آدمیان فراموش کارند
سلیمان و مورچه
سلیمان پیامبر از مورچه ای پرسید: سالانه چقدر می خوری؟ مورچه پاسخ داد: چهار دانه گندم. سلیمان مورچه را گرفت و داخل یک قوطی انداخت و چهار دانه درون قوطی قرار داد. بعد از یکسال به آن نگاه کرد و دید که مورچه فقط دو دانه خورده است. به مورچه گفت: یکسال گذشته چرا فقط دو دانه خورده ای؟ مورچه جواب داد: آنگاه که مرا زندانی کردی ترسیدم مرا فراموش کنی و از گرسنگی بمیرم چون تو آدمیزاد هستی و آدمیان فراوش کارند.
(جوامع الحکایات)
آب حیات
مومنی شبی حضرت خضر(ع) را در خواب دید و قصه ظلمات و چشمه ی آب حیات را از او پرسید در جوابش فرمودند: آن ظلماتی که شنیده ای جهل و نادانی و آن چشمه آب حیات، علم و دانایی است اگر از چشمه دانایی سیراب شوی از ظلمات جهل نجات پیدا کرده، نام نیکت همیشه باقی خواهد ماند.
استقلال
برنارد شاو که خود ایرلندی بود می گوید: روز جشن استقلال ایرلند سنگتراشی را دیدم که در جشن شرکت نداشت و با زحمت سنگ می تراشید به او گفتم امروز ایرلند مستقل شده است چرا کارت را تعطیل نمی کنی؟ گفت: اگر تعطیل می کردم کشورم به استقلال نمی رسید.
تنظیم:بخش کودک و نوجوان
*************************************
مطالب مرتبط
محبت به خلق میانبری به بهشت است