تبیان، دستیار زندگی
مانده ام حیران . نمى دانم از قهرش بیان كنم یااز مهرش بگویم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نامه ای از عارف کامل ملا حسین قلی همدانی
~1h'2

مانده ام حيران . نمى دانم از قهرش بيان كنم يااز مهرش بگويم

اى همبازى اطفال !اى حمال اثقال !اى محبوس چاه جاه ! واى مسموم مارمال !اى غريق بحر دنيا! واى اسير همومات آمال . مگر نشنيده اى و نخوانده اى ؟..انما الدنيا لعب و لهو... و نشنيده اى فرموده آن حكيم غيب دان منزه از عيب و شين را كه به فرزند ارجمند خطاب كرده:

[بنى !ان الدنيا بحر عميق غرق الا كثرون] و حقير عرض مى كنم عن تحقيق : [و نحن منهم] قطعا مااز آن غرق شدگان در دنيائيم واگر حقيقت لفظ عميق فكرنما ببين چقدراز جواهر حكمت دراين صندوق كوچك در اين روايت كه دنيا را به دريا تشبيه مى كند براى متفكرين به عنوان هديه درج فرموده همين قدر بدان دريا نهنگ دارد ماهى دارد جانورهاى عجيبه آن بسيار و مهالك غريبه آن بى شمار جزائر هولناكش زهره شيران را آب و كوههاى سهمناكش چه بسيار مردمان را ناياب نموده اصل و ميدان اين دريااز ظلمات جهل ناشى شده است و در [ اوديه] اراضى قلوب اهل غفلت جا دارد امواج اموالش بسى كشتيهاى عمر را به باد فنا داده و جبال هموم و غمومش بسا پشته هااز هلاك كرده نهنگهاى اوصاف مذمومه اش چه كسان را فرو برده و آب محبت تلخ و شورش چه مردمان را كور و چه چشمها را بى نور نموده .

هر كه دراين دنيا غرق شد سراز گريبان نار جحيم بيرون آورده در عذاب اليم خواهد ماند.

آدم هاى اين دريا[ شناس] و سباحت ايشان دراين دريا به ساحت وسواس است راهزنانش جنودابليس واسلحه جنگشان خدعه و تلبيس است .اگراز عمق اين دريا بپرسى ؟ عرض خواهم كرد: كه انتها ندارد واگر باور ندارى به غواصان اين دريا يعنى :اهل دنياازاولين و آخرين نظر نما و ببين كه همگى در آن غرق شده احدى به قعر آن نرسيده واگر بهتر مى خواهى بفهمى به حال خراب خودت نگاه كن و ببين كه هر قدر داشته باشى باز زياده از آن را طالبى و حرصت در جائى توقف نمى كند .

اى آقاى من !اين دنيا چگونه مردم را به خاك سياه نشانده و قلوب ايشان را كه براى محبت و معرفت خلق شده طويله اسب واستر نموده جوارحشان از قاذورات گنديده و دلهايشان آنى خضوع و خشوع نديده و ذره اى ذوق حلاوت طاعت را نچشيده نه در نهادشان از تو به اثرى و نه دراوهام تفكر نحس ايشان از خداوند جل جلاله خبرى . شب و روز به سيف وسنان لسان عرض و مال و عصمت مسلمانان را پاره پاره مى كنند قلوبشان خالى از ذكر و فكر و مملواز حيله و مكراست . دست عقل را بسته و دست هوارا گشاده چه زخمهااز آن دست ها بر كبد دين و چه مصيبتها در شرع شريف بر پا شده لباس خدائيان را كنده و جامعه فرنگيان را پوشيده اطعمه واشر به اسلام را بدل به زهر و ز قوم [نصارى و دهريان] نموده اند. وظايف شرع را متروك و آداب كفر را مسلوك داشته اند. بازار كفر و شرك در بلادشان معمور و آباد و سوق بازاراسلامشان مخروب و برباد. وافضيحتاه ! عسكر كفر در بلاد وجود ما منصور و مسرور و لشكراسلام مقتول و مامورنداسير شده اند. نه ما را در عاقبت كارمان فكرتى و نه از سياست هاى الهيه برامم ماضيه رسيده عبرتى . قضيه ها يله ابابيل را شوخى و قصه فرعون و قابيل را مزاح پنداشته ايم . زمينى كه قارون را با گنج بسيار فرو برده با[ ما]ى كچ و گيچها موجوداست .

جان من ! آن بادهائى كه به آنها قوم هود را تاديب نمود حال هم آن قادر حليم را مطيع اند.اگر توازاطاعت امر آن سلطان عظيم الشان جرات نموده سر پيچيده خاك و آب باد و كلوخ و سنگ ذليل و منقاداويند.

بلى گول صبر و حلم او را خورده اند.از حكمرانى عظيم او غافل شده لباس شرم و حيا را كنده قدم جرات را پيش گذاشته در حضور عزوجلش مرتكب معصيت او شده مگر نمى بينى ! چگونه حكم محكم او در [ سماوات وارضين] جاريست ؟ مگر نخوانده اى كه[ يوم نشور] آسمان ها منشور مى شود؟

بلى چه گويم از شر آن روز پر آه و سوزى كه قلوب خائفين را خوفش گذاخته چگونه گداخته نشود دلهايشان از روزى كه زمين آن آتش سوزان و صراطش تيزتراز شمشير بران است . عقلها پران واشكها ريزان است. [نجومش منتشر و مردمانش چون جراد منتشر] هولش عظيم وانبياء دراضطراب و بيم اند. اخيار مدهوش وابرار بى هوشند. شدائد بسيار و محنتش بى شماراست . آفتاب بالاى سر و زمين چون كوره آهنگر بدن ها در عرق و غرق و لحوم گوشت بدن و عظام استخوان ها در سوز و حرق . جهنم دورشان را گرفته و راه فرار برايشان بسته ظالم شرم ساز و عادل اشكبار نامه ها پران بر يمين و يسار. مردم در دهشت وانتظار 9 ملائك غلاظ و شداد در تردد رفت و آمد و عقوبت الهيه بر مرده و عصاه در تشدد. شكنجه خدائى عليه سرپيچان و گنه كاران سخت و شديد است

يكى ازاسامى آن [ يوم الحساب] است و ديگرى يوم التفاد. روزى كه از سختى فرياد درد آلود مردم بلند است . از طرفى منادى به خنده و بشارت ندا مى كند: [يااهل الجنه اركبوا] واز جاى ديگر ندا مى كند كه: [يا اهل الناراخسئوالله] و يكى را خلعت مى بخشند و ديگرى را مى كشند طايفه اى سرمست شراب طهور و قومى جگرهايشان قطعه از [ ضرايع و زقوم] دو نوع خوراك شكنجه آور جهنميان است .

مانده ام حيران . نمى دانم از قهرش بيان كنم يااز مهرش بگويم .اهل قهرش خايانند واهل مهرش افلاكيانند يعنى اشخاص كه خود را به افلاك نوريه رسانده اند اعتنائى اصلا به اين افلاك ندارند چشمشان جان و جانشان در عرش رحمان .اى به فداى قلوبى كه نورالهى جل جلاله در آنها تابان و جلالت مرتبه شان بى پايان . خود رااز عالم گسسته و به عالم انوار پيوسته منور به انوار معرف و مخلع به خلعت محبت زهدشان پشت پا به دنيا زده [ توكلشان] سراز گريبان[ توحيد] بيرون آورده از خلق عالم رميده و به مقام قرب آرميده فكرشان نور و ذكرشان نور و باطن و ظاهر و جسم و جان و خيال و عقل و جنان همه نور و غرق درياى نور.

بس است ! من ناپاك ! كجا؟ و مدح و صف پاكان كجا!امثال ما ها بايد در تدبير ترك معصيت باشيم .اگراصل ايمان را محكم كرده باشيم دنيا نه چنان ما را فريب داده و كرو كرو كرده است كه امثال اين مواعظ در [قلوب قاسيه] مااثرى كند. همين قدر مى دانم كه تكليفمريض رجوع به طبيب است واطاعت او و تكليف طبيب معالجه حال . نه مريض مطيع است و نه طبيب حاذق است . ولى اگر مريض مطيع باشد خداوند رحيم او را لابد به طبيب حاذق خواهد رسانيد واگر مطيع نباشد سكوت كردن بااو اولى است .

والسلام .


تنظیم برای تبیان حسن رضایی گروه حوزه علمیه

منبع مجله حوزه شماره یازده