تبیان، دستیار زندگی
دانش آموزان این کلاس فرشتگانند و معلم آنها ، آدم، موضوع درس: حقایق هستی،..
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دانش آموزان کلاس حضرت آدم(ع)

در قرآن کریم آمده که خداوند نام‌هایی به آدم آموخت؛ آنگاه از وی خواست تا وی آنها را به فرشتگان تعلیم دهد. سپس بر ملائكه عرضه و از آن‌ها خواسته شد كه از نام‌ها خبر دهند: «و‌عَلَّمَ ءَادمَ الأَسمَاءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُم عَلَى المَلـئِكةِ فَقالَ أَنبِئونِى بِأَسماءِ هـؤلاَءِ إِن كُنتُم صـدقینَ» (بقره/2، 31) و فرشتگان اظهار ناتوانى و ناآگاهى كردند: «قَالُوا سُبحـنَكَ لاَ عِلمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمتنَا.» (بقره/2،32)

خداوند خطاب به آدم فرمود: «یـاَدمُ أَنبِئهُم بِأَسمائِهِم فَلمّا أَنبَأَهُم بِأَسمَائِهم قالَ أَلم أَقل لَكُم إِنِّى أَعلمُ غَیبَ السَّمـوتِ و الأَرضِ و أَعلمُ ما تُبدونَ و مَا كُنتُم تَكتُمونَ = اى آدم! آنان را از اسم‌هایشان آگاه كن. چون آنان را آگاه كرد، خداوند فرمود: آیا به شما نگفتم كه من غیب آسمان‌ها و زمین را مى‌دانم؟ و نیز مى‌دانم آن‌چه را شما آشكار مى‌كنید و آن‌چه را پنهان مى‌داشتید؟» (بقره/2،33)

قرآن و کرامت

به گفته طبرسى و فخررازى، خداوند آدم را به دانش برترى داده است.[1] در این‌جا فرشتگان در برابر معلومات گسترده و دانش فراوان انسان، سرتسلیم فرود آوردند و بر آن‌ها، آشكار شد كه او سزاوار چنین مقامى است.[2]

مفسّران در ماهیّت اسما كه به برترى آدم انجامید و چگونگى آموزش آن‌ها، آراى گوناگونى دارند؛ مانند: 1. به گفته ابن‌عباس، مجاهد و قتاده، مقصود نام‌هاى موجودات از قبیل انسان*، جانوران، زمین، دشت، كوه و دریا است كه مردم با آن‌ها یك‌دیگر و چیزهاى جهان را مى‌شناسند؛ 2.‌اسامى فرشتگان؛ 3. اسامى فرزندان آدم.

طبرى دو رأى اخیر را ترجیح مى‌دهد.[3] ماوردى پس از نقل این آرا مى‌گوید: در این‌جا دو وجه است: نخست این‌كه آموزش فقط در محدوده نام‌ها بوده، نه معانى آن‌ها؛ دوم این كه اسامى و معانى آن‌ها آموزش داده شده است؛ چراكه دانستن نام‌ها بدون معانى بى‌فایده است و در حقیقت، مقصود اصلى معانى، و‌نام‌ها نشانه‌اى براى آن‌ها است. در وجه اوّل نیز دو صورت است: نخست این كه خداوند به آدم فقط یك لغت آموخت (لغتى كه آدم به آن تكلّم مى‌كرد) و دیگر این كه همه لغات بشرى را به او آموزش داد و آدم آن لغات را به فرزندانش آموخت و چون آنان پراكنده شدند، هر قومى با لغتى كه برایش مأنوس‌تر و راحت‌تر بود، سخن گفت و دیگر لغات، با گذشت زمان به فراموشى سپرده شد.[4] شیخ طوسى و طبرسى گفته‌اند: خداوند معانى نام‌ها را به آدم آموخت؛ زیرا آموختن نام‌ها بدون معنا سودى ندارد و فضیلتى به شمار نمى‌آید.[5]

ملاصدرا در نظرى قوى گفته است: همه حقایق عالم از اسماءاللّه است و معناى آموزش اسما به آدم، این است كه خداوند احوال و آثار همه اجناسى را كه آفریده، به آدم ارائه داده و او را از آن‌ها آگاه كرده است.[6]

میبدى مى‌نویسد: اهل اشارت گفته‌اند: مقتضى عموم آن است كه خداوند، نام‌هاى آفریدگار و آفریدگان، را به آدم آموخت و آدم با دانستن نام‌هاى آفریدگان، بر فرشتگان برترى یافت و آگاهى او از نام‌هاى آفریدگار، سرّى میان وى و حق بود كه فرشتگان نمى‌دانستند؛ پس ثمره آگاهى از نام آفریده در حقّ آدم، این بود كه مسجود فرشتگان شد و ثمره علم به نام‌هاى آفریدگار، آن كه به مشاهده حق رسید و كلام حق را شنید.[7] به گفته رشید رضا، مقصود از نام‌ها، معانى آن‌ها است و این توان علمى، همه انسان‌ها را در بر مى‌گیرد و لازمه‌اش این نیست كه فرزندان آدم این شناخت را از نخستین روز داشته باشند؛ بلكه شناخت اشیا با بحث و استدلال، در ثبوت این نیرو كافى است. وى در كیفیّت آموزش اسما به آدم مى‌گوید: تعلیم، بر تدریجى بودن دلالت دارد؛ امّا آن‌چه از تعلیم اسما به آدم، به ذهن متبادر مى‌شود، این‌است كه به صورت دفعى بالفعل یا بالقوه بوده است.[8]

طبرسى مى‌گوید: در كیفیّت تعلیم* اسما به آدم اختلاف است. برخى گفته‌اند: شناخت اشیا را در قلب او نهاده و زبانش را به آن‌ها گویا ساخته است و این براى او معجزه‌اى به شمار مى‌رود؛ چراكه خلاف عادت بود. عدّه‌اى گفته‌اند: او را به دانستن آن‌ها واداشت. بعضى نیز گفته‌اند: زبان ملائكه را به او آموخت و از این طریق، سایر لغات را فرا گرفت. رأى دیگر این است كه خداوند نام‌هاى اشخاص را به او آموخت؛ بدین‌ترتیب‌كه موجودات را نزد وى حاضر و نام‌هاى آن‌ها را در لغات گوناگون بیان مى‌كرد و روشن مى‌ساخت كه هر چیزى چگونه كاربردى و چه سود و زیانى‌دارد.[9]

به گفته علاّمه طباطبایى، نام‌ها در آیه از دو جهت عمومیّت دارد: نخست این‌كه كلمه اسما جمع و با الف و لام است و با كلمه كل تأكید شده؛ یعنى خداوند همه نام‌ها را بدون استثنا به آدم آموخت. دیگر آن‌كه دانش نام‌ها به آدم اختصاص ندارد و همه افراد بشر از این دانش بهره دارند. ضمیر «هم» نیز چون معمولا به جمع عاقل برمى‌گردد، نشان آن است كه اسما، عاقل بوده‌اند؛ البتّه آگاهى آدم(علیه السلام)از اسما مانند آگاهى ما از نام‌هاى اشیاى گوناگون نبوده و با علمى كه پس از بیان آدم(علیه السلام)براى ملائكه حاصل شد نیز تفاوت داشته است؛ چون اگر جز این بود، باید پس از آن‌كه آدم آن‌ها را شرح داد، تفاوتى بین آن‌ها و آدم باقى نمى‌ماند؛ افزون بر این، این دانش نمى‌توانست براى آدم فضیلت شمرده شود و براى فرشتگان نیز قانع كننده نبود؛ بنابراین آن‌چه را خداوند بر فرشتگان عرضه كرد، موجوداتى عالى نزد او بودند و هر اسمى را در این جهان به بركت آن‌ها پدید آورد و آن‌چه در آسمان‌ها و زمین وجود دارد، از پرتو نور آن‌ها است.[10]

به گفته برخى مفسّران، آدم با سعه وجودى خویش، جامع همه اشیا و حقایق است؛ بلكه او خود، حقیقت همه اشیا است و به صورت وجود جامع، بر همه هستى محیط، و‌معناى تعلیم اسما به او این است كه همه حقایق و موجودات عالَم هستى در وجود او جمعند و آن حقایق كه آدم جامع آن‌ها است، از این جهت كه آیینه و نشانى از حضرت حقّند، اسما نامیده شده‌اند.[11] به نظر مى‌رسد در بحث چگونگى تعلیم اسماء، دو نظر اخیر جامع باشند.

درباره اسما و دانش آدم به آن‌ها در تورات چنین آمده است: و خداوند هر حیوان صحرا و هر پرنده آسمان را از زمین سرشت و نزد آدم آورد تا ببیند چه نام خواهد نهاد و آن‌چه آدم، هر ذى حیات را خواند، همان نام او شد؛ پس آدم، همه بهایم، پرندگان آسمان و همه حیوانات صحرا را نام نهاد؛ امّا براى او یار مناسبى یافت نشد.[12]

گفتنى است تورات راز آموزش اسما به آدم و گزارش آن به فرشتگان را چنین تبیین كرده كه آدم در جست و جوى همتا و در این كوشش ناموفق بوده است؛ ولى از دیدگاه قرآن، تعلیم اسما به آدم، ملاك خلافت او و جهت برترى‌اش بر ملائكه است.

____________

[1] مجمع‌البیان، ج‌1، ص‌180؛ التفسیر الكبیر، ج‌2، ص‌178.

[2] نمونه، ج‌1، ص‌178.

[3] جامع البیان، مج 1، ج 1، ص 309.

[4] ماوردى، ج‌1، ص‌99.

[5] التبیان، ج‌1، ص‌138 و 139؛ مجمع‌البیان، ج‌1، ص‌180.

[6] تفسیر ملاصدرا، ج‌2، ص‌320.

[7] كشف‌الاسرار، ج‌1، ص‌137ـ139.

[8] المنار، ج‌1، ص263.

[9] مجمع‌البیان، ج‌1، ص‌181.

[10] المیزان، ج‌1، ص‌117 و 118؛ انسان از آغاز تا انجام، ص‌29.

[11] بیان السعاده، ج‌1، ص‌76 و 77.

[12] كتاب مقدّس، پیدایش 2: 19.


تنظیم برای تبیان: الف_شکوری