تبیان، دستیار زندگی
محیط حوزه هاى علوم دینیه ماامتیازات و مشخصات مخصوص بخود دارد كه در سایر محیطها نظیر آن را نمى توان یافت .
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مشكل اساسى در سازمان روحانيت
روحانی

شهيد مرتضى مطهرى

علاقه و مسئوليت

كسانى كه آرزوى اعتلاء آئين مبين اسلام را در سر دارند و درباره علل ترقى وانحطاط مسلمين در گذشته دور و نزديك مى انديشند نمى توانند در باره دستگاه رهبرى آن يعنى سازمان مقدس روحانيت نينديشند و آرزوى ترقى واعتلاء آن را در سر نداشته باشند واز مشكلات و نابسامانيهاى آن رنج نبرند.

زيرا قدر مسلم اين است كه هر گونه صلاح واصلاحى در كار مسلمين رخ دهد يا بايد مستقيما بوسيله اين سازمان كه سمت رسمى رهبرى دينى مسلمين را دارد صورت بگيرد با لااقل اين سازمان با آن هماهنگى داشته باشد.

اگر بفرض حركتى اصلاحى و دينى از ناحيه فرد ياافرادى آغاز گردد و سازمان روحانيت آمادگى و هماهنگى نداشته باشد گمان نمى رود موفقيت زيادى نصيب گردد.

از خصوصيات دين مقدس اسلام اين است كه مسئوليت مشترك بوجود آورده است . همه مسئول حفظ و رعايت و راهنمائى و هدايت يكديگرند. هر كس كه خود را در برابر اسلام مسئول مى شمارد خود بخود نسبت به سازمان رهبرى آن احساس مسئوليت مى كند.

برخى ازانديشمندان اجتماعى مابواسطه عدم علاقه واعتقاد ممكن است هيچگاه درباره سازمان روحانيت و مشكلات آن و راه حل آن نينديشند همانطورى كه همه علاقه مندان كوتاه فكر و بى خبر نيز هيچگاه اينگونه انديشه ها در مغز ساده شان را نمى يابد.اما علاقه مندان روشن انديش اسلام يكى از مهمترين موضوعات كه فكر آنها را بخود مشغول مى دارد همين موضوع است .

اين بنده كه همه افتخارش اين است كه در سلك اين طبقه منسلك است و خوشه چينى ازاين خرمن بشمار مى رود و در خانواده اى روحانى رشد و نمو يافته و در حوزه هئا علوم دينى عمر خويش را بسر برده تا آنجا كه بياد دارداز وقتى كه مى توانسته اندكى در مسائل اجتماعى بينديشد در .اطراف اين موضوع فكر مى كرده است

ريشه اصلى

در حدود سيزده سال پيش شبى در قم در يك محفل دوستانه مركب از گروهى ازاساتيد و فضلا كه اينجانب نيزافتخار حضور در آن جلسه را داشت سخن از مشكلات و نواقص سازمان روحانيت بميان آمد. سخن دراين بود كه چرا در گذشته حوزه هاى علمى و روحانى مااز لحاظ رشته هاى مختلف علوم از تفسير و تاريخ و حديث و فقه واصول و فلسفه و كلام و ادبيات و حتى طب و رياضى جامع و متنوع بود و در دوره هاى اخير تدريجا بمحدوديت گرائيده است و باصطلاح در گذشته بصورت جامع و دانشگاه بود واخيرا بصورت كليه بصورت كليه و دانشكده فقه در آمده و ساير رشته هااز رسميت افتاده است ؟

چراافراد بيكار و مزاحم و علف هرزه در محيط مقدس روحانيت زياداست بطورى كه يك زعيم روحانى مجبوراست براى آب دادن يك گل خارها و علف هرزه هائى را هم آب بدهد؟ چرااساسا در ميان ما سكوت و سكون و تماوث و مرده وشى بر حريت و تحرك و زنده صفتى ترجيح دارد و هر كس بخواهد مقام و موقع خود را حفظ كند ناچار زبان در كام مى كشد و پاى در دامن مى پيچد؟ چرا برنامه هاى تحصيلى ما مطابق احتياجات تنظيم نمى شود؟ چرا تصنيف و تاليف و نشريه و مجله بقدر كافى نداريم ؟ چرا بازارالقاب و عناوين وژست و قيافه و آراستن هيكل در ميان مااينقدر رايج است و روز بروز مع الاسف زيادتر و رايج تر مى گردد؟ چه رمزى در كاراست كه زعماء صالح و روشنفكر ما همينكه در راس كارها قرار مى گيرند قدرت اصلاح از آنها سلب مى گردد و مثل اين است كه انديشه هاى قبلى خود را فراموش مى كنند و ...

پس از پاره اى گفتگوها سخن از علت اساسى مشكلات بميان آمد. قرار شد كه هر كس نظر خود را درباره علت اساسى اين مشكلات اظهار كند. هر كدام چيزى گفتند اين بنده نيز نظر خود را گفت ولى يكى از دوستان نظرى ابراز داشت كه من نظراو را بر نظر خودم و ساير نظرها ترجيح دادم واكنون نيز بر همان عقيده ام .او گفت : علت اصلى واساسى نواقص و مشكلات روحانيت نظام مالى و طرزارتزاق روحانيين است عبارتى كه او ادا كرد اين بود( :علت العلل همه خرابيها سهم امام است) . البته مقصوداو و مقصود من اين نبوده و نيست كه علت العلل نواقص ما وضع و تشريح ساده اى در دين و مذهب بنام سهم امام است . بعقيده من وضع و تشريع اين چنين ماده اى براى چنان منظورى يعنى ابقاء واحياء دين واعلاء كلمه اسلام بسيار حكيمانه است . بعدا خواهيم گفت اين ماده بهترين ضامن قدرت واستقلال سازمان روحانيت است .و نيز مقصوداين است كه متصديان آن درانجام وظيفه خود كوتاهى مى كنند. مقصود سنت و روشى است كه تدريجا در طرزاجراء واستفاده ازاين ماده معمول شده و بدستگاه روحانيت ما سازمان مخصوصى داده و در نتيجه اين طرز سازمان منشا مشكلات و نواقص فراوانى شده است . .

سازمان و نظام صالح

ابتدا چنين بنظر مى رسد كه صلاح وفساداجتماع بزرگ يا كوچك تنها به يك چيز بستگى دارد: صلاح و عدم صلاح افراد آن اجتماع و بالاخص زعماء آنها. يعنى فقط افرادند كه همه مسوليتها متوجه آنها است بسيارى ازافراداينچنين فكر مى كنند و براين پايه نظر مى دهند

اين دسته هنگامى كه متوجه برخى مفاسداجتماعى مى شوند چاره كار را زعيم صالح مى دانند و باصطلاح( اصالت فردى) هستند.اما كسانى كه بيشتر و عميق تر مطالعه كرده اند به اين نتيجه رسيده اند كه تاثير و اهميت سازمان و تشكيلات و رژيم اجتماعى از تاثير واهميت زعماء بيشتراست ..

در درجه اول بايد درباره( سازمان صالح) انديشيد و در درجه دوم درباره( زعماء صالح ) .

افلاطوننظريه اجتماعى معروفى دارد كه بنام( مدينه فاضله افلاطون) معروف است . در ميان حكماءاسلامى حكيم ابونصر فارابى پيروى كرده و نظرياتى ابراز داشته است .اين دو حكيم اساس نظر خود را صلاحيت افراد قرار داده اند و( اصالت فردى) انديشيده اند. تمام توجه خود را به اين نكته معطوف كرده اند كه زمان اموراجتماع را چه افرادى بايد در دست بگيرند آن افراد بايد داراى چه فضائل علمى و عملى بوده باشند؟امااينكه تشكيلات و نظامات اجتماعى بايد چگونه بوده باشد و آن افراد( ايده آل) در چه نظاماتى زمان امور را در ست بگيرند چندان مورد توجه اين دو حكيم واقع نشده است .

براين نظريه انتقاداتى شده كه جمله اينكه تاثير شگرف و عظيم سازمان درافكار واعمال و روحيه افراد (واز آنجمله خود زعما) مورد توجه واقع نشده است .اين نكته مورد توجه قرار نگرفته كه اگر نظام صالح بود كمتر فرد ناصالح قدرت تخطى دارد واگر ناصالح بود فرد صالح كمتر قدرت عمل واجراء منويات خود را پيدا مى كند واحيانا منويات وافكار خود را مى بازد و همرنگ سازمان مى شود. يكى از دانشمندان در مقام انتقاد نظرافلاطون مى گويد:

افلاطون با بيان مسئله شوم( چه كسى بايد بر جامعه حكومت كند؟) يااشتباه و خطر پر دوامى در فلسفه سياسى ايجاد كرده است . مسئله علاقلانه تر و خلاق تراين است كه : چگونه مى توانيم سازمانهاى اجتماعى را چنان ترتيب دهيم كه زعماء بد و ناصالح نتوانند آسياب ضرر و زيان وى شوند.

اهميت زعماء صالح فقط از نظر طرز تفكرى است كه در مورداصلاح و بهبود و تغيير سازمانهاى اجتماعى دارند. واما زعماء صالحى كه طرز تفكرشان دراساس و تشكيلات با ناصالحها يكى است و تفاوتشان از لحاظ اخلاقى و شخصى است و بنااست همگى در يك قالب كار كنند اثر وجوديشان با ناصالح ها آنقدر زياد نيست و منشا تحولات اجتماعى قابل توجه نخواهند گشت .

اگر بخواهيم نطرافلاطون و فارابى را توجيه كنيم بايد بگوئيم آنها بان افراد صالح اهميت داده اند كه حاكم بر سازمانهاى اجتماعى مى باشند نه محكوم آنها.

تشكيلات و نظامات اجتماعى نسبت بافراداجتماع بمنزله خيابانها و كوچه ها و خانه هاى يك شهراست نسبت بمردم و وسائل نقليه اى كه در آن شهر حركت مى كنند. هرشهرى بهر نحو كه خيابان كشى و كوچه سازى شده باشد مردم شهر مجبورنداز پيج و خم همان خيابانها و لابلاى همان كوچه پس كوچه ها واز همان چهارراهها حركت كنند. حداكثر آزادى عمل مردم آن شهراين است كه در ميان همان خيابانها و همان كوچه ها هر كدام كه نزديكتر يا خلوتر يا پاكيزه تر و با صفاتراست انتخاب كنند. ·

اگر فرض كنيم كه آن شهر بدون نقشه و حساب تدريجا توسعه پيدا كرده باشد نه روى اصول شهرسازى در همچو شهرى افراد چاره اى ندارندازاينكه زندگى و رفت و آمد خود را باوضع موجود تطبيق دهند. رفت و آمد و رانندگى واداره امور چنين شهرى دشوار خواهد بود. با وجود چنين ترتيبى در ساختمان آن شهر ازافراد كارى ساخته نيست . تنها كارى كه ساخته هست اينست كه تغييراتى در وضع خيابانها و كوچه ها و منزلهاى آن شهر بدهند و خود را راحت كنند.

اگر فرض كنيم زعماء صالحى در راس سازمانهاى قرار بگيرند كه داراى نواقصى مى باشند حدود تفاوت كار آنها با ديگران همان اندازه است كه يك نفر بخواهداز ميان خيابانهاى پر پيج و خم و نامنظم و كوچه و پس كوچه هاى بى ترتيب و نزديكترين راهها راانتخاب كند.

مزاياى حوزه هاى علوم دينى ما

محيط حوزه هاى علوم دينيه ماامتيازات و مشخصات مخصوص بخود دارد كه در ساير محيطها نظير آن را نمى توان يافت .

1 :محيط حوزه هاى علوم دينى محيط صفا و صميميت واخلاص و معنويت است ؛يعنى آن روح عمومى كه براين حوزه ها حكومت مى كند همين روح است .افراد فاقداين خصوصيات افراداستثنائى و مخالف روح اين حوزه ها شمرده مى شوند.

2: امتيازى كه طلاب براى يكديگر مى شناسند جزامتياز علمى و تقوائى نيست . تقدم واحترام واقعى يك طلبه نسبت بديگران جز بر مبناى تحصيلات و قدس و تقوا نمى تواند باشد. در ميان طلاب فقير و غنى دهاتى و شهرى بچه عمله و تاجرزاده و آقازاده هست . در قديم از طبقات اشراف و شاهزادگان هم بودند اما همه چيزارزش خود رااز دست مى ده و تنها امتيازات تحصيلى و معنوى است كه احترام طلاب را نسبت به يك فرد بخصوص جلب مى كند وارزش او را در نظر آنها بالا مى برد.

3 محيط حوزه هاى علوم دينى محيط زهد و قناعت است ازاسراف و عياشى و مجالس شب نشينى كه در ساير طبقات است احيانا دنشجويان غير رشته علوم دينى در آن مجالس شركت مى كنند خبرى نيست . و حتى انديشه اينگونه امور نيز در دماغ يك محصل دينى پيدا نمى شود واگر كسى كوچكترين تمايلى به اين امور نشان بدهد سقوطش قطعى است . روى هم رفته طلاب مردمى قانع و كم خرجند و تحميلى بر بودجه مردم بشمار نمى روند.

4روابط استاد و شاگرد در ميان طلاب صميمى واحترام ميزاست شاگردان احترام استادان خود را در حضور و غياب با كمال ادب رعايت مى كنند و حتى بعداز فوت آنها همواره آنها را بنيكى و دعاى خير ياد مى كنند.اين اندازه حفظ حرمت استاد مخصوص محصلين علوم دينى و مولود تعليماتى است كه ازاولياء دين درباره قداست علم واحترام معلم رسيده است . در ساير محيطهاى تحصيلى - چنانكه مى دانيم اين امور كمتر وجود دارد.

5:عادت طلاب بر اينست كه روى درسى كه ازاستاد مى گيرند بعد خودشان فكر كنند لذا درس خود رااز روى كتاب مطالعه مى كنند بعلاوه بعد با يكى از همدرسهاى خود آنها درسها را مباحثه مى كنند. در درسهاى عالى آنچه راازاستاد در مجلس درس فرا مى گيرند به ذهن مى سپارند و شب مى نويسند. بناء طلاب بر حفظ كردن و طوطى وارى ياد گرفتن نيست . چنانكه عادت معمول محصلين جديداست - بر تعمق و تفكر و تجزيه و تحليل است . و چون حق تدريس انحصارى نيست وانتخاب استاد با خود شاگردان است براى هر كسى كه استعدادى داشته باشد ميسراست كه كتابهاى پائين تر را تدريس كند ازاين رو يكنفر دانشجوى دينى در عين حال كه دانشجواست و درس مى خواند ممكن است تدريس هم بكند.

امتياز متد تحصيلى طلاب نسبت بساير متدها همين است كه طلاب درسى را كه ازاستاد فرا مى گيرند دقيقا مطالعه مى كنند و سپس مباحثه مى كنند و مى نويسند و در همان حال دروس ديگر را تدريس مى كنند.اين جهات سبب مى شود كه طلاب در حدود تحصيلات خود عميق مى گردند.

6:هدف طلاب تحصيل دانشنامه نيست نمرات استاد معروف مقام شاگرد نيست ; مجالس مباحثه و اشكال وايراد شاگرد در حوزه تدريس استاد و حوزه تدريس خوداو و توجه قهرى استادان و طلاب پائين تر بهترين معرف يك دانشجوى علوم دينى است .

7:طلاب علوم دينيه مقامات تدريسى واستادى را خيلى بطور طبيعى طى مى كنند تعيين استادانتخابى است نه انتصابى يعنى فقط خود طلاب هستند كه در ضمن آزمايشها واختبارهااستاد بهتر راانتخاب مى كنند. لهذا يك نوع آزادى و دموكراسى در حوزه هاى علوم دينى وجود دارد كه در جاهاى ديگر نيست .ازاين نظر در ميان آنها قانون انتخاب اصلح حكمفرمااست . در موسسات فرهنگى جديد تعيين استاد براى كلاسها از طريق انتصاب از طرف مقامات بالاتراست و بهمين دليل بسياراتفاق مى افتد كه استاد مربوط متناسب با كلاس تدريس خود نيست لايق درسى بالاتريا پائين تراست . شاگردهاى آنها ممكن است نه راضى باشند و نه احترام قائل باشند فقط بخاطر ترس از نمره ندادن و مردود شدن - در عين عدم رضايت از آن استاد تمكين واطاعت كنند. اينگونه بى نظميها و بى حسابيها در تحصيلات كلاسيك بطور فراوان وجود دارد اما در تحصيلات علوم دينى مااثرى ازاينگونه بى نظميها و بى حسابيها وجود ندارد.

روى اين اصل جلوافتان افراد در حوزه هاى علوم دينيه طبق ناموس طبيعى انتخاب اصلح صورت مى گيرد همانطور كه - على عليه السلام - در وصف علماءالهى مى فرمايد:

فكانوا كتفاضل البذر ينتقى فيوخذ منه و يلقى قدميزه التخليص وهذبه التمحيص .

يعنى مانند بذرانتخاب شده و تصفيه شده مى باشند كه بهترين و خالص ترين آنها براى كاشتن انتخاب مى شوند طلاب پله پله روى همين ناموس بالا مى روند تا پله ما قبل آخرين پله كه مرجعيت است . تاقبل از پله آخر فقط ذوق و عقيده طلاب است كه اساتيد را بالا مى برد ولى همينكه پله آخر رسيد پاى(( وجوهات)) و ((سهم امام)) و(( تقسيم)) و(( شهريه)) به ميان مى آيد. فقط در همين جااست كه گاهى حسابها به هم مى ريزد و ديگر قانون انتخاب اصلح حكمفرما نيست . .

اينها مزايائى است كه در زندگى و طرز تحصيل طلاب علوم دينيه هست ضمنا نواقصى هم هست كه بايد گفته شود.

این بحث با موضوع طرح نواقص ادامه می یابد


منیع  فصل نامه حوزه شماره یک

تنظیم حسن رضایی گروه حوزه علمیه