تبیان، دستیار زندگی
خاطره های تبلیغی واعظ شهیر حجت الاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تکذیب یک شایعه
شایعه

خاطره های تبلیغی واعظ شهیر حجت الاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی

واعظ شهیر و خطیب توانا مرحوم حجت الاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی، ستاره ای درخشان در عرصه ی خطابه و منبر بود. بی گمان استفاده از خاطرات و تجربیات تبلیغی آن مبلّغ فرزانه، می تواند راه گشای برخی از مشکلات در مسیر تبلیغ باشد و مبلّغان ارجمند را در پیمودن مسیر پرفراز و فرود تبلیغ یاری دهد. در این شماره، توجّه شما را به دو خاطره ی تبلیغی که توسّط ایشان بیان شده است، جلب می کنیم.

تکذیب شایعه

یکی از موارد زشتی که در دوران نخست وزیری مصدق به شدت رواج یافت تهمت زدن به روحانیون بود.به دلیل سکوتی که آیت الله العظمی بروجردی در امر ملی شدن صنعت نفت اختیار کرده بود، کسانی بودند که عدم مداخله ی ایشان در امر نفت را به عنوان طرفداری از شاه تفسیر می کردند.

کار تهمت زدن به روحانیون غیرهوادار مصدق به جایی رسید که آیت الله کاشانی نیز که از ارکان ملی شدن صنعت نفت به حساب می آمد، بعد از بروز کمترین اختلافش با مصدق، از این صدمات مصون نماند. آیت الله سید محمد بهبهانی نیز به عنوان یک روحانی درباری، معرفی می گردید.

برایم نقل کردند بعد از این که در قضیه ی انجمن های ایالتی و ولایتی و رفراندوم لوایح ششگانه، آیت الله بهبهانی در مقابل اقدامات شاه ایستاد و مخالفت صریح کرد، شاه برای او پیغام فرستاد که «دستور می دهم ریشت را خشک بتراشند»! مرحوم بهبهانی در پاسخ گفته بود: «در زمان مصدق، آن روزها که قصد رفتن به خارج از کشور را داشتید، من به دربار آمدم و مانع رفتن شدم. طرفداران مصدق آن قدر به صورتم آب دهان انداختند که هنوز رطوبت آن خشک نشده است. لذا احتیاج به خشک تراشیدن ریش من نیست.» باید سؤال کرد که آیا محرک آیت الله بهبهانی برای جلوگیری از رفتن شاه به خارج، درباری بودن او بود و یا نظیر مخالفت با انجمن های ایالتی و ولایتی و رفراندوم قلابی شاه، در آن زمان هم احساس تکلیف شرعی می کرد؟

من نیز در این دوران به دلیل سابقه ی مبارزاتم با حزب توده و نام نبردن از مصدق در منابر، در معرض تهمت ها و نسبت های ناروا قرار گرفتم که در اینجا به یک نمونه ی آن اشاره می کنم:

در همان ایام نامه ای اعتراض آمیز برای آیت الله بروجردی ارسال کردند، بدین مضمون که چرا از فلانی حمایت می کنید در حالی که دخترهایش در کاباره ها می رقصند! آقای بروجردی از این نامه ی سراسر تهمت بسیار ناراحت شدند، زیرا می دانستند که من در آن زمان چهار فرزند پسر و تنها یک دختر دارم که آن هم چهار یا پنج ساله است.

ایشان نامه را برایم فرستادند و فرمودند: آن طور که صلاح می دانید در یکی از سخنرانی های خود که از رادیو پخش می شود، به نحوی مناسب آن را تکذیب کنید. من که نمی خواستم به مردم بگویم چنین نامه ای نوشته شده است، موضوع را به گونه ای مطرح کردم که کسانی که این شایعه را شنیده اند و یا خواهند شنید، به بطلان آن واقف شوند.

در آن منبر گفتم: «تربیت فرزند اهمیت بسیار دارد، اما تربیت فرزند دختر و حفظ او از انحراف اخلاقی به مراتب سخت تر از تربیت پسر است. و این مطلب را من نمی توانم آن طور که باید درست بفهمم، زیرا تنها یک دختر خردسال دارم و نمی دانم مراقبت از دخترانی که به سن بلوغ رسیده اند و وارد اجتماع شده اند، برای پدران و مادران چقدر مشکل است. شما باید این را از والدینی بپرسید که دختران در سنین بلوغ دارند تا واقف به سختی ها و مشکلات تربیت آن ها گردید...». بدین ترتیب بود که آن شایعه را تکذیب کردم.

مبارزه ی بی امان

یک روز در اتاق خودم مشغول مطالعه بودم که دو ساعت مانده به ظهر گفتند سرلشکر علوی مقدم رئیس کل شهربانی و سرتیپ تیمور بختیار فرماندار نظامی تهران بدون خبر قبلی در زده و آمده اند در اتاق بیرونی نشسته و منتظر من هستند. پیشخدمت گفت همین که در را باز کردم آن ها داخل آمدند. من لباس پوشیدم و به بیرون آمدم. آن ها گفتند: «آقای فلسفی، ما الان حضور اعلیحضرت بودیم؛ امر فرمودند که ما دو نفر با هم به این جا بیاییم و به شما ابلاغ کنیم که از امروز به بعد دیگر درباره ی بهایی ها صحبت نکنید»!

من گفتم: «نمی شود، مگر این که شما یکی از این چهار کار را در صورتی که می توانید، انجام دهید: اول این که پخش رادیویی سخنرانی مرا از مسجد متوقف کنید. دوم این که الان مرا بگیرید و زندانی کنید. سوم این که بر روی منبر بگویم امروز سرلشگر علوی مقدم و تیمسار بختیار به منزل آمدند و از طرف اعلیحضرت پیام آوردند که دیگر راجع به بهایی ها حرفی نزنم. این را بگویم که از رادیو پخش شود و خلق الله بدانند.» گفتند: «نه، این به نام اعلیحضرت نوشته می شود. اعلیحضرت فرمودند چیزی نگویید. به نام اعلیحضرت هم نمی شود گفت».

گفتم: «عجب! اگر بگویم اعلیحضرت گفته اند، به ایشان اهانت می شود؛ اما اگر اسلام و مسلمانان و آیت الله بروجردی و من مورد اهانت واقع شویم، مانعی ندارد؟ صریحا به شما بگویم به اعلیحضرت بگویید که این کار مصلحت نیست. پخش رادیویی را می خواهید قطع کنید، من را می خواهید بگیرید، وگرنه حتما باید تا آخر ماه مبارک رمضان ادامه بدهم.»

این سخن برایشان گران تمام شد؛ چون خیال می کردند که اگر دو نفری بیایند، من دیگر تسلیم خواهم بود!! خلاصه، آن ها رفتند و ما هم به مخالفتمان با بهایی ها در منبر ادامه دادیم.

مطالب مربوط به خاطرات تبلیغی

خاطره ای تبلیغی از آقای قرائتی

مگر خدا خانه دارد؟


منبع:مبلغان :: آبان 1379، شماره 10                              تنظیم:مجید نقدی گروه حوزه علمیه