تبیان، دستیار زندگی
آیا براى رهبرى، اعلمیت فقهى شرط است؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شرط اعلمیت

شرط اعلمیت

(قسمت اول)

آیا براى رهبرى، اعلمیت فقهى شرط است؟

استفاده ازروایات

اشتراط اعلمیت در رهبرى ممکن است از روایت هاى زیر استفاده شود:

1ـ خبر عبدالکریم بن عتبه هاشمى:

این خبر از امام صادق(ع) به سند تام نقل شده و مربوط به قضیّه دعوت مردم براى بیعت با محمد بن عبداللّه بن حسن است: گروهى خدمت امام صادق(ع) رسیدند تا ایشان را براى بیعت دعوت کنند، عمرو بن عبید از طرف آن جمعیّت سخن گفت. سپس حضرت(ع) سؤال هایى از عمرو کردند مانند این که: آیا ولیِّ امر به وسیله شورا تعیین مى شود یا راه دیگر؟ وظیفه ما در قبال مشرکینى که اسلام نمى آورند و جزیه هم نمى پردازند چیست؟ و& .

عمرو نتوانست جواب صحیحى بدهد، لذا حضرت پاسخ مسائل را به او فهماند و فرمود:

(یا عمرو إتّق اللّه وأنتم أیها الرهط فاتقوا اللّه فان أبى حدّثنى ـ وکان خیر أهل الارض وأعلمهم بکتاب اللّه وسنّة نبیّه ـ أن رسول اللّه(ص) قال من ضرب الناس بسیفه ودعاهم الى نفسه وفى المسلمین من هو أعلم منه فهو ضالّ متکلّف;1

اى عمرو از خدا پرهیز کن و اى قوم، تقوا پیشه کنید به درستى پدرم ـ که بهترین اهل زمین و داناترین آن ها به کتاب و سنت پیامبر(ص) بود ـ به من خبر داد که پیامبر فرمود: کسى که با مردم بجنگد و آن ها را به سوى خود دعوت کند (داعیه رهبرى داشته باشد) در حالى که در میان مسلمین اعلم و داناتر از او هست، گمراه است و بى جهت خود را به زحمت انداخته است.)

2ـ خبر فضیل بن یسار به سند غیر تامّ:

(قال سمعت أباعبداللّه یقول من خرج یدعو الناس وفیهم من هو اعلم منه فهو ضال مبتدع ومن ادّعى الامامة ولیس بامام فهو کافر;2

کسى که خارج شود و مردم را به سوى خود دعوت کند در حالى که در میان مردم اعلم از او یافت مى شود، گمراه و بدعت گذار است و کسى که ادعاى امامت کند در حالى که امام نیست کافر است.)

این خبر را نعمانى در کتاب خود نقل مى کند، از على بن محمد از عبداللّه بن موسى (حال این دو راوى معلوم نیست) از احمد بن محمد بن خالد از على بن الحکم از أبان بن عثمان از الفضیل بن یسار. در این نقل به جاى کلمه (اعلم)، کلمه (افضل) وارد شده است.3

3ـ صحیحة عیص بن قاسم:

(قال سمعت أباعبداللّه(ع) یقول: علیکم بتقوى اللّه وحده لاشریک له وانظروا لأنفسکم فواللّه إنّ الرجل لیکون له الغنم فیها الراعى فاذا وجد رجلاً هو أعلم بغنمه من الذى هو فیها، یخرجه و یجیئ بذلک الرجل الذى هو أعلم بغنمه من الذى کان فیها;4

عیص مى گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که مى فرمود: شما را به تقواى خداوندى که واحد است و شریکى ندارد سفارش مى کنم، به نفس خودتان توجه کنید، قسم به خدا اگر کسى گوسفندانى داشته باشد و براى آن ها چوپانى به خدمت گرفته باشد و سپس مردى را بیابد که به مصالح گوسفندان او اعلم از چوپان اوست، چوپان خود را اخراج مى کند و شخص اعلم را به خدمت مى گیرد.)

4ـ خبر موجود در کتاب سلیم بن قیس از امیرالمؤمنین(ع):

شرط اعلمیت

(أفینبغى أن یکون الخلیفه على الامّه الاّ أعلمهم بکتاب اللّه وسنّة نبیّه و قد قال اللّه (أفمن یهدى الى الحق أحق أن یتّبع أمّن لایهدّى الاّ أن یهدى)5 وقال (وزاده بسطة فى العلم والجسم)6 وقال (أو أثارة من العلم)7 وقال رسول اللّه(ص) ما ولّت أمة قطّ أمرها رجلاً وفیهم أعلم منه الاّ لم یزل أمرهم یذهب سفالا حتى یرجعوا الى ما ترکوا یعنى الولایه فهى غیر الامارة على الامّة;8

آیا سزاوار است خلیفه و حاکم بر امت کسى جز اعلم آن ها به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) باشد؟ در حالى که خداوند مى فرماید: (آیا کسى که به سوى حق هدایت مى کند سزاوار است در پیروى شدن؟ یا کسى که هدایت نمى یابد الا این که هدایت شود؟) و مى فرماید: (خداوند به طالوت که او را حاکم بر بنى اسرائیل کرد زیادتى در علم و جسم عطا کرد.) و مى فرماید: (یا مقدار و باقى مانده اى از علم) و پیامبر فرمود:هیچ امتى حکومت را در اختیار غیر اعلم قرار نداد مگر این که امر این امت دائماً به سوى پستى و فرومایگى مى رود تا این که به سوى آن چه که ترک کردند (ولایت اعلم) برگردند.)

5ـ سخن امام على(ع) در نهج البلاغه:

(أیها الناس إنّ أحق الناس بهذا الامر أقواهم علیه واعلمهم بأمر اللّه فیه، فان شغب شاغب أستُعتِب فان أبى قوتل ولعمرى لئن کانت الامامة لاتنعقد حتّى یحضرها عامة الناس فما الى ذلک سبیل ولکن أهلها یحکمون على من غاب عنها ثم لیس للشاهد أن یرجع ولاللغائب أن یختار& ;9

اى مردم سزاوارترین مردم به این امر (خلافت) کسى است که از دیگران قوى تر و داناتر به امر الهى باشد، پس اگر فتنه گرى اخلال گرى کند از او خواسته مى شود که به حق تن در دهد، اگر امتناع ورزد با او جنگیده مى شود و به جان خودم اگر امامت منعقد نمى شود الا این که عموم مردم حاضر بر آن شوند پس راهى به سوى آن نیست لکن اهل آن بر غائبین مسئله امامت حکم مى کنند و سپس شاهد، حق رجوع از نظر خود را ندارد و غائب اختیارش سلب مى شود.)

6ـ روایت برقى از رسول اللّه(ص):

قال(ص): (من أم قوماً وفیهم أعلم منه أو أفقه منه لم یزل أمرهم فى سفال الى یوم القیامة;10

کسى که زمام دار قومى شود در حالى که بین آن قوم اعلم یا افقه از او یافت شود، دائماً امر این قوم تا قیامت به سوى فرومایگى خواهد رفت.)

7ـ خطبه امام حسن(ع) در نزد معاویه:

(ما ولّت أمة أمرها رجلاً قطّ وفیهم من هو أعلم منه الاّ لم یزل أمرهم یذهب سفالا حتّى یرجعوا الى ماترکوا;11

هیچ امتى حکومت را در اختیار غیر اعلم قرار نداد مگر این که دائماً امرشان به سوى فرومایگى مى رود تا این که به سوى چیزى که ترک کردند برگردند.)

8 ـ خبر تحف العقول از امام صادق(ع):

(من دعا الناس الى نفسه وفیهم من هو أعلم منه فهو مبتدع ضالّ;12

کسى که مردم را به سوى خود بخواند در حالى که در میان آن ها اعلم از او هست، آن شخص بدعت گذار و گمراه است.)

9ـ خبر شیخ مفید(ره) در کتاب اختصاص:

قال رسول اللّه(ص): (من تعلّم علماً لیمارى به السفهاء ویباهى به العلماء ویصرف الناس الى نفسه یقول، أنا رئیسکم فلیتبوء مقعده من النار ثمّ قال(ص) إن الریاسة لاتصلح الاّ لاهلها فمن دعا الناس الى نفسه و فیهم من هو أعلم منه لم ینظر اللّه الیه یوم القیامة;13

پیامبر(ص) فرمود: کسى که علمى بیاموزد تا با جاهلان مجادله کند و نزد علما مباهات و افتخار نماید و نظر مردم را متوجه خود کند و بگوید من رئیس شمایم، جایگاه اش آتش خواهد بود، پس فرمود: ریاست تنها براى اهلش صلاحیت دارد، پس کسى که مردم را به سوى خود دعوت مى کند در حالى که در میان آن ها داناتر از او هست، خداوند در روز قیامت به او نظر نخواهد کرد.)

شرط اعلمیت

10ـ خبرى که در کتاب سلیم بن قیس از على(ع) نقل شده در بیان احقیّت آن حضرت به خلافت:

(إنهم قد سمعوا رسول اللّه(ص) یقول عوداً و بدأ ً، (ما ولّت أمة قطّ أمرها وفیهم من هو أعلم منه الاّ لم یزل أمرهم یذهب سفالا حتى یرجعوا الى ما ترکوا) فولّوا أمرهم قبلى ثلاثة رهط ما منهم رجل جمع القرآن ولایدعى أن له علماً بکتاب اللّه ولاسنة نبیّه وقد علموا أنى أعلمهم بکتاب اللّه وسنة نبیّه وأفقههم وأقرأهم لکتاب اللّه وأقضاهم بحکم اللّه;14

مردم از پیامبر همواره شنیده بودند که مى فرمود:سهیچ امتى ولایت و حکومت را به غیر اعلم واگذار نکرد الا این که دائماً امر آن امت به سوى فرومایگى و پستى خواهد رفت تا این که به سوى چیزى که ترک کردند برگردندز، پس آن ها امرشان (حکومت را) را قبل از من به سه نفر واگذار کردند که در میان آن ها کسى نبود که قرآن را جمع کرده باشد و کسى از آن ها ادعاى علم به کتاب اللّه و سنت پیامبر(ص) نداشت و همگان مى دانستند که من داناترینِ آن ها به کتاب خدا وسنت پیامبرش و فقیه ترین آن ها و دانشمندترین آن ها به قرائت قرآن و آگاه ترین شان به حکم الهى هستم.)

11ـ خبرى که إبن أبى الحدید آن را از نَصْر بن مزاحم از على(ع) نقل مى کند که حضرت(ع) در نامه اى که به معاویه و اصحابش نوشت فرمود:

(فانّ أولى الناس بأمر هذه الأمة قدیماً و حدیثاً أقربها من الرسول وأعلمها بالکتاب وافقهها فى الدین أولها اسلاماً وأفضلها جهاداً وأشدها بما تحمله الأئمة من أمر الأمة اضطلاعاً فاتقوا اللّه الذى الیه ترجعون ولاتبسوا الحق بالباطل وانتم تعلمون;15

به درستى که سزاوارترین این مردم به حکومت در گذشته و حال کسى است که نزدیک تر از دیگران به رسول خدا باشد و به کتاب خدا داناتر و در دین فقیه تر و اولین آورنده اسلام باشد و در جهاد فضیلت اش بیش تر و در امور مربوط به امت نیرومندترین آن ها باشد. پس تقواى خداوندى را پیشه کنید که به سوى او باز مى گردید و حق را با باطل ملتبس نکنید در حالى که مى دانید.)


سید کاظم حائری

تنظیم:امید واضحی آشتیانی_حوزه علمیه


پى نوشت ها:

1. اصول کافى، ج5، کتاب الجهاد، باب دخول عمرو بن عبید والمعتزله على أبى عبداللّه، ح1، ص23ـ27; وسائل الشیعه، ج11، باب 9 از ابواب جهاد العدو، ح2.

2.وسائل الشیعه، ج28 (چاپ آل البیت) باب 10 از ابواب حدّ مرتد، ح36، ص350و ج 18 (چاپ بیروت).

3. غیبة النعمانى، ص57، ح2.

4. وسائل الشیعه، ج15 (چاپ آل البیت) باب 13 از ابواب جهاد العدو، ح1، ص50 و ج11 (چاپ بیروت) ص35.

5. یونس (10) آیه35.

6. بقره(2) آیه 247.

7. احقاف(46) آیه 4.

8. کتاب سلیم بن قیس، ص118.

9. نهج البلاغة، خطبه 173.

10. محاسن، ج1، ص93، باب 18 از کتاب عقاب الاعمال، ح 49.

11. شیخ طوسى، امالى، مجلس21، ص566 (چاپ دارالثقافة قم).

12. تحف العقول، ص375.

13. اختصاص، ص251.