فعالیتهای اجتماعی آن مرحوم در زنجان
عبدالکریم خوئینی زنجانی در سال 1291 قمری در شهر خوئین که در هشت فرسخی زنجان میباشد، در خانوادهای روحانی به دنیا آمد و در سنین کودکی پا به مکتب گذاشت و تحصیلات ابتدایی را آنگونه که در قدیم متداول بود در مکتبخانه به پایان رساند.(1) خود آن مرحوم در این باره میفرماید:
«درس مکتبخانه را که تمام کردم، پدرم مرا کنار گذاشت تا به کارهای زندگی خانوادهام برسم و برادران دیگرم شیخ اسحاق و شیخ ابراهیم و شیخ مصطفی را به درس فرستاد. تا اینکه یک روز که با مادرم به حمام رفته بودیم، در حمام دیدم که دو پسر بچه که پدرشان کشاورز بود دارند بحث علمی میکنند، خیلی ناراحت شدم و با گریه به مادرم گفتم: بچههای کشاورزها دارند درس میخوانند، ولی پدرم نمیگذارد من درس بخوانم. مادرم هم ناراحت شد. اما قول داد که دور از چشم پدرم به من درس بدهد. مادرم خودش مجتهده بود. مدتی پیش او درس خواندم تا اینکه یک روز پدرم خواست از پسرانش درس تحویل بگیرد. من هم در آنجا حضور یافتم. پدرم بعد از پرسش چند سؤال، سؤالی پرسید که برادرانم نتوانستند جواب بدهند. زود با اشاره مادرم به آن سؤال جواب دادم و پدرم متعجبانه قیافه مرا زیر نگاهش گرفت و بعد پرسید: تو درس نخواندهای از کجا فهمیدی؟ با خنده جواب دادم: خوب اگر تو به من درس ندهی مجبورم که بروم پیش مادرم درس بخوانم. پدرم نیز خندید و خوشحال شد و بدین ترتیب مرا هم فرستاد که بروم قزوین و در قزوین درس بخوانم.»
پدر آن مرحوم، حجةالاسلام شیخ ملاابراهیم بن اسحق بن عمران از شاگردان شیخ انصاری و مادرش مجتهده مطهره، صبیه آیت اللّه آقا شیخ عبدالکریم روغنی قزوینی میباشد. آن بانوی بزرگوار علاوه بر اینکه دختر مجتهد بود، خود نیز تحصیلات عالیه داشت و آن گونه که نقل شده، در درس خارج پدرش در پس پرده حاضر میشد و استفاده میکرد. ایشان در نجف اشرف ازدواج کردند و آنگاه به قزوین مراجعت نموده، بعد از آن هم به خوئین رفته در همانجا رحلت کرده است. خلاصه اینکه زن پارسایی بود و علاقه زیادی به روحانیت داشت، به گونهای که حاضر نمیشد، هیچ یک از فرزندانش غیر روحانی باشند.(3)
آن مرحوم تحصیلات مقدماتی و سطح خودش را در حوزه علمیه قزوین در مدرسه علمیه مبارکهای به نام معصومیّه گذراند، که همیشه مشمول عنایات خاصه حضرت ولی عصر( ارواحنا له الفداء) بود. مرحوم آیت اللّه آقا شیخ عبدالکریم خوئینی زنجانی در نقل خاطرهای به فرزندانش میفرماید:
«شبی در حجره خوابیده بودیم که با سر و صدای طلبهای از خواب پریدیم و همگی ریختیم به حیاط، دیدیم شیخ حسین یکی از طلاب قدیمی مدرسه بلند بلند گریه میکند و به سر و سینه خودش میزند و میگوید: مش باقر رفت، مش باقر رفت! طلبهها او را گرفتند و نگذاشتند به سر و صورتش بزند و او را آوردند به حجره خودش. همه فکر کردیم مریض شده است. به وی آب دادیم و دلداریش دادیم و رفتیم حجرههای خودمان. چند روز بعد که حال او خوب شده بود چند نفر رفتیم پیشش و جریان را پرسیدیم. گفت: یک شب که اتفاقی از خواب بیدار شدم و به حیاط رفتم دیدم حجره مش باقر خادم فوق العاده نورانی است. مثل اینکه چراغ زنبوری در حجرهاش روشن بود. تعجب کردم و با عجله خودم را به جلوی حجره رساندم. دیدم مش باقر دو زانو مقابل آقایی نشسته و دنبال هم میگوید: بله آقا، بله آقا! چشم آقا!... نتوانستم تحمل کنم. در حالی که دست و پایم به شدت میلرزید، خودم را از حجره مش باقر دور کردم و به حجره خودم رفتم. بیقراری شدیدی به سراغم آمده بود. هی از پنجره حجره بلند میشدم و به حجره مش باقر نگاه میکردم و میدیدم باز هم روشن است. تا اینکه یک بار دیگر که نگاه کردم دیدم دیگر روشن نیست. زود خودم را به حجره مش باقر رساندم و در حجره را زدم. دیدم جواب نمیدهد. گفتم:
- مش باقر در را باز کن، من دیدم چه کسی اینجا آمده بود، خودت را به خواب نزن!
مش باقر با شنیدن این حرف بلند شد و آمد در را باز کرد و گفت:
- تو از کجا فهمیدی؟
گفتم:
- من بیدار بودم! از بیرون داشتم توی حجره را میپاییدم!
مش باقر گفت:
- پس تو را به خدا سوگند این ماجرا به کسی نقل نکن تا من از اینجا بروم.
من قول دادم که تو تا اینجا هستی به کسی نقل نخواهم کرد و او دوباره شروع به شرح ماجرا کرد:
- راستش آقا امام زمان گاهگاهی به ما سر میزند و میآید کارهایی به ما میسپارد و الان ایشان تشریف آورده بودند...
بعد از مدتها امشب مش باقر آمد پیش من و گفت:
- فلانی، من دارم میروم، آقا فرمودهاند که دیگر اینجا نمانم.
و رفتند. به این خاطر بود که من ناراحت شدم و گریستم.»
مرحوم آقا شیخ عبدالکریم همیشه از مش باقر و شیخ حسین به نیکی یاد میکرد و میگفت:
- مش باقر به طلبهها واقعا به دیده سربازی امام زمان( عج) نگاه میکرد و به آن اعتقاد شدیدی داشتم. به مشکلات طلاب رسیدگی میکرد و همواره در احترام آن کوشا بود.
آن مرحوم پس از اتمام تحصیلات مقدماتی و سطح جهت ادامه تحصیل و کسب فیض از حضور علمای بزرگ آن زمان عازم نجف میشود و سالها در کنار حرم مولا امیرالمؤمنین به تحصیل علم و تهذیب نفس میپردازد و بعد از اتمام و اکمال تحصیلات دینی خود به زادگاه خویش مراجعت میکند.
1- حضرت آیت اللّه آقا سید محمدکاظم یزدی، صاحب عروه
2- حضرت آیت اللّه شیخ الشریعه اصفهانی
3- حضرت آیت اللّه شیخ محمدکاظم خراسانی، صاحب کفایه
4- حضرت آیت اللّه میرزا محمدتقی شیرازی
عدهای از همدرسان آن مرحوم در نجف
1- حضرت آیت اللّه سید محمد حجت کوه کمرهای
2- حضرت آیت اللّه آقا سید محمد حسین بروجردی
3- حضرت آیت اللّه آقا بزرگ طهرانی
آقا شیخ علی آل اسحق درباره چگونگی ازدواج عبدالکریم میگوید:
برادر بزرگ آقا شیخ عبدالکریم، شیخ اسحاق که فوت میکند، ایشان با زن آقا شیخ اسحاق ازدواج میکنند و از او دختری به دنیا میآید که در آنجا ازدواج میکند و صاحب فرزندانی میشود که الان بعضی از آنها در نجف از آیات عظام هستند و بعضی از فرزندانشان در زنجان هستند که به انواری معروف هستند. آقا شیخ حسن انوار از شاگردان آیت اللّه خوئی است که الان هم از علمای به نام حوزه نجف هستند.
مرحوم آیت اللّه آقا شیخ عبدالکریم خوئینی در حدود سال 1326قمری به زنجان مراجعت میکند و مشغول ترویج دین و رسیدگی به امور مسلمین و تربیت شاگردان علوم دینی میشود. از جمله شاگردانی که آن مرحوم در زنجان تربیت کرد، عبارت بودند از:
1- آیت اللّه آقا میرزا باقر زنجانی که از مدرسین شهیر و نمونه در علم و تقوی بوده است.
2- آیت اللّه آقا سید احمد زنجانی که از اعاظم و علمای طراز اول قم در زمان آقای بروجردی بود.
و به حق افتخارات بزرگی برای آن مرحوم محسوب میشدند. گفتنی است که آقا شیخ عبدالکریم در این مدت که همزمان با رخدادهای سیاسی از جمله مشروطیت بود، از طرف مرحوم آخوند خراسانی مأموریت داشت که مسائل را زیر نظر داشته باشند و به مرحوم آخوند گزارش نماید. از این رو روزنامه باختر را هر روز میخریدند و به دقت مطالعه میکردند.
فعالیتهای اجتماعی آن مرحوم در زنجان
آقا شیخ علی اسحاق میگوید:
آن مرحوم علاوه بر تدریس در حوزه علمیه زنجان در مشکل گشایی کار مردم کوشا و به نیکی و خیراندیشی مشهور بودند. مردم در تمام کارها با او مشورت میکردند و او را دخالت میدادند. اگر ازدواجی در کار بود، از زنجان و حتی اطراف زنجان به خدمتش میرسیدند و او را برای خواندن عقد نکاح میبردند.اگر شخصی فوت میکرد او را جهت دفن و کفن دعوت میکردند خلاصه همیشه در کنار مردم و با مردم بود. اسبی داشت که در ماه محرم بر آن سوار میشد و جهت تبلیغ در دهههای آخر محرم به شهرها و روستاهای اطراف از جمله بیجار و نقده میرفت. امّا دهه اول را در زنجان مشغول میشد. به هر حال آدم مردم داری بودند و در حل مشکلات مردم همیشه پیشقدم.
آیة اللّه آقا شیخ عبدالکریم خوئینی بعد از سالهای متمادی خدمات ارزنده مذهبی و اجتماعی و علمی در شهرستان زنجان، جهت اقامت دائمی به قم مقدسه هجرت کرد. تاریخ 1326شمسی بود که آن عالم ربانی همراه عائلهاش به شهر علم و اجتهاد قدم نهادند و در کوچه آبشار معروف مسکن گزیدند. آن مرحوم بلافاصله بعد از رسیدن به قم درس خارج خود را در منزل شروع کرد و روز به روز به تعداد شاگردانش افزوده شد.
از جمله شاگردان آن مرحوم که در جلسه درس خارج ( کفایه) حاضر میشدند عبارت بودند از:
1- آیت اللّه جوادی آملی
2- آیت اللّه ملکوتی
3- آیت اللّه سید قوام زنجانی
4- آیت اللّه امینی نجف آبادی
5- آقا موسی زنجانی
1- شرح کفایه که معروف به خودآموز کفایه و در 2مجلّد بود که به فارسی نوشته شده بود و قابل استفاده همه طلاب، به طوری که تا به حال 30بار به زیر چاپ رفته است.
2- حاشیه عروة الوثقی که با رحلت آن مرحوم ناقص ماند.
3- فوائد که دارای مطالب متفرقه است و چاپ نشده است.
4- رساله علمیه.
سرانجام آن عالم بارع و فقیه وارع (15) در 28صفر سال 1317هجری قمری در سال روز وفات پیغمبر گرامی و امام صادق (ع)در شهر مقدس قم به رحمت ایزدی پیوست و در قبرستان نو مدفون گردید.
منبع: تهیه و تنظیم فریادرس گروه حوزه علمیه