تبیان، دستیار زندگی
من چهار پسر دارم، تو هر كدام از آنها را كه بخواهى به عنوان شوهر خود، مى‎توانى اختیار كنى . دختر گفت: هر كدام با من پیمان ببندد كه مرا با خود به مشهد مقدس به زیارت حضرت رضا (علیه‎السلام) ببرد، او را مى‎خواهم .
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مادرش در فراق او مى‎سوخت

امام رضا علیه السلام

محدث نورى در دارالسلام و سید نعمت الله جزائرى در زهرالربیع نقل مى‎كند: سالى كه من به زیارت حضرت رضا علیه السلام مشرف شدم، در مراجعت به سال 1107 از راه استرآباد (گرگان) برگشتم .

در استرآباد یكى از افاضل سادات و صلحا براى من نقل كرد كه چند سال قبل، در حدود سال 1080 تركمن‎ها به استرآباد حمله كردند و اموال مردم را به غارت بردند و زن‎ها را اسیر كردند، از جمله دخترى را بردند كه مادر‍ بیچاره‎اش غیر از او فرزندى نداشت این پیرزن كه به چنین بلایى گرفتار شد روز و شب در فراق دختر خود آرام و قرار نداشت و دائما در فراق او مى‎سوخت .

تا این كه با خود گفت: حضرت رضا(علیه‎السلام) براى كسى كه او را زیارت كند ورود به بهشت او را ضمانت كرده است چطور ممكن است كه بازگشت دختر مرا ضمانت نكند؟ خوب است به زیارت آن بزرگوار رفته، دختر خود را از آن حضرت بخواهم؛ به همین جهت به مشهد مقدس رفته در حرم دعا كرد و دخترش ‍ را از آن حضرت خواست .

از طرفى آن دختر را كه اسیر كرده بودند، به عنوان كنیزى، به تاجرى فروخته بودند تاجر بخارایى هم آن دختر را به شهر بخارا برد تا بفروشد.

در بخارا شخص مؤمن و صالحى در خواب دید كه در دریاى عظیمى فرو رفته است و دست و پا مى‎زند؛ آنقدر دست و پا زد تا خسته شد و نزدیك بود كه به هلاكت رسد.

ناگاه مشاهده كرد كه دخترى پیدا شد، دست دراز كرد و او را از آب بیرون كشید و از دریا خارج كرد.

آن مرد از دختر اظهار تشكر كرد و بعد از آن به صورتش نگریست و از خواب بیدار شد؛ و فكر آن دختر، او را به خود مشغول كرد تا به حجره تجارى خود رفت؛ در این هنگام، شخصى وارد حجره شد و گفت: من كنیزى براى فروش آورده‎ام! اگر مایل به خرید آن هستى به خانه من بیا، پس از دیدار، او را از من بخر.

به محض این كه تاجر چشمش به آن دختر افتاد؛ دید همان دخترى است كه دیشب او را در خواب از غرق شدن در دریا نجات داد. از دیدن او بسیار تعجب كرد.

با خوشحالى دختر را خرید و از حال و حسب و نسبش پرسید. دختر شرح حال خود را به تفضیل بیان كرد؛ تاجر از شنیدن - داستان او دلش سوخت؛ ضمنا متوجه شد كه او دخترى با ایمان و شیعه است؛ به او گفت: مبادا اندوهگین و ناراحت شوى !

من چهار پسر دارم، تو هر كدام از آنها را كه بخواهى به عنوان شوهر خود، مى‎توانى اختیار كنى .

دختر گفت: هر كدام با من پیمان ببندد كه مرا با خود به مشهد مقدس به زیارت حضرت رضا (علیه‎السلام) ببرد، او را مى‎خواهم .

یكى از آن چهار پسر، شرط دختر را پذیرفت و دختر را به ازدواج خود درآورده، همسر خود را برداشت و به قصد زیارت ثامن الائمه(علیه‎السلام) حركت نمودند؛ ولى دختر در بین راه مریض شد؛ شوهرش به هر نحوى بود با حال بیمارى او را به مشهد مقدس رسانید و محلى را براى سكونت، اختیار كرده، اجاره نمود و خود به پرستارى او مشغول شد؛ اما مى‎دید كه از عهده پرستارى او بر نمى‎آید. در حرم حضرت رضا(علیه‎السلام) از خدا درخواست كرد كه زنى پیدا شود تا توجه و پرستارى او را عهده‎دار شود.

چون حاجت خود را به پیشگاه پروردگار عرض نمود، از حرم شریف بیرون آمد؛ در دارالسیاده(یكى از رواقهاى حرم مطهر) پیرزنى را دید كه به طرف مسجد گوهر شاد مى‎رفت .

به آن پیرزن گفت: مادر! من شخصى غریبم و زن بیمارى دارم كه از پرستارى او عاجزم؛ خواهش مى‎كنم چند روزى پیش ما بیا، و براى رضاى خدا، پرستارى مریضه مرا عهده‎دار شو.

پیرزن جواب داد: من هم زائرم و اهل مشهد نیستم؛ كسى را هم ندارم. البته محض خشنودى امام مى‎آیم .

با یكدیگر به طرف منزل رفتند وقتى داخل شدند مریض در بستر افتاده و لحاف را بر روى صورتش كشیده بود و ناله مى‎كرد.

پیرزن نزدیك بستر رفت و روى او را باز كرد؛ ناگاه با كمال تعجب نگاه كرد و دید مریض، دختر خود اوست كه تا به حال از فراقش مى‎سوخت؛ از شوق، فریادى كشید كه به خدا قسم این دختر من است، دختر نیز با دیدن مادر، اشك‎هایش جارى شد؛ هر دو یكدیگر را در آغوش گرفتند و از لطف امام هشتم (علیه‎السلام) قطره‎هاى اشك بر رخسار خود مى‎باریدند.


برگرفته از کتاب 53 داستان از كرامات حضرت رضا(علیه‎السلام)، موسى خسروى.

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.