تبیان، دستیار زندگی
به یاد دارم كه در عملیات خیبر، كنار دجله كه 40 كیلومتر پشت سر بچه‏ها باتلاق، هور و نیزار بود، بچه‏ها دور خورده بودند؛ مهمات تمام شده بود و در خاك به دنبال فشنگ كلاش مى‏گشتیم؛ بچه‏ها گر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

انقلاب منتظر ویزا نیست

خاطراتی از استاد رحیم پور ازغدی
رحیم پور ازغدی

- به یاد دارم كه در عملیات خیبر، كنار دجله كه 40 كیلومتر پشت سر بچه‏ها باتلاق هور و نیزار بود، بچه‏ها دور خورده بودند؛ مهمات تمام شده بود و در خاك به دنبال فشنگ كلاش مى‏گشتیم؛ بچه‏ها گرسنه بودند ، از داخل یك روستاى عراقى چند گونى نان خشكیده كپك زده پیدا كردند ، آب هم نبود و از گله گاوى از مردم عراقى كه پخش و پلا بودند، بعضى بچه‏ها شیر مى‏دوشیدند تا ته قمقمه هر كسى دو قورت شیر باشد و از گرسنگى ضعف نكنند و بتوانند سر پا بایستند و گلوله‏اى شلیك كنند. در این شرایط، بچه‏ها گاهى پشت پیراهن‏هایشان چیزهایى به شوخى یا جدى مى‏نوشتند؛ مثل ورود هر گونه تیر و تركش ممنوع!

یكى از بچه‏ها كه همان جا شهید شد و جنازه‏اش هم ماند، پشت پیراهن خود نوشته بود:

 انقلاب ما پشت مرزها منتظر ویزا نمى‏ماند.

ببین یك بچه دهاتى بسیجى پشت پیراهنش در شرق دجله چه مى‏نویسد! من همان جا به رفقا و بچه‏ها گفتم كه این جوان دهاتى این جا و اكنون به نمایندگى از همه بشریت مى‏جنگد. او كه مى‏نویسد من منتظر ویزا نمى‏مانم، یعنى من براى همه بشریت مى‏جنگم؛ نه براى یك تكه خاك؛ یعنى انقلاب ما متعلق به همه انسان‏ها در دنیاست....

- در عملیات بدر، بچه‏ها سى ساعت در هورالهویزه پارو زدند. وقتى خط را گرفتند، حدود 72 ساعت زیر بمباران گاز خردل بودند. مقاومت بچه‏ها همه به عشق تشكیل حكومت علوى بود... این بچه‏ها كه شیمیایى شدند و الان 16 سال است كه نمى‏توانند یك نفس راحت بكشند - بچه‏هایى كه مطابق آمار در 96 درصد از وصیت‏نامه‏هایشان كلمه ولایت فقیه آمده است - به خاطر حكومت دینى و اجراى احكام شهید شدند....

- در عملیات كربلاى 4، بچه‏هاى غواص كه وارد آب مى‏شدند،

من كنار آب بودم؛ بچه‏ها به سجده مى‏رفتند و وارد آب مى‏شدند. اخوى هم جزء آنها بود؛ هیچ كدام آنها برنگشتند و همه مفقود شدند. من به برادرم گفتم: فلانى این جا محور عمل چگونه است؟ محكم گفت: ما را مى‏زنند؛ ولى ان‏شاءالله بچه‏هاى موج دوم كه پشت سر ما مى‏آیند، جزیره را مى‏گیرند؛ به همین راحتى؛ بعد هم بچه‏هاى ستون غواص، وارد آب مى‏شدند و این بسیجى‏ها دم گرفتند: لبیك، اللهم لبیك و داخل آب شدند. این ستون در باتلاق‏هاى هورالهویزه و جزیره بوآرین فرو رفت؛ ولى وصیت‏نامه‏هایشان هست؛ آنها نوشته‏اند كه ما براى اجراى عهدنامه مالك اشتر رفتیم و شهید شدیم.

غواص

- در عملیات والفجر 8، مین منور منفجر شد؛ یك بچه بسیجى یا على گفت و خود را روى مین منور با هزار درجه حرارت انداخت و زغال شد تا منطقه روشن نشود و بچه‏ها لو نروند و خط بشكند. اینها شریف‏ترین بچه‏هاى این مملكت بودند....

برادرانى كه در والفجر 8، آموزش غواصى مى‏دیدند، در زمستان، شبى 6 تا 7 ساعت در آب سرد بودند و وقتى كه از آب بیرون مى‏آمدند ،پنجه‏هایشان از شدت سرما قفل مى‏شد... گاهى با 40 درجه تب، داخل آب مى‏شدند و یكى‏شان مى‏گفت كه در آب هم عرق مى‏كنم؛ ولى وقتى مى‏گفتند امشب استراحت كن، پاسخ مى‏داد كه مسئله آزاد كردن كل بشریت و اجراى احكام دین است؛ آنان این گونه بودند. از آب اروند كه بچه‏ها مى‏خواستند عبور كنند، یكى از برادران غواص به دیگرى - كه هر دو شهید شدند - گفت: جایى كه ما آموزش دیده‏ایم، عرض آب این قدر نبود؛ شدت آب هم این قدر نبود؛ این جا كوسه دارد؛ امشب چه مى‏شود؟ آن دهاتى 19 ساله پاسخ داد: تو ابتدا توحید خود را اصلاح كن؛ چون اگر این طرف اروند دلت آرام است و آن طرف اروند ناراحت هستى، معلوم مى‏شود كه خداى این طرف اروند را خداى آن طرف نمى‏دانى. به او گفت: ما امشب وارد آب مى‏شویم و اگر عراقى‏ها ما را نزنند، كوسه‏ها مى‏زنند و اگر كوسه‏ها نزنند، آنها مى‏زنند. اگر هیچ كدام نزنند، ما لابه‏لاى تله‏هاى انفجارى گرفتار مى‏شویم؛ ولى من امشب وارد آب مى‏شوم تا به امام خبر بدهند كه بچه‏ها به آب زدند. امام باید از ما راضى باشد. مى‏گفت: اصلاً برایم مهم نیست كه از آب بیرون بیایم؛ براى من مهم است داخل آب بشوم.

مگر چند نمونه از این بچه‏ها در كل تاریخ ایران بوده‏اند كه ما با خون این بچه‏ها این قدر راحت معامله مى‏كنیم؟


منبع:

پرسمان