تبیان، دستیار زندگی
رهبر فرزانه انمقلاب اسلامی در بسیاری از ملاقات هایی که با اهالی فرهنگ و قلم داشته اند از منظر زاویه دید خود به مقوله کتاب و کتابخوانی حاضرین را شگفت زده کرده اند. عمق بینش ایشان به مساله فرهنگ و به ویژه کتابخوانی همواره یکی از نکاتی بوده است که ....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کتاب  و کتابخوانی در آینه کلام رهبری

رهبر

رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در بسیاری از ملاقات هایی که با اهالی فرهنگ و قلم داشته اند از منظر زاویه دید خود به مقوله کتاب  و کتابخوانی  حاضرین را شگفت زده کرده اند. عمق بینش ایشان به مساله فرهنگ و به ویژه کتابخوانی  همواره  یکی از نکاتی بوده است که زبانزد خاص و عام بوده است. به مناسبت آغاز هفته کتاب نگاهی داریم به مقوله کتاب و کتابخوانی از منظر ایشان

الف) اهالی قلم

گزیده ای از سخنان ایشان در ارتباط با شخصیت جلال آل احمد

1ـ دقیقاً یادم نیست كه كدام مقاله یا كتاب مرا با آل‌احمد آشنا كرد. دو كتاب «غربزدگی و دست‌های آلوده» جزو قدیمی‌ترین كتاب‌هایی است كه از او دیده و داشته‌ام. اما آشنایی بیشتر من بوسیله و بركت مقاله «ولایت اسرائیل» شد كه گله و اعتراض من و خیلی از جوان‌های امیدوار آن روزگار را برانگیخت. آمدم تهران (البته نه اختصاصاً برای این كار) تلفنی با او تماس گرفتم. و مریدانه اعتراض كردم. با اینكه جواب درستی نداد از ارادتم به او چیزی كم نشد. این دیدار تلفنی برای من بسیار خاطره‌انگیز است. در حرف‌هایی كه رد و بدل شده هوشمندی، حاضر جوابی، صفا و دردمندی كه آن روز در قلّه‌ی «ادبیات مقاومت» قرار داشت، موج می‌زد. جلال قصه‌نویس است (اگر این را شامل نمایشنامه‌نویسی هم بدانید) مقاله‌نویسی كار دوّم او است. البته محقّق و عنصر سیاسی هم هست. اما در رابطه با مذهب؛ در روزگاری كه من او را شناختم به هیچ‌وجه ضد مذهب نبود، بماند كه گرایش هم به مذهب داشت. بلكه از اسلام و بعضی از نمودارهای برجسته‌ی آن به‌عنوان سنت‌های عمیق و اصیل جامعه‌اش، دفاع هم می‌كرد. اگرچه به اسلام به چشم ایدئولوژی كه باید در راه تحقق آن مبارزه كرد، نمی‌نگریست. اما هیچ ایدئولوژی و مكتب فلسفی شناخته‌شده‌‌ای را هم به این صورت جایگزین آن نمی‌كرد. تربیت مذهبی عمیق خانوادگی‌اش موجب شده بود كه اسلام را ــ اگرچه به‌صورت یك باور كلی و مجرد ــ همیشه حفظ كند و نیز تحت تأثیر اخلاق مذهبی باقی بماند. حوادث شگفت‌انگیز سال‌های 41 و 42 او را به موضع جانبدارانه‌تری نسبت به اسلام كشانیده بود. و این همان چیزی است كه بسیاری از دوستان نزدیكش نه آن روز و نه پس از آن، تحمّل نمی‌كردند و حتی به رو نمی‌آوردند!

اما توده‌‌ای بودن یا نبودنش؛ البته روزی توده‌ای بود. روزی ضد توده‌ای بود. و روزی هم نه این بود و [نه] آن. بخش مهمی از شخصیت جلال و جلالت قدر او همین عبور از گردنه‌ها و فراز و نشیب‌ها و متوقّف نماندن او در هیچكدام از آنها بود. كاش چند صباح دیگر هم می‌ماند و قله‌های بلندتر را هم تجربه می‌كرد.

اگر هر كس را در حال تكامل شخصیت فكری‌اش بدانیم و شخصیت حقیقی او را آن چیزی بدانیم كه در آخرین مراحل این تكامل بدان رسیده است، باید گفت «در خدمت و خیانت روشنفكران» نشان دهنده و معیّن كننده‌ی شخصیت حقیقی آل احمد است. در نظر من، آل‌احمد، شاخصه‌ی یك جریان در محیط تفكر اجتماعی ایران است. تعریف این جریان، كار مشكل و محتاج تفصیل است. امّا در یك كلمه می‌شود آن را «توبه‌ی روشنفكری» نامید. با همه‌ی بار مفهوم مذهبی و اسلامی كه در كلمه «توبه» هست.

جریان روشنفكری ایران كه حدوداً صد سال عمر دارد با برخورداری از فضل «آل‌احمد» توانست خود را از خطای كج‌فهمی، عصیان، جلافت و كوته‌بینی برهاند و توبه كند: هم از بدفهمی‌ها و تشخیص‌های غلطش و هم از بددلی‌ها و بدرفتاری‌هایش.

جلال آل احمد

آل‌احمد، نقطه‌ی شروع «فصل توبه» بود. و كتاب «خدمت و ...» پس از غربزدگی، نشانه و دلیل رستگاری تائبانه. البته این كتاب را نمی‌شود نوشته‌ی سال 43 دانست. به گمان من، واردات و تجربیات روز به روز آل‌احمد، كتاب را كامل می‌كرده است. در سال 47 كه او را در مشهد زیارت كردم؛ سعی او در جمع‌آوری مواردی كه «كتاب را كامل خواهد كرد» مشاهده كردم. خود او هم همین را می‌گفت.

البته جزوه‌‌ای كه بعدها به نام «روشنفكران» درآمد، با دو سه قصه از خود جلال و یكی دو افاده از زید و عمرو، به نظر من تحریف عمل و اندیشه‌ی آل‌احمد بود. خانواده آل‌احمد حتی در «نظام نوین اسلامی» هم، تاكنون موفق نشده‌اند ناشر قاچاقچی آن كتاب را در محاكم قضایی اسلامی محكوم یا تنبیه كنند. این كتاب مجمع‌الحكایات نبود كه مقداری از آن را گلچین كنند و به بازار بفرستند. اثر یك نویسنده‌ی متفكر، یك «كل» منسجم است كه هر قسمتش را بزنی، دیگر آن نخواهد بود. حالا چه انگیزه‌‌ای بود و چه استفاده‌‌ای از نام و آبروی جلال می‌خواستند ببرند بماند. ولی به هر صورت گل به دست گلفروشان رنگ بیماران گرفت...

به نظر من سهم جلال بسیار قابل ملاحظه و مهم است. یك نهضت انقلابی از «فهمیدن» و «شناختن» شروع می‌شود. روشنفكر درست آن كسی است كه در جامعه‌ی جاهلی، آگاهی‌های لازم را به مردم می‌دهد و آنان را به راهی‌نو می‌كشاند. و اگر حركتی در جامعه آغاز شده است؛ با طرح آن آگاهی‌ها، بدان عمق می‌بخشد.

برای این كار، لازم است روشنفكر اولاً جامعه‌ی خود را بشناسد و ناآگاهی او را دقیقاً بداند. ثانیاً آن «راه نو» را درست بفهمد و بدان اعتقادی راسخ داشته باشد، ثالثاً خطر كند و از پیشامدها نهراسد. در این صورت است كه می‌شود: العلماء ورثة الانبیاء.

آل‌احمد، آن اولی را به تمام و كمال داشت (یعنی در فصل آخر و اصلی عمرش). از دوّم و سوّم هم بی‌بهره نبود. وجود چنین كسی برای یك ملّت كه به سوی انقلابی تمام‌عیار پیش می‌رود، نعمت بزرگی است. و آل‌احمد به راستی نعمت بزرگی بود. حداقل، یك نسل را او آگاهی داده است. و این برای یك انقلاب، كم نیست.

این شایعه (باید دید كجا شایع است. من آن را از شما می‌شنوم و قبلاً هرگز نشنیده بودم.) باید محصول ارادت به شریعتی باشد و نه چیز دیگر. البته حرف فی حد نفسه، غلط و حاكی از عدم شناخت است. آل‌احمد كسی نبود كه بنشیند و مسلمانش كنند. برای مسلمانی او همان چیزهایی لازم بود كه شریعتی را مسلمان كرده بود. و ای كاش آل‌احمد چند سال دیگر هم می‌ماند.

آن روز هر پدیده‌ی ناپسندی را به شاه ملعون نسبت می‌دادیم. درست هم بود. امّا از اینكه آل‌احمد را چیز‌خور كرده باشند، من اطلاعی ندارم، یا از خانم دانشور بپرسید یا از طبیب خانوادگی.

مسكوت ماندن جلال، تقصیر شماست ـ شمایی كه او را می‌شناسید و نسبت به او انگیزه دارید. از طرفی مطهری و طالقانی و شریعتی در این انقلاب، حكم پرچم را داشتند. همیشه بودند. تا آخر بودند. چشم و دل «مردم» (و نه خواص) از آنها پر است. و این همیشه بودن و با مردم بودن، چیز كمی نیست. اگر جلال هم چند سال دیگر می‌ماند ... افسوس.

گزیده‌ی سخنان رهبر معظم انقلاب درباره‌ی كتاب "خاك‌های نرم كوشك"
خاک های نرم کوشک

الان چند سالى است كه كتاب‌هایى درباره‌ى سرداران و فرماندهان جنگ باب شده و مى‌نویسند و بنده هم مشترى این كتاب‌هایم و مى‌خوانم. با این‌كه بعضى از این‌ها را من خودم از نزدیك مى‌شناختم و آنچه را هم كه نوشته، روایت‌هاى صادقانه است- این هم حالا آدم مى‌تواند كم و بیش تشخیص دهد كه كدام مبالغه‌آمیز است و كدام صادقانه است- بسیار تكان‌دهنده است. آدم مى‌بیند این شخصیت‌هاى برجسته، حتى در لباس یك كارگر به میدان جنگ آمده‌اند؛ این اوستا عبدالحسین بُرُنسى، یك جوان مشهدى بنّا كه قبل از انقلاب یك بنا بود و با بنده هم مرتبط بود، شرح حالش را نوشته‌اند و من توصیه مى‌كنم و واقعاً دوست مى‌دارم شماها بخوانید. من مى‌ترسم این كتاب‌ها اصلاً دست شماها نرسد. اسم این كتاب "خاك‌هاى نرم كوشك" است؛ قشنگ هم نوشته شده.

ایشان اول جنگ وارد میدان نبرد شده بود و بنده هم هیچ خبرى نداشتم. بعد از شهادتش، بعضى از دوستان ما كه به مجموعه‌هاى دانشگاهى و بسیج رفته بودند و با این جوان بى‌سواد- بى‌سواد به معناى مصطلح؛ البته سه، چهار سالى درس طلبگى خوانده بوده، مختصرى هم مقدمات و ابتدایى و این‌ها را هم خوانده بوده- صحبت كرده بودند، مى‌گفتند آن‌چنان براى این‌ها صحبت مى‌كرده و حرف مى‌زده كه دل‌هاى همه‌ى این‌ها را در مشت مى‌گرفته. به‌‌خاطر همین كه گفتم؛ یك معرفت درونى را، یك ادراك را، یك احساس صادقانه را و یك فهم از عالم وجود را منعكس مى‌كرده؛ بعد هم بعد از شجاعت‌هاى بسیار و حضور در میدان‌هاى دشوار، به شهادت مى‌رسد؛ كه حالا كارى به جزئیات آن ندارم. این زیبایی‌هایى كه آدم در زندگى یك چنین آدمى یا شهید همت و شهید خرازى مى‌تواند پیدا كند و یا این‌هایى كه حالا هستند، نظیرش را شما كجا مى‌توانید پیدا كنید؟ كجا مى‌شود پیدا كرد؟

ب) بیانات مقام معظم رهبری در ارتباط با اهمیت کتاب و کتابخوانی
کتاب

ارتباط مردم با كتاب، باید بیش از این باشد. من مى‏بینم كه متأسفانه كتاب در جامعه ما، آن مقدار كه شأن این جامعه اقتضا مى‏كند، رواج ندارد. اگر ما یك جامعه بى‏فرهنگ و تاریخ بودیم؛ جامعه‏اى بودیم كه گذشته و كسان فرهنگىِ با معرفت و برجسته‏اى ندارد؛ انسانهاى بااستعداد و فهیم و داراى بینش و طرز فكر بالا ندارد (مثل بعضى از جوامع گوناگونى كه در گوشه و كنار دنیا هستند) بى‏رغبتى به كتاب قابل توجیه بود؛ امّا در جامعه ما با این همه انسانهاى فرهنگى، برجسته، والا، اساتید، مؤلّفین، آشنایان با كتاب، شعرا، نویسندگان، علماى بزرگ، دانشگاهیان برجسته و عناصر فرهنگى و عالِم، چرا باید اُنس با كتاب این‏طور باشد؟! سابقه فرهنگى و تاریخى ما خیلى زیاد است. جامعه ما اساساً جامعه‏اى پخته و بالغ شده است؛ یك جامعه ابتدایى و بدوى نیست. مردم ما باید بیش از این با كتاب آشنا باشند.

منزل خودِ من، همه افراد، بدون استثنا، هرشب در حال مطالعه خوابشان مى‏برد. خود من هم همین‏طورم. نه این‏كه حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه مى‏كنم؛ تا خوابم مى‏آید، كتاب را مى‏گذارم و مى‏خوابم. همه افراد خانه ما، وقتى مى‏خواهند بخوابند حتماً یك كتاب كنار دستشان است. من فكر مى‏كنم كه همه خانواده‏هاى ایرانى باید این‏گونه باشند. توقّع من، این است. باید پدرها و مادرها، بچه‏ها را از اوّل با كتاب محشور و مأنوس كنند. حتّى بچه‏هاى كوچك باید با كتاب اُنس پیدا كنند. باید خریدِ كتاب، یكى از مخارج اصلى خانواده محسوب شود. مردم باید بیش از خریدن بعضى از وسایل تزییناتى و تجمّلاتى - مثل این لوسترها، میزهاى گوناگون، مبلهاى مختلف و پرده و... -، به كتاب اهمیّت بدهند. اوّل كتاب را مثل نان و خوراكى و وسایل معیشتى لازم بخرند؛ بعد كه این تأمین شد به زواید بپردازند. خلاصه، باید با كتاب اُنس پیدا كنند. در غیر این صورت، جامعه ایرانى به هدف و آرزویى كه دارد - كه حقّ او هم هست - نخواهد رسید.

متأسفانه كتابخوانى، جز در بین یك عده از اهل علم و اهل تحصیل و كسانى كه به طور قهرى با كتاب سر و كار دارند، یك كار رایج و روزمره به حساب نمى‏آید؛ در حالى كه كتابخوانى باید مثل خوردن و خوابیدن و سایر كارهاى روزانه، در زندگى مردم وارد بشود.

چرا ما وقتى كه یك كتاب خوب را نگاه مى‏كنیم، مى‏بینیم كه مثلاً ده هزار نسخه از آن چاپ شده است؛ بعد اگر خیلى استقبال شده باشد، به چاپ دوم و سوم مى‏رسد و مجموعاً چهل، پنجاه هزار نسخه در ظرف چند سال چاپ مى‏شود؟ در حالى كه كشور ما با بیش از پنجاه میلیون نفوس - كه اگر بچه‏ها و بى‏سوادان را از اینها خارج كنیم - شاید بیش از بیست میلیون نفر هستند كه مى‏توانند از كتاب استفاده كنند. چرا باید پنج هزار، ده هزار و حداكثر پنجاه هزار نسخه كتاب چاپ بشود؟ اصلاً یعنى چه؟ معلوم مى‏شود كه در بین مردم ما، كتابخوانى رایج نیست. این، خیلى تأسف‏آور است.

من مى‏گویم بایستى جوانان، پیران، مردان، زنان، شهریها، روستاییها و هر كسى كه با كتاب مى‏تواند ارتباط برقرار كند، باید كتاب را در جیبش داشته باشد و تا یك‏جا بى‏كار نشست - مثل اتوبوس، تاكسى، مطب پزشك، اداره، درِ دكان وقتى كه مشترى نیست، در خانه به هنگام اوقات فراغت - كتاب را دربیاورد و بخواند.


منبع: سایت مقام معظم رهبری