کل کاظم، معجزه بزرگ قرن ما
شاید شما هم داستان محمد کاظم کریمی فرزند عبدالوهاب ملقب به کربلایی کاظم ساروقی را شنیده اید که بنا بر ادعای علمای اعلام، کشف الآیات ناطق قرآن در زمان ما بود.
مردی مصفا به صفای باطن، و طاهر به طهارت روح، که در اثر پرداخت زکات، تهجد و شب بیداری، و پرهیز از غذای شبهه ناک، به مراتب والای معنویت دست یازیده بود. و همین ویژگیها موجب شد تا به اعجاز الهی حافظ کل قرآن گردد.
آوازه شهرت او به دلیل خلوص و سادگی اش در کتمان این واقعه، تا مدتها از ده و ولایت او فراتر نرفت اما چنانکه سنت الهی است، خداوند، بندگان مخلص و پارسا، و در عین حال گمنام و شهرت گریز خود را، دیر و زود به رخ جهانیان خواهد کشاند.
دیری نپایید که صیت شهرت او از مرزهای ده و دیار او درگذشت و شهره آفاق گردون گردید.
آیتالله العظمی مکارم شیرازی نقل می کنند:
حدود چهل سال قبل، وقتی طلبه نوجوانی بودم، برای تبلیغ ایّام ماه محرّم، به منطقهای در اطراف ملایر، به نام حسینآباد رفته بودم. در مجلس به من گفتند، پیرمردی اینجاست که حافظ تمام قرآن است و داستان عجیبی دارد. او کشاورز سادهای است که روزی خسته و ناتوان، بعد از کار روزانه، از کنار امامزادهای در حوالی همان منطقه عبور میکرده، و طیّ ماجرایى، این موهبت الهی نصیبش میشود که بدون هیچ سابقة قبلی حافظ تمام قرآن میگردد.
من از ماجرا خوشحال شدم و مایل بودم سؤالاتی از او بپرسم و امتحانش کنم. قرآن به دست گرفتم و او را آزمودم، دیدم یا للعجب این مرد دهاتی بیسواد، با تسلط کامل سؤالات را پاسخ میگوید، در حالی که اگر کسی قیافهاش را میدید فکر میکرد، حتی سورة حمد و قلهوالله را به زحمت میخواند. او ملّا کاظم و یا به تعبیر دیگر «کَلکاظم» نامیده میشد، و در آن روز هنوز در محافل علمی معروف نشده بود و در قم از او خبر نداشتند. من هنگام بازگشت به قم، این ماجرا را به عنوان رهآورد جالبی از این سفر، برای دوستانم شرح دادم، و همگی تعجب کردند که مردی در این ظاهر، چنان تسلّط عجیبی به قرآن داشته باشد.
خداوند، بندگان مخلص و پارسا، و در عین حال گمنام و شهرت گریز خود را، دیر و زود به رخ جهانیان خواهد کشاند
ممکن است کسی بگوید حافظة او بسیار قوی است و مثلاً سالها زحمت کشیده و آن را حفظ کرده و الآن هم مرتباً میخواند که یادش نرود، در حالی که چنین نبود. ولی پیدا کردن فوری آیات، بلکه نشان دادن بیوقفه، آنهم نه از روی یک قرآن معین که دربارة آن تمرین داشته باشد، بلکه از قرآنهای کاملاً مختلف چاپى، خطى، ریز و درشت، امری نیست که بتوان از طریق عادی تفسیری برای آن پیدا کرد.
بعد از مدتى، بعضی از علاقمندان، او را به قم دعوت کردند و آوازة او همه جا پیچید. خدمت مراجع و آیات بزرگ همچون آیتاللهالعظمی بروجردی رسید و طلّاب در مدرسة فیضیّه مثل پروانه اطراف وجود او را میگرفتند، و اگر کسی از دور این منظره را میدید، تعجب میکرد که این مرد سادة دهاتی با همان لباس محلّى، در میان این جمع طلاّب، چه میگوید.
گاهی بعضی از طلّاب چند جمله از آیات مختلف قرآن را از سورههای متعدّد گرفته، با هم تلفیق میکردند و میگفتند: کلکاظم! این آیه در کدام سوره است؟ او خندهای میکرد و میگفت: ناقلاگری میکنى؟ جمله اوّل در فلان سوره و قبل و بعدش این است، جمله دوم در فلان سوره و قبل و بعد آن چنین است و همچنین جملههای دیگر. از حفظ قرآن مهمتر، این بود که یافتن آیات از روی قرآن، برای او همچون آب خوردن بود، و هر قرآنی را ـ اعمّ از چاپی یا خطىّ ـ به او میدادی و میگفتی: «کل کاظم! فلان آیه را بیاور» مثل استخاره کردن با قرآن که قرآن را باز میکنند، باز میکرد و آیه در یکی از دو صفحه مقابل بود.
مرحوم آیتالله حاج سیّدمحمّدتقی خوانساری(ره) پس از آزمایشها، به کربلایی کاظم فرمود که قرآن را میتوانی معکوساً بخوانى؟ او گفت: آرى! و شروع کرد به خواندن سورة بقره، از آخر به اول و آقای خوانساری(ره) فرمودند: بسیار عجیب است، من شصت سال «قلهوالله احد» را که چهار آیه است میخوانم، ولی نمیتوانم بدون فکر و تأمل از آخر به اول بخوانم ولی این مرد عامى، سورة بقره را که 286 آیه است، بدون تأمل، مستقیماً و معکوساً از حفظ میخواند.
گفتند: کربلایی کاظم! از کجا تشخیص دادى که یک حرف از قرآن است و دیگری از قرآن نیست؟
گفت: «یکی نور داشت و دیگری نداشت»
آیتالله خزعلی که خود حافظ قرآن و نهجالبلاغه و صحیفة سجّادیه میباشند، نیز در ملاقات خود با او، دو آیه را که در کلمات با هم اشتراک داشتند، ضمیمه کرده، پشت سر هم خوانده، محلّ آن را از او میپرسند، (یکی آیة 67 انعام و دیگری آیة 88 سوره ص)، بدین ترتیب: «لکن بنا مستقر و سوف تعلمون و لتعلمن بناء بعد حین». بلافاصله در جواب میگوید: این دو آیه، از دو جای قرآن است: یکی سورة انعام و دیگری از سورة ص. کسی حرف واو را در کاغذی پشت سر هم، به این صورت: «وو» یک واو را به قصد «ولاالظالین» و دیگری را به قصد «زید و عمرو و ...» نوشته و به کربلایی کاظم نشان داد. گفت: یکی واو قرآن است و دیگری از غیر قرآن. گفتند: کربلایی کاظم! از کجا تشخیص دادى؟ گفت: «یکی نور داشت و دیگری نداشت».
آیتالله محسنی ملایری میگوید: کربلایی کاظم، بسیار کندذهن و یک ماه رمضان در ملایر میهمان من بود و به مسجد میآمد. هر چه کردم دعای سیروز رمضان را یاد بگیرد نتوانست ولی به معجزة امام(ع) تمام قرآن را مستقیماً و معکوساً تند و سریع بدون هیچ توقفی میخواند. مرحوم آیتالله العظمی بروجردی(ره) ایشان را خواستند و من او را به قم نزد آن مرحوم فرستادم و ایشان هم او را آزمایش و امتحان نمودند و او چندی در منزل حاج سیّد اسماعیل علوی رئیس فرهنگ آن روز قم بود. همه روزه فرهنگیان و اهل علم با او ملاقات و از او سؤال میکردند. یکی از علمایی که او را دیده میگفت: اگر کسی اعتقاد به دین و خداوند نداشت، کافی بود دو سه روزی با کربلایی کاظم معاشرت میکرد، تا با دیدن این معجزة عجیب، به خدای متعال، قیامت، انبیا، و ائمه(ع) و به قرآن کریم معتقد شود.
آیتالله خزعلی میگفتند: «من بعد از فوت کربلایی کاظم متوجه شدم که به او اسرار آیات و باطن قرآن را هم تعلیم داده بودند. یعنی اگر کسی برای شفای مرض ناعلاج، پیدا شدن گمشده، طیالارض و مانند اینها از او سؤال میکرد، او با قرآن جواب میداد. مثلاً به او گفته شد فلانی بسیار مقروض است و از شما تقاضای دعا دارد. در جواب گفته بود من جز قرآن چیزی بلد نیستم. به او بگویید آیة «و من یتّقالله یجعل له مخرجاً» تا آخر را تا ده روز فلان تعداد بخواند تا انشاءالله قرضش ادا شود. ولی نباید به کسی بگوید که اثرش از بین میرود.
اما حقیقت ماجرا و فیلم آنرا از زبان خود کربلایی کاظم در شماره آتی این نوشتار دنبال کنید.
تهیه: شکوری
تنظیم: سعید آقازاده