندیشه‏هاى بعدى امام در برخورد با وقایع پس از انقلاب راهنمایى كند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اسلام ناب در چالش با اسلام تحجرى
مسجد

1. امام، نهاده‏اى به نام ولايت فقيه را كه اصلى كلامى ـ فقهى است، بنيان نهاد و براساس اين نظريه به حركت و انقلاب اسلامى پرداخت. سير اين نظريه و ساختارهاى ايجادى آن، مى‏تواند ما را به انديشه‏هاى بعدى امام در برخورد با وقايع پس از انقلاب راهنمايى كند.

2. امام در برخورد با وقايع، به دو اسلام و دو نظام فكرى ديگر در كنار اسلام انقلابى و اسلام مردمى كه انقلاب بر اساس آنها به وقوع پيوست، اشاره مى‏كند كه هر دوى اين نظام فكرى، يك نظام نخبگانى اسلامى است؛ اسلام تحجرى و اسلام امريكايى.

3. اسلام تحجرى يك نوع اسلام نخبگانى است كه در تاريخ نخبگان سنتى ايرانى ريشه دارد و يك نوع تعامل سياسى ـ دينى است كه از صفويه تا پيش از انقلاب وجود داشته كه همه در يك جا جمع مى‏شود و آن «شاه شيعه» است كه اين اصطلاح در مقابل خليفه عثمانى خلق مى‏شود و علمايى خاص به قوت بخشيدن به مملكت شيعه در قالب شاه شيعه تلاش داشته‏اند.

4. لازم به يادآورى است كه اين رويه همه علماى شيعه نبوده است و تنها كسانى در اين وضعيت بوده‏اند كه مراجع خاص شيعه بوده‏اند. و براى مصالح شيعه و ايران و به عنوان واسطه تظلم خواهى مردم از دولت حضور داشته‏اند، و گاهى براى جلوگيرى از انحرافات پادشاهان از آنها به شدت دورى نموده و اين رابطه را تحريم مى‏كردند.

5. با روى كارآمدن حكومت پهلوى و ورود مدرنيسم شاهنشاهى، ديگر شاه شيعه عملاً وجود نداشت و بيشتر يك منصب لفظى بود، چون خليفه عثمانى ديگر وجود نداشت و پدر و پسر پهلوى نيز شاه شيعه را يدك نمى‏كشيدند؛ به همين دليل تعاملات شكل خاصى به خود گرفتند و اين تعامل، به شكل همكارى ميان قسمت‏هايى از حوزه و علما با آنها درآمد.

6. اين همكارى موجب انشقاق و دودستگى ميان روحانيت شد (تا آنجا كه وقايع مسجد گوهرشاد مشهد رخ داد و صدايى از برخى درنيامد)؛ دسته‏اى به همكارى با حكومت پهلوى پرداختند تا آنجا كه كانديداى مجلس ملى شدند و در تاروپود حكومت پهلوى وارد شدند، و عده‏اى نيز با حكومت پهلوى و مدرنيسم شاهنشاهى به مخالفت پرداختند.

7. دسته اول به روش‏شناسى خاص خود پرداختند كه همان بردن دين به پستوى خانه‏ها و خصوصى كردن حوزه دين بود. آنها دين را به گونه‏اى تفسير و روش‏شناسى كردند كه دين يك مقوله فردى و نه اجتماعى قلمداد مى‏شد، به همين دليل تنها بر فقه تأكيد كردند و چارچوب اسلامى را كه در كلام ترسيم مى‏شد، به فراموشى سپردند و به اجتماعيات اسلامى به عنوان مستحب، مكروه و مباح ارجاع مى‏دادند كه قابل بحث جدى اسلامى نيست. اينها از فقه نيز تنها به طهارت و نجاسات پرداختند و از آنها كتاب‏هاى قطورى ساختند و در مقابل كتاب‏هاى جهاد به شدت كم حجم (و تا اندازه‏اى فراموشى).

8. اين گروه رسائل شيخ انصارى را كه مى‏توانست فلسفه عظيم سياسى، اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى و در يك كلام فلسفه اعتبارى تشيع را قوام و ترسيم كند، به فراموشى سپردند و در بحث‏هاى فلسفى به مباحثى توجه كردند كه نه دنيا را ترسيم مى‏كرد و نه آخرت را؛ پس حاشيه‏ها برحاشيه‏ها افزودند و يك درس اصول را دو دهه برپا داشتند، در حالى كه روش‏شناسى جهان در آن زمان، به شدت در حال تغيير بود و به سوى ترسيم ظهور دين در عرصه زندگى جهانيان در حركت بود.

9. اين گروه، يك مبناى احساس و عاطفى براى علم كلام خود برگزيدند و دين را فقط در حب و بغض ديدند و موضوع‏شناسى حب و بغض را فراموش كردند؛ تا آنجا كه يهود را براهل سنت، در اشغال فلسطين ترجيح دادند و آن قدر دائره حب و بغض را كوچك كردند كه به كسى برخورد نمى‏كرد و در خود و اطرافيان محدود و محبوس مى‏شد و آن را اسلام ولايتى نام نهادند.

10. برخى از اين گروه، به علوم جديد دانشگاهى (از خارج تا داخل كشور) پرداختند، پرداختن به اين علوم براى پاسخ‏گويى نبود، بلكه بيشتر براى همان دنياى فلسفى انتزاعى بود كه وضعيت و موقعيت اجتماعى آنها اقتضا مى‏كرد؛ مانند مقايسه مباحث منطقى انتزاعى و مباحث اصولى انتزاعى با فلسفه تحليلى كه باز هم همان روش‏شناسى فردگرا بود تا اجتماع‏گرا.

11. ورطه ديگرى كه آنها در آن افتادند، ورطه و گرداب اشتباه وسيله و هدف و يا سازمان و هدف بود. هدف اسلام امر به معروف و نهى از منكر در يك نظام هماهنگ، براى رسيدن به يك حيات طيبه بود و وسيله آن علوم اسلامى، ولى آنها علوم اسلامى را هدف قرار دادند و چون هدف را گم كردند، به وسيله و سازمان، به عنوان يك امر انتزاعى نگاه كردند و به يك دور كور معرفتى گرفتار آمدند.

ابراهیم فیاض


تنظیم:نقدی- حوزه علمیه