تبیان، دستیار زندگی
زره آهنین بر تنش كرده در آفتاب داغ و روی ریگ های مگه می نشاندند تا بلكه از فشار حرارت هوا و آهن و ریگ ها بستوه بیاید و از دین اسلام دست بردارد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شکیبایی زیر شکنجه

مکه

در شهر مكه جوانی بود به نام « خباب » كه با عنوان بردگی در خانه زنی از قبیله خزاعه یا بنی زهره بسر می برد و كار او نیز آهنگری و اصلاح شمشیر ها بود ، رسول خدا (ص) با این جوان الفت و انسی داشت و نزد او رفت و آمد می كرد خباب نیز روی صفای باطن و پاكی طینت در همان اوائل بعثت رسول خدا (ص) به پیامبر ایمان آورد و گویند : ششمین مردی بود كه مسلمان گردید و در ایمان خود نیز محكم و پر استقامت بود و به هر اندازه كه او را شكنجه كردند دست از آئین خود بر نداشت .

خباب بن ارت شمین مردی بود كه مسلمان گردید و در ایمان خود نیز محكم و پر استقامت بود و به هر اندازه كه او را شكنجه كردند دست از آئین خود بر نداشت

مشركان مكه او را می گرفتند و مانند بسیاری دیگر زره آهنین بر تنش كرده در آفتاب داغ و روی ریگ های مگه می نشاندند تا بلكه از فشار حرارت هوا و آهن و ریگ ها  بستوه بیاید و از دین اسلام دست بردارد و چون دیدند این عمل در خباب اثری ندارد هیزمی افروخته و چون هیزم ها سوخت و بصورت آتش سرخ در آمد بدن خباب را برهنه كرده و از پشت روی آن آتش ها خواباندند ، خباب گوید : در این موقع مردی از قریش نیز پیش آمد و پای خود را روی سینه من گذارد و آنقدر نگهداشت تا گوشت و پوست بدن من آتش را  خامو شكرد و تا پایان عمر جای سوختگی آن آتش ها در پشت خباب به صورت برص و پیسی نمودار بود و چون عمر به خلافت رسید روزی خباب را دیدار كرد و از شكنجه هائی كه در صدر اسلام از دست مشركان قریش دیده بود سوال كرد ، خباب گفت : به پشت من نگاه كن و چون عمر پشت او را دید گفت : تا كنون چنین چیزی ندیده بودم .

مشركان مكه او را می گرفتند و مانند بسیاری دیگر زره آهنین بر تنش كرده در آفتاب داغ و روی ریگ های مگه می نشاندند تا بلكه از فشار حرارت هوا و آهن و ریگ ها  بستوه بیاید و از دین اسلام دست بردارد

واز شعبی نقل شده كه گوید : خباب از كسانی بود كه در برابر شكنجه مشركین بردباری می كرد و حاضر نبود از ایمان به خدای تعالی دست بردارد ، مشركان كه چنان دیدند سنگهائی را داغ كرده و  پشت او را آنقدر به آن سنگ ها فشار دادند تا آنكه گوشت های پشت بدنش آب شد .

مشركین گذشته از آزار های بدنی از نظر مالی هم تا آنجا كه می توانستند تازه مسلمانان را در مضیقه قرار داده و زیان مالی به آنها می زدند .

درباره خباب، طبرسی مولف مجمع البیان و مفسر مشهور و دیگران می نویسند : خباب از عاص بن وائل پولی طلبكار بود و پس از آنكه مسلمان شد به نزد وی آمده مطالبه حق خود را كرد ، عاص بدو گفت : طلب تو را نمی دهم تا دست از دین محمد برداری و بدو كافر شوی و خباب با كمال شهامت و ایمان و مردانگی گفت : من هرگز بدو كافر نمی شوم تا هنگامی كه تو بمیری و در روز قیامت مبعوث گردی ، عاص گفت : باشد تا آن وقت من مبعوث شدم و به مال و فرزندی رسیدم، طلب تو را می پردازم ! بدنبال این گفتگو خدای تعالی این آیات را نازل فرمود : سوره مریم آیه 77 أَفَرَأَیْتَ الَّذِی كَفَرَ بِآیَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَیَنَّ مَالًا وَوَلَدًا 78 أَاطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا  79 كَلَّا سَنَكْتُبُ مَا یَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا 80 وَنَرِثُهُ مَا یَقُولُ وَیَأْتِینَا فَرْدًا  یعنی آیا دیدى كسى را كه به آیات ما كافر شد، و گفت‏: (اموال و فرزندان فراوانى به من داده خواهد شد)؟ آیا او از غیب آگاه گشته‏، یا نزد خدا عهد و پیمانى گرفته است‏؟هرگز چنین نیست‏! ما بزودى آنچه را مى‏گوید مى‏نویسیم و عذاب را بر او مستمرّ خواهیم داشت‏! آنچه را او مى‏گوید [از اموال و فرزندان‏]، از او به ارث مى‏بریم‏، و به صورت تنها نزد ما خواهد آمد!

مشركین گذشته از آزار های بدنی از نظر مالی هم تا آنجا كه می توانستند تازه مسلمانان را در مضیقه قرار داده و زیان مالی به آنها می زدند .

ابن اثیر و دیگران از شعبی نقل كرده اند كه چون شكنجه مشركان به خباب زیاد شده به نزد رسول خدا (ص) آمده عرض كرد : آیا از خدا برای ما در خواست یاری و نصرت نمی كنی ؟ خباب گوید : در این هنگام رسول خدا (ص)  كه صورتش برافروخته و سرخ شده بود روی به من كرده فرمود : آنها كه پیش از شما بودند به اندازه ای بردبار و شكیبا بودند كه گاهی مردی را می گرفتند و زمین را حفر كرده و او را در زمین می كردند آنگاه اره برنده روی سرش می گذاردند و با شانه های آهنین گوشت و استخوان و رگ های بدنشان را شانه می كردند ولی آنها دست از دین خود  بر نمی داشتند ...

و از داستان های جالبی كه در این باره نقل كرده این است كه می نویسد : كار خباب این بود كه شمشیر می ساخت و رسول خدا (ص) با وی الفت و  انس داشت و پیش او می آمد خباب كه برده زنی به نام ام انمار بود ماجرا را به آن زن خبر داد ، آن زن كه این سخن را شنید از آن پس آهن را داغ می كرد و روی سر خباب می گذارد و بدین ترتیب می خواست تا خباب را از  موانست با پیغمبر اسلام و پذیرفتن آئین وی باز دارد ، خباب شكایت حال خود را به رسول خدا (ص) كرد و پیغمبر (ص) درباره او دعا كرده گفت : : اللهم انصر خبابا » یعنی خدایا خباب را یاری كن ـ پس از این دعا « ام انمار » بدرد سری مبتلا شد كه از شدت درد همچون سگان فریاد می زد و بالاخره كارش بجائی رسید كه بدو گفتند : باید برای آرام شدن این درد ، آهن را داغ كرده بر سرت بگذاری و از آن پس خباب پاره آهن داغ می كرد و بر سر او می گذارد .

نجف

امیرالمومنین (ع) در مرگ خباب سخنانی فرموده كه آزار و شكنجه هایی كه در راه اسلام كشیده به خوبی معلوم می گردد ، خباب بنابر مشهور در سال 37 هجری در كوفه از دنیا رفت و طبق وصیتی كه كرده بود بدنش را در خارج شهر كوفه دفن كردند و در آن هنگام علی (ع) در صفین بود و خباب كه هنگام رفتن آن حضرت بصفین بیمار بود بخاطر همان بیماری نتوانسته بود در جنگ شركت كند در غیاب آن بزرگوار از دنیا رفت و چون علی (ع) مراجعت كرد و از مرگ وی مطلع شد درباره اش فرمود  :

«یرحم الله خباب بن الارت فلقداسلم راغبا و هاجر طائعا و قنع بالكفاف و رضی عن الله و عاش مجاهدا» ـ خدای رحمت كند خباب بن ارت را كه از روی رغبت و میل اسلام آورد و مطیعانه ( و سر به فرمان ) هجرت كرد و به مقدار كفایت ( زندگی ) قناعت كرد و ازخداوند ( در هر حال ) خوشنود و راضی بود و مجاهد زندگی كرد و در تاریخ ابن اثیر ودیگران است كه به دنبال این جملات فرمود :  و به بلای بدنی مبتلا گردید و خدا پاداش كسی را كه كار نیك كند تبا ه نخواهد كرد .

امیرالمومنین علی علیه السلام در فقدان خباب فرمودند : خدای رحمت كند خباب بن ارت را كه از روی رغبت و میل اسلام آورد و مطیعانه ( و سر به فرمان ) هجرت كرد و به مقدار كفایت ( زندگی ) قناعت كرد و ازخداوند ( در هر حال ) خوشنود و راضی بود و مجاهد زندگی كرد .

این بود شمه ای از آزار و شكنجه افراد تازه مسلمان كه از دست مشركین و كفار مكه دیدند و ما به عنوان نمونه ذكر كردیم و در تاریخ زندگی  بسیاری از مسلمانان صدر اسلام مانند عبدالله بن مسعود و صهیب و دیگران نمونه های فراوانی از اینگونه آزار های بدنی و زیان های مالی كه به جرم پیروی از حق از سوی مشركین دیدند در تاریخ به چشم می خرود و بنوشته اهل تاریخ تدریجا كار به جائی رسید كه ابوجهل و جمعی از مردمان قریش دست از كار و زندگی كشیده و جستجو می كردند تا ببینند چه كسی بدین اسلام در آمده و تا مطلع  می شدند كه شخصی تازه مسلمان شده به نزدش می رفتند ، اگر شخص محترم و قبیله داری بود و از ترس قوم و قبیله اش  نمی توانستند او را به قتل رسانده یا بیازارند ، زبان به ملامت وی گشوده سرزنشش می كردند مثل آنكه می گفتند :‌ آیا دین پدرت را كه بهتر از این دین و آئین بود رها ساخته ای ! از این پس ما تو را نزد مردم به بی خردی و نادانی معرفی خواهیم كرد و قدر و شوكتت را بی ارزش خواهیم ساخت و اگر مرد تاجر و  پیشه وری بود او را تهدید به كسادی بازار و نخریدن جنس و ورشكستگی و امثال اینها می كردند و اگر از مردمان فقیر و مهاجران و بردگان بود به انواع آزار ها دچار می ساختند ، تا آنجا كه گاهی دست از دین  بر می داشتند.

از سعید بن جبیر نقل شده كه گوید : به ابن عباس گفتم : براستی كار زجر و شكنجه مشركین نسبت به اصحاب رسول خدا (ص) بدان حد بود كه ناچار می شدند از دین خود دست بردارند ؟ پاسخداد : آری ، به خدا سوگند گاهی آنها را چنان ازار و شكنجه می دادند و گرسنه و تشنه نگاه می داشتند كه قادر نبودند سر پا بایستند .

و ناچار  می شدند برای رهائی خود هرچه را مشركین می خواستند بر زبان جاری سازند ، كه اگر آنها می گفتند : مگر لات و عزی خدای شما نیستند ؟ می گفتند : چرا . و حتی گاهی اتفاق افتاد كه حشراتی چون « جعل » ( سرگین غلطان ) و یا حشرات دیگری را كه روی زمین راه می رفتند بآنها نشان داده می گفتند : مگر این خدای تو نیست جواب میدادند : چرا ! .

تنظیم شده توسط موسوی

بخش دین و اندیشه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.