چهار فرزند خانواده عطارزاده با یکدیگر رقابت صمیمانهای داشتند و به فاصله کوتاهی از هم حافظ کل قرآن شدند
حفظ قرآن در ماراتن خانوادگی
آنها که در راه خدا از یکدیگر سبقت گیرند، از مقربانند.« (واقعه/10 و 11) انگار این آیه بدجوری به دل و جان فرزندان خانواده عطارزاده نشسته است. چهار خواهر و برادر این خانواده با فاصله سنی کمی از هم در زمره حافظان قرآن کریم قرار گرفتهاند و هنوز در این زمینه رقابت دوستانهای میانشان وجود دارد. یکی دو ساعتی که در منزل آنها مهمانشان بودیم، غرق صمیمیت، همکاری و البته شخصیتهایشان شدیم و این مصاحبه در چنین فضایی پا گرفت. زینب 24 سال دارد و در 17 سالگی حافظ کل قرآن شده است. فاطمه 22 ساله است و 15 سالش بود که توانست همه آیات وحی را به ذهن و قلبش بسپارد. سمیه حالا 20 سال دارد و در 13 سالگی به خواهران حافظش پیوست. مصطفی تنها پسر خانواده هم 18 سال دارد و در 12 سالگی حافظ کتاب وحی شده است. فرزندان عطارزاده با کمک مادرشان در یک ماراتن خانوادگی به فاصله کوتاهی از یکدیگر حافظ کل قرآن شدهاند.
از دوستانم کسی حافظ قرآن نیست هیچوقت هم سعی نمیکنم کسی متوجه شود که حافظ هستم بعضیها فکر میکنند حفظ قرآن حافظان را تافته جدا یافته میکند ولی من برخوردی کاملاً عادی با دوستانم دارم و آنها هم همین برخورد را دارند.
- این جور که پیداست با فاصله کمی از هم توانستید از پس نگهداری از آیات قرآن در ذهنتان بر آیید. راستش را بگویید، رقابتی در کار بود یا اینکه خود به خود جذب این کتاب الهی شدید؟
زینب؛ چون از باقی بچهها بزرگتر بودم، به طور طبیعی آموزش برایم زودتر شروع شد. مادرم زمانی که خیلی کوچک بودم هر روز قرآن تلاوت میکرد. کنارش مینشستم و گوش میدادم. ایشان خیلی دوست داشتند سورهها را از حفظ بخوانم. مثل اینکه بعد از چند بار امتحان گرفتن متوجه شدند که استعداد آن را دارم و از همان موقع تمرین شروع شد. هنوز مدرسه نمیرفتم که مادرم الفبا را یادم داد و میتوانستم سورههایی را از بر بخوانم.
فاطمه: من دو سال از زینب کوچکترم. کمی که بزرگتر شدم، مادرم سعی میکرد در کنار او مرا هم به حفظ قرآن تشویق کند خیلی از سورهها را همراه زینب حفظ کردم. سمیه: اعتراف میکنم وقتی میدیدم خواهرانم آیهها را پشت سر هم تلاوت میکنند، دلم میخواست خیلی زود به آنها برسم. این رقابتی که میگویید در من بیشتر از بقیه خودش را نشان میداد به دلیل شیطنتهایم همیشه از خواهرانم عقب میماندم و به گرد پایشان هم نمیرسیدم. مصطفی: اگر بگویم فعالیتها و جدیت خواهرانم برای حفظ قرآن در من بیتاثیر بوده، دروغ بزرگی گفتهام ولی خیلی راحتتر از آنها و در 12 سالگی قرآن را حفظ کردم. البته این هم از برکت وجود آنها بود. آنقدر این آیهها را تکرار کرده بودند که بیشتر سورهها را به صورت شنیداری از بر شده بودم. اگر کلاسی هم میرفتم، برای این که نظمی به این آشفتگی بدهم و بهتر بتوانم در مسابقهها شرکت کنم.
- میگویند برای حفظ قرآن یک مثلث وجود دارد که از حمایت خانواده، آموزش صحیح و اراده فرد تشکیل شده است؛ شما از این سه ضلع به شکل همزمان بهره بردید یا با مثلث ناقصی سر و کار داشتید؟
زینب: نه خدا را شکر، همه اینها برایمان مهیا بود.فاطمه: فکر میکنم همه استعداد این را دارند که حافظ قرآن شوند و فقط به مهیا بودن این سه شرط نیاز است تا این اتقاق بیفتد در واقع فکر میکنم هر کس حافظ قرآن شده به نوعی از این موارد بهره برده است. این اتفاق برای ما هم افتاد.
سمیه: حتی نبود یکی از این موارد میتواند کسی را که میخواهد حافظ شود، دچار دردسر کند بعد از حفظ قرآن، کار تثبیت آن شروع میشود ما هر روز حدود دو جزء را تلاوت میکنیم.
مصطفی: من میگویم اراده از همه مهمتر است. راستش من زمانی که قرآن را حفظ کردم، چند وقت آن جور که باید برای تثبیت تمرین نکردم. تقریبا داشتم محفوظاتم را فراموش میکردم ولی دوباره با تشویق خانواده، آیههای فراموش شده را به ذهنم برگرداندم.
- وقتی همزمان با هم قرآن را حفظ میکردید، حتما مسابقههای خانگی هم در کار بوده؛ همینطور است؟
فاطمه: مسابقه بود اما جایزهای در کار نبود.سمیه: با این حال خیلی شیرین بود. وقتی مادرمان میپرسید و درست جواب میدادیم، در آن حال و هوای کودکی انگار دنیا را به ما داده بودند.
زینب: از همه بزرگتر بودم و مادرم بیشتر با من کار کرده بود؛ به همین دلیل بهتر از بقیه حفظ میکردم و این حس رقابت را بیشتر میکرد و باعث میشد سمیه و فاطمه تمرینهای منسجمتری داشته باشند.
مصطفی: وقتی خواهرانم امتحان میدادند، من خیلی کوچک بودم. مادرم مینشست و آنها روبه رویش چهار زانو روی زمین به سوالهایش جواب میدادند. در این مواقع میرفتم روی گردن و شانههای مادرم مینشستم یادم میآید چهار سالم بود که یک بار یکی از خواهرهایم آیهای را اشتباه خواند؛ من با اینکه هنوز سواد نداشتم ولی آن آیه را به صورت شنیداری حفظ کرده بودم. به مادرم که متوجه غلط خواندن خواهرم نشده بود گفتم که آیه غلط خوانده شده و مادرم با تعجب از خواهرم خواست که دوباره تلاوت کند.
- وقتی شما در کودکی مشغول حفظ قرآن بودید، بسیاری از همسن و سالهای دور و برتان در حال بازی بودند. رابطهتان با بچههای دیگر چطور بود؟
زینب: مادرمان جوری تربیتمان کرده بود که خودمان را جدا از دیگران ندانیم. اصلا حس نمیکردیم که داریم کار ویژهای انجام میدهیم که دیگران از پس آن بر نمیآیند ما هم با بچههای دیگر همبازی میشدیم.فاطمه: وقتی میفهمیدند که حافظ قرآن هستم. انگار بیشتر رویم حساب باز میکردند ولی من اصلاً نمیخواستم که این طور باشد. همیشه هم اتفاقی متوجه این موضوع میشدند یادم میآید یک بار در مدرسه سختی داشتیم. هیچ یک از بچهها درست و حسابی درس نخوانده بودند آمدند دور من و گفتند چون حافظ قرآن هستی، اگر دعا کنی معلم امتحان نمیگیرد من هم دعا کردم. آن روز اصلا معلممان به مدرسه نیامد که بخواهد امتحان نگیرد.
سمیه: همه چیز ما سرجایش بود. بازی، درس و قرآن زمانهای مشخصی داشتند فقط یک سالی که با فاطمه و زینب ترک تحصیل کردیم تا به کلاسهای قرآنی برویم وضعیتمان کمی متفاوتتر شد.
زینب: آن یک سال شیرینترین سال زندگیام بود احساس میکردم در بهشت هستم. از صبح تا شب با قرآن بودیم به خانه هم که میآمدیم، دوباره تمرین میکردیم. اگر یک سال کاملا مفید داشتهام. همان سال بوده است.
مصطفی: از دوستانم کسی حافظ قرآن نیست هیچوقت هم سعی نمیکنم کسی متوجه شود که حافظ هستم بعضیها فکر میکنند حفظ قرآن حافظان را تافته جدا یافته میکند ولی من برخوردی کاملاً عادی با دوستانم دارم و آنها هم همین برخورد را دارند.
- وقتی حفظ قرآن به پایان میرسد، حافظان تلاش میکنند که رفتاری قرآنی داشته باشند؛ این تا چه اندازه در شما نمایان شد؟
زینب: رفتار یک حافظ اهمیت زیادی دارد باید الگو باشد قرآن نوری است که تاریکی گناه را از بین میبرد و کسی که با قرآن باشد کمتر به گناه کشیده میشود رفتار یک فرد قرآنی بهترین امر به معروفهاست.فاطمه: سعی میکنیم رفتارمان با قرآن تطبیق داده شود قرآن کامل است و این کار را به راحتی میتوان انجام داد.
سمیه: اصلاً نمیشود کسی با قرآن باشد و از آن تاثیر نگیرد ما این طور تربیت شدهایم که قبل از انجام هر کار مهمی ابتدا قرآن بخوانیم.
- تمرینها و مسابقههای پی در پی تاثیری در درس خواندنتان نداشت؟ مثل اینکه غیر از مدرکی که معادل کارشناسی است و به حفاظ تعلق میگیرد مدارک تحصیلی دیگری هم دارید؟
زینب: این خواسته پدر و مادر و خودمان بود که به این مدرک بسنده نکنیم و درس بخوانیم من کارشناس علوم حوزوی هستم و تصمیم دارم خودم را برای امتحان کارشناسی ارشد آماده کنم.فاطمه: میخواهم به یک نکته اشاره کنم که فکر میکنم اهمیت دارد برخلاف چیزی که پرسیدید، فکر میکنم قرآن باعث موفقیت ما در تحصیل باشد؛ یعنی با تمرین قرآن هوش قویتری پیدا کردهایم من دانشجوی سال آخر رشته ریاضی در دانشگاه شهید بهشتی هستم.
سمیه: ما نه از قرآن غافل شدیم، نه از درس خواندنمان. البته گاهی که درسها خیلی سنگین میشوند، مجبور میشویم بیشتر به آنها بپردازیم. این روزها جزء بدترین روزهای ما هستند. من دانشجوی رشته فیزیک هستم و در یکی از دانشگاههای استان سمنان درس میخوانم.
مصطفی: من در درس خواندن هم تحت تاثیر خواهرانم هستم همهشان تحصیلات دانشگاهی دارندالان سال سوم دبیرستانم ولی خیلی جدی میخواهم درس بخوانم تا وارد دانشگاه شوم.
- روایات زیادی از بزرگان دین به ما رسیده که در آنها گفته شده تلاوت قرآن در دشوارترین لحظههای زندگی چارهساز است. این را تجربه کردهاید؟
سمیه: از آنجا که همیشه در حمایت خانواده بودهایم، تا به حال شرایط خیلی ویژهای برایمان پیش نیامده است. البته من به دلیل درس خواندن در شهرستان، دوری از خانواده را تجربه کردهام. در روزهای اول وقتی میدیدم بچههای خوابگاه گریه و زاری میکنند و دلتنگ هستند، یاد حدیثی از امام زینالعابدین علیهالسلام میافتادم که در آن فرمودهاند: اگر در تمام دنیا تنها باشم، چون قرآن با من باشد هرگز دلتنگ نمیشوم». شروع میکرد به قرآن خواندن و آرامش عجیبی پیدا میکردم.زینب: انسان همیشه باید با قرآن همراه باشد تا این آیهها در هنگام سختی و بلا برایش حکم معجزه داشته باشند. قرآن علاوه بر تاثیرهای ظاهری، تاثیرهای باطنی زیادی دارد. یکی از آنها این است که همیشه و در هر کاری به یاد خدا خواهی بود؛ نه تنها در مشکلات بلکه در تمام مراحل زندگی.
مصطفی: برای شفای بیماران قرآن تلاوت میکنم؛ خیلی آرامش میدهد و موثر است. خودم یک بار با قرآن شفا پیدا کردهام و دلم میخواهد این اتفاق برای همه بیماران بیفتد.
معصومه اصغری، مجله همشهری آیه
تنظیم برای تبیان: شکوری