تبیان، دستیار زندگی
هجرت همیشه هم حركت از نقطه الف به نقطه ب نیست و گاهی یك عزیمت فكری از كنج تودرتوی ذهن به پنجره ها و افق های روشن حتی بدون جابه جایی فیزیكی هم «هجرت» محسوب می شود...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

از تار و تنبور تا تمنای خدا

سجاده

گفتگو با كارشناس موسیقی دانشگاه تهران كه به حوزه علمیه قم رفته!

هجرت همیشه هم حركت از نقطه الف به نقطه ب نیست و گاهی یك عزیمت فكری از كنج تودرتوی ذهن به پنجره ها و افق های روشن حتی بدون جابه جایی فیزیكی هم «هجرت» محسوب می شود؛ همان هجرتی كه دین عزیزمان نیز بر آن تاكید داشته و آن را برای هر انسانی سودمند دانسته؛ بی جهت هم نیست این تاكید تاكتیكی، چه آنكه گاه انسان با روزمرگی و روزگار گذرانی «همه» وجودش را در یك خط ساده و ساخته دست خودش تمام می كند بی آنكه نشاط و تغییری داشته باشد و برای نو شدن و بهتر شدن و آن كمال طلبی مد نظر پیامبر دل ها تلاش كند. حالا هم با جوانی گپ زدیم كه كارشناسی موسیقی از دانشگاه تهران را گرفته اما دلش ساز هجران زده و برای پاسخ به این نغمه درونی، عزم قم كرده و از دانشگاه به حوزه، از خوابگاه به حجره و از علم به دانش عزیمت كرده... دقایقی را با او بودیم تا ببینیم چه شد كه اینطوری شد! حسین خان سالك كه حالا خزان 26 سالگی اش را پشت سر می گذارد و روزگاری كمانچه در دست داشته حالا چنان از اعجاز موسیقیایی قرآن و معرفت حوزوی می گوید كه... گفتگو را از دست ندهید!

¤ چرا هنر و چرا موسیقی ؟

من از كودكی به ادبیات علاقمند بودم و عاشق شعر و شاعری؛ به خصوص ادبیات كهن و در این میان هم اشعار حافظ و سعدی را خیلی دوست داشتم و دارم. برای همین در رشته علوم انسانی مشغول به تحصیل شدم، اما چون از سن 9 سالگی موسیقی را در ابتدا با نواختن ضرب شروع كردم و بعد از آن حدود 15 سال در رشته كمانچه به شكل حرفه ای كار كردم، تصمیم گرفتم در راستای همین هنر موسیقی در دانشگاه ادامه تحصیل دهم.

¤ آیا زمینه خانوادگی هم در این تصمیم تأثیر داشت؟

بله! یك خانواده هنری هستیم؛ زیرا پدر بزرگ و دایی من صدای خوبی داشتند و آواز كار می كردند. من هم همزمان با برادر بزرگ ترم شروع به یادگیری موسیقی كردم، او هم لیسانس موسیقی از دانشكده هنرهای زیبا داشت و از آنجایی كه در تهران كارشناسی ارشد موسیقی نیست، برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت؛ گرچه پارسال به دلیل درگیرهایی كه در فرانسه ایجاد شد و اعتصاب هایی كه در دانشگاه های پاریس صورت پذیرفت و منجر به تعطیلی دانشكده شد، به ایران بازگشت.

با جوانی گپ زدیم كه كارشناسی موسیقی از دانشگاه تهران را گرفته اما دلش ساز هجران زده و برای پاسخ به این نغمه درونی، عزم قم كرده و از دانشگاه به حوزه، از خوابگاه به حجره و از علم به دانش عزیمت كرده است.

¤ فضای دانشكده انتظارات شما را برآورده نكرد؟

در مجموع دانشكده هنر به خصوص موسیقی و تئاتر در خصوص رعایت ظواهر اسلامی آنطور كه باید نیست این بدین معنا نیست كه فضا به طور كلی فضای نامطلوبی است اساتید و مسئولانی هم هستند كه با معیارهای اسلامی و فضای سالم هماهنگند اما انگشت شمارند. همچنین استادانی هم داشتیم كه حتی نماز خواندن من در مسجد را مسخره می كردند و می گفتند: «یه موقع آخوند نشی!». یادم می آید، استادی داشتم كه موسیقی غرب تدریس می كرد. یك روز كه دانشگاه اعلام كرد به دلیل وجوب اقامه نماز آیات، مسجد دانشگاه نماز آیات را به جماعت برگزار می كند، از ایشان اجازه خواستم كه در نماز شركت كنم، كه گفت: یا باید كلاس درس را انتخاب كنی و یا نماز آیات را! و من نماز را انتخاب كردم.

این را هم بگویم كه اساتید مذهبی هم داشتیم كه از علمای دین به نیكی یاد می كردند و اطلاعاتی نیز در این زمینه به ما می دادند ولی می خواهم بگویم این افراد خیلی كم بودند و فضای غالب، فضای مناسبی نبوده و نیست.

¤ پس شما با چه هدفی رفتید رشته موسیقی؟

از ابتدایی كه موسیقی را شروع كردم با این نیت شروع كردم كه در عرصه موسیقی استاد بزرگی شوم و برای رسیدن به

نور

هدفم هم خیلی تلاش كردم.

¤ پس چه شد كه راه خود را عوض كردید؟

ابتدای روزهای دانشجویی بود كه احساس كردم خدا راه دیگری را به من نشان می دهد ولی توجه زیادی به آن نكردم حتی به خاطر دارم سال ها پیش كه غرق موسیقی بودم، خوابی دیدم مبنی بر این كه من درحوزه علمیه قم و در روز اول درس هستم كه پس از بیداری تعجب كردم كه من كجا و حوزه كجا؟! در واقع اصلا به حوزه فكر نمی كردم؛ البته رابطه من با مذهب تا حدودی حفظ شده بود، خصوصا از آن جایی كه زیبایی موسیقی را می شناختم و هوش موسیقیایی داشتم، در سن 15 سالگی به شكل عجیبی جذب صوت زیبای قاریان برجسته قرآن شدم .

در كودكی هم قرآن به گوشم می خورد؛ ولی به دلیل فاصله ای كه بین دوران كودكی تا نوجوانی افتاد و من در این مدت با آشنایی با ظرافت های موسیقی و صوت، قرآن را بیشتر از همیشه درك می كردم در نتیجه با قرآن انس گرفتم و هر روز همان آیاتی را كه حفظ كرده بودم با خود تكرار

می كردم و هر دفعه اعجاز موسیقی كلمات قرآن مانند آیه « كلا ن كتاب الأبرار لفی علیین وما أدراك ما علیون » مرا به لرزه می انداخت و به وجد می آورد. با توجه به این تحولات، كارهای عبدالباسط را بسیار پسندیدم و تمامی مجموعه صوتی ایشان را تهیه و از زیبایی صوت قرآنی او لذت می بردم.

¤ ارتباط قرآن با موسیقی در چیست؟ به عبارت دیگر آیا ارتباطی از نظر هنری بین این دو دیده می شود؟

به نظرم نه این گونه نیست كه انسان یك ارتباط مستقیمی در این دو ببیند؛ ولی چیزی كه مهم است این است كه انسان در هنر به یك سری ظرافت ها دست می یابد واین لزوما تنها در موسیقی نیست؛ بلكه اگر شما به كاشی كاری های یك مسجد سنتی نیز دقت كنید و مـأنوس شوید و آن اشكال و رنگ ها را به دقت ببینید، ذوق هنری شما پرورش می یابد و شما با این پرورش به راحتی زیبایی های دیگر را در

می یابید؛ زیرا هنر به انسان نوعی جهان بینی می بخشد؛ چون افراد با معرفتی این هنرهای اصیل را آفریدند، این موضوع می تواند در مورد شعرهای حافظ و هنر خوشنویسی نیز مطرح باشد.

در مجموع می خواهم بگویم با پرورش حس زیبا شناسی در من و نگاه خاص به دنیای هنر به این نتیجه رسیدم كه قرآن در اوج زیبایی است و از آن با تمام وجود لذت می بردم و می برم. این كمال طلبی در هنر است كه انسان را به وجد می آورد و...

یادم می آید، استادی داشتم كه موسیقی غرب تدریس می كرد. یك روز كه دانشگاه اعلام كرد به دلیل وجوب اقامه نماز آیات، مسجد دانشگاه نماز آیات را به جماعت برگزار می كند، از ایشان اجازه خواستم كه در نماز شركت كنم، كه گفت: یا باید كلاس درس را انتخاب كنی و یا نماز آیات را! و من نماز را انتخاب كردم.

تار

¤ آیا دانشگاه نمی توانست این نشاط معنوی را در شما ایجاد كند؟

متأسفانه دروس معارف در دانشگاه با كیفیت بسیار پایینی ارائه می شد كه نه تنها سبب جذب نمی شود؛ بلكه دفع كننده نیز هست. از سویی اساتیدی كه در این زمینه تدریس می كنند هم در خیلی ضعیف هستند كه در پاسخگویی به دانشجویان یا طفره می رفتند كه موجب تمسخر دانشجویان می شود و یا ناتوان از ارائه پاسخی روشن و شیوا هستند. البته من هم از لحاظ اطلاعات معارفی در سطح بالایی نبودم؛ اما از رادیو معارف استفاده می كردم و معتقد بودم كه روح من به تغذیه معنوی بیشتر نیاز داردغ چیزی كه دانشگاه نشان داد از پس تغذیه اش بر نمی آید. در دانشگاه البته مرا یك فرد مقید و مذهبی می دانستند و به دلیل این كه از لحاظ موسیقی در بین دانشجویان ممتاز بودم و اساتید مرا تحسین می كردند، اعتقادات من به چشم آنها نمی آمد و مرا در جمعشان می پذیرفتند تا جایی كه بعضی ها به این نتیجه رسیدند كه نماز خواندن با هنر خصوصا رشته ما در تضاد نیست و نماز خوان شدند!

¤ یعنی می خواهید بگویید كه شما نمی توانستید در این رشته بمانید و بیشتر اثرگذار باشید؟

احساس كردم در این عرصه محدودیت وجود دارد و انسان زود به خط قرمزهای دینی می رسد. به عبارت دیگر حد پیشرفتش برای كسی كه می خواهد دیندار باشد محدود است، و بعد از مدتی شدیدا به یك راهنمای كاربلد و مطمئن نیاز پیدا می كند. من تا آن لحظه در بخش وهمی دین بودم و از لحاظ عقلانی تقریبا تهی بودم؛ زیرا هنر تنها به ما می آموخت كه احساس خود را پررنگ تر كنیم و موسیقی هم اغلب تاكید دارد كه وهم و خیال را پرورش دهیم. با این حال من سعی كردم خود را از دنیای وهم و خیال جدا كنم و تنها به زیبایی ظاهری قرآن و یا هر چیز دیگر بسنده نكنم؛ چون هر هنری یك زیبایی ذاتی دارد كه آن بی تردید برگرفته از زیبایی ذات اقدس الهی است و این همان چیزی بود كه در دانشگاه به ما نمی آموختند.

¤ فكر می كنید عاطفه و احساسات چقدر در دینداری افراد مؤثر است؟

احساسات، قدم اول جذب شدن به دین است، ببینید مردم از دیدن چهره یك فرد عارف لذت می برند و شاید خیلی ها به همین دلیل جذب دین شوند. وهم و خیال و عاطفه باید باشد و تنها با عقل خالی نمی شود دین را رواج داد؛ ولی این كلاس پایین دینداری است. به گفته آیت الله جوادی آملی، عاطفه و احساس به امامت عقل باید پیش رود.

می خواهم بگویم باید توجه كنیم كه راه شیطان در حیطه وهم بسیار باز است و با ایجاد یك شبهه كوچك انسان دستخوش تغییر می شود در نتیجه اگر عقل به عنوان یك پشتوانه محكم در پشت سر عاطفه و خیال نباشد انسان به راحتی گمراه می شود. و چون در رشته من نقش احساس بسیار چشمگیر بود عقل تحت الشعاع قرار می گرفت.

منبع: روزنامه کیهان

تنظیم برای تبیان: رضا سلطانی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.