تبیان، دستیار زندگی
علوم قرآنی از دیدگاه امام خمینی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

علوم قرآنی از دیدگاه امام خمینی

امام خمینی

در قرن معاصر قرآن پژوهان و مفسران بسیارى به سراغ فهم قرآن شتافته اند, اما در این میان آنان كه با اطلاعات گسترده تر و تجربه هاى بیشترى به ساحت قرآن رو آورده اند موفق تر از دیگران بوده اند.

امام خمینى به عنوان یك فقیه, عارف, فیلسوف, مصلح اجتماعى و رهبر سیاسى, هر چند در زمینه علوم قرآنى اثر مستقلى از خویش به یادگار نگذاشته است, اما در میان نوشته ها و گفته هاى ایشان مسائل و نكاتى درباره قرآن وجود دارد كه دقت, جامع نگرى و ژرف اندیشى ایشان را نشان مى دهد.

این نوشتار كه با هدف ارائه دیدگاه هاى امام در زمینه علوم قرآنى سامان یافته است مى كوشد تا مباحث و مسائل قرآنى را كه در آثار امام وجود دارد گردآورد.

فراتر از حجاب ها در جست وجوى معانى

ارزش و كارآیى مباحث و علوم قرآنى در فهم بهینه و استنباط و استخراج احكام قرآن, بر هیچ قرآن پژوهى پوشیده نیست, اما آنچه در نگرش امام فراتر از این ابزار و روش ها مورد توجه قرار داشته, گرفتارنیامدن در دام الفاظ و چهارچوبه بى روح مباحث فنى است. وى بى آن كه ارزش علوم قرآنى را منكر باشد, مخاطبانش را به فراسوى معارف قرآن فراخوانده و یادآور شده است كه مبادا! این دانش هـا و مبـاحث لفظى و ساختــارى, خود

حجابى شوند بر چهره درخشان مفاهیم وحى. از این رو, امام درباره مطالعات قرآنى فرموده است:

(اگر نظر تعلیم و تعلم داشته باشیم, با نكات بدیعیه و بیانیه و وجوه اعجاز آن, و قدرى بالاتر, جهات تاریخى و سبب نزول آیات و اوقات نزول و مكى و مدنى بودن آیات و سور و اختلاف قراءات و اختلاف مفسران از عامه وخاصه و دیگر امور عرضیه خارج از مقصد كه خود آنها موجب احتجاب از قرآن و غفلت از ذكر الهى است سر و كار داریم, بلكه مفسران بزرگ ما نیز عمده همّ خود را صرف در یكى از این جهات یا بیشتر كرده و باب تعلیمات را به روى مردم مفتوح نكرده اند.)

هدف محورى در معارف قرآن

ییكى از مباحث مهمى كه امروز نیز ذهن دین پژوهان را به خود مشغول داشته و چه بسا با حساسیّت و اهمیت بیشترى هم مطرح است, شناخت اهداف محورى قرآن است. بعضى معنویات را هدف اصلى قرآن معرفى مى كنند و مادیات و مسائل اجتماعى و سیاسى را فرعى مى شمارند, گروهى به عكس, معتقدند كه نگاه قرآن به مسائل دنیوى كمتر ازمسائل اخروى نیست.

در اندیشه امام خمینى هدف اصلى و اساسى قرآن و آمدن انبیاء, خداشناسى و معنویات دانسته شده است و فلسفه آمدن انبیاء و قرآن این نیست كه حكومت و عدالت ایجاد كنند. آنها آمده اند تا خداوند را با تمام صفات جلال و جمالش به مردم معرفى كنند و اگر در این میان به ایجاد حكومت و عدالت مى پردازند این تنها به عنوان مقدمه براى آن مقصد اصلى است:

(در این كتاب شریف مسائلى است كه مهمش مسائل معنوى است و رسول اكرم و سایر انبیاء نیامدند كه این جا حكومت تأسیس كنند, مقصد اعلا این نیست, نیامدند كه اینجا عدالت ایجاد كنند, آن هم مقصد اعلا نیست. اینها همه مقدمه است. تمام زحمت ها كه اینها كشیدند, از حضرت نوح گرفته ازحضرت ابراهیم گرفته تا … رسول اكرم(ص) رسیده است, تمام مشقت هایى كه كشیدند وكارهایى كه كردند مقدمه یك مطلب است, و او معرفى ذات حق. كتاب هاى آسمانى هم كه بالاترینش كتاب قرآن كریم است, تمام مقصدش این است كه معرفى كند حق تعالى را با همه اسماء و صفاتى كه دارد.) 1

به اعتقاد امام, تمامى آیاتى كه درباره زندگى دنیا و نیازهاى مادى بشر است همه به عنوان وسیله و مقدمه آن هدف اصلى است و نباید كسانى با دیدگاه هاى مادى و التقاطى تلاش كنند تا به این نگرش مقدّمى, اصالت و محوریت بخشیده و ابعاد معنوى را نادیده انگارند!

سطوح بهره ورى انسان از قرآن

این كه مخاطبان قرآن در یك عصر و همچنین در طول اعصار از نیازها و فهم ها و دانش هاى گوناگونى برخوردار بوده و هستند, این پرسش را همواره به دنبال داشته است كه چگونه قرآن براى همه این سطوح الهام بخش بوده و مى تواند باشد. امام در این باره اظهار داشته است:

(قرآن مثل انسان مى ماند, موجودى است كه همه چیز دارد. قرآن سفره اى است كه خدا براى همه بشر, پهن كرده است, هر كس به اندازه اشتهایش از آن مى تواند استفاده كند, اگر مریض نباشد كه بى اشتها بشود… مثل این كه دنیا هم یك سفره پهنى است كه همه استفاده مى كنند, یكى علفش را از آن استفاده مى كند, یكى میوه را از آن استفاده مى كند, ازهمین دنیا هر یك یك طور استفاده دارد; انسان یك طور, حیوان یك طور, انسان در مقام حیوانیت یك طور و هر چه بالاتر برود ازاین سفره پهن الهى كه عبارت از وجود است بیشتر استفاده مى كند.

قرآن هم این طورى است, یك سفره پهنى است براى همه, هر كس به اندازه آن اشتهایى كه دارد و آن راهى كه پیدا بكند به قرآن, استفاده مى كند, استفاده اعلایش را آن مى برد كه برایش نازل شده (انما یعرف القرآن من خوطب به) و آن استفاده اعلا مال اوست, لكن نباید ما مأیوس بشویم, باید ما هم از این سفره بهره اى برداریم, و اولش این است كه خیال نكنیم كه غیر از این مسائل طبیعى چیز دیگرى نیست در كار, و قرآن آمده است براى این كه مسائل اجتماعى را بگوید و مسائل طبیعى را بگوید و براى زندگى آمده (زندگى دنیا). این انكار همه نبوات است, قرآن آمده است كه انسان را انسان كند و همه اینها رسیده است براى همان یك مطلب.) 2

حقیقت نزول

آنچه در آثار امام بیش از سایر مباحث و مسائل نزول قرآن توجه خواننده را به خود جلب مى كند تاكیدهاى مكرر امام بر ناتوانى بسیارى از انسان ها از دستیابى به حقیقت نزول و كیفیت نزول آیات الهى به روش علمى و طریق كشف و شهود است:

(این از لطایف معارف الهیه و از اسرار حقایق دینیه است كه كم كسى مى تواند به شمه اى از آن اطلاع پیدا كند به طریق علمى, و جز كمّل از اولیاء كه اول آنها خود وجود مبارك رسول ختمى است و پس از آن به دستگیرى آن سرور, دیگر از اولیا و اهل معارفند, كسى دیگر نتواند به طریق كشف و شهود از این لطیفه الهیه مطلع شود; زیرا كه مشاهده این حقیقت نشود جز به وصول به عالم وحى و خروج ازحدود و عوالم امكان.) 3

(اینها (اصل بعثت, نزول وحى و كیفیت آن) از امورى است كه سربسته و دربسته باقى مى ماند.)4

(كیفیت وحى از امورى است كه غیر از خود رسول خدا و كسانى كه با رسول خدا بودند یا اینكه از او الهام گرفته اند, كیفیت نزول وحى را كسى نمى تواند بفهمد, و لهذا هر وقت خواستند معرفى هم بكنند با زبان ما عامى ها معرفى كردند.) 5

(باید بگوییم غیر از خود رسول اكرم و آنهایى كه در دامن رسول اكرم بزرگ شدند و مورد عنایت خداى تبارك و تعالى و عنایات خاص او بودند, براى دیگران مطلقاً در حجاب ابهام است كه مسأله تنزل چیست; نزول در قلب چیست; روح الامین چیست… )6

آنچه امام درباره نزول مى فرماید اختصاص به نزول قرآن ندارد, بلكه دیگر كتاب هاى آسمانى را نیز شامل مى گردد, امام بر این باور است كه:

(داستان وحى و فرو فرستادن كتاب به سوى پیامبران و رسولان از علوم ربانى است كه براى كمتر شخصى اتفاق مى افتد كه عمق آن را دریابد, مانند تكلم حق تعالى با موسى(ع).) 7

نزول قرآن, كار خدا یا فرشتگان؟

در برخى از آیات قرآن, خداوند تنزل قرآن را به ذات مقدس خود نسبت مى دهد, مانند: (انا انزلناه فى لیلة القدر) و (انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون). و در تعدادى از آیات قرآن, جبرئیل نازل كننده قرآن معرفى شده است: (نزل به الروح الامین) و (قل نزّله روح القدس من ربّك بالحقّ). اكنون جاى این پرسش است كه قرآن را چه كسى نازل كرده است و به تعبیر دیگر نزول قرآن كار كیست, خداوند یا فرشتگان؟

امام در پاسخ به این سؤال و براى توجیه ناسازگارى ظاهرى آیات مى نویسد:

(علماء ظاهر در این مقامات گویند این از قبیل (یا هامان ابن لى صرحاً) (غافر/36) مجاز است. نسبت تنزیل مثلاً به حق تعالى از باب آن است كه ذات مقدس سبب نزول و آمر آن است, یا آن كه تنزیل نسبت به حق, حقیقت است و چون روح الامین واسطه است به او نیز نسبت دهند مجازاً. و این براى آن است كه نسبت فعل حق به خلق را چون نسبت فعل خلق به خلق انگاشته اند, پس مأموریت عزرائیل و جبرائیل را از حق تعالى چون مأموریت هامان از فرعون, و بناها و معمارها از هامان دانند, و این قیاسى است بس باطل و مع الفارق. و فهم نسبت خلق به حق و فعل خلق و خالق ازمهمات معارف الهیه و امهات مسائل فلسفه است كه از آن حل بسیارى ازمهمات شود, از آن جمله مسأله جبر و تفویض است كه این مطلب ما از شعب آن است.

باید دانست كه در علوم عالیه مقرر و ثابت است كه جمیع دار تحقق ومراتب وجود, صورت (فیض مقدس) كه تجلى اشراقى حق است مى باشد و چنانچه اضافه اشراقیه, محض ربط و صرف فقر است تعینات و صور آن نیز محض ربط مى باشند و از خود حیثیت و استقلالى ندارند, و به عبارت دیگر, تمام دار تحقق, فانى درحق, ذاتاً و صفتاً و فعلاً هستند, زیرا كه اگر موجودى ازموجودات در یكى از شؤون ذاتیه استقلال داشته باشد, چه درهویت وجودیه و چه در شؤون آن, از حدود بقعه امكان خارج مى شود و به وجود ذاتى مبدل گردد و این واضح البطلان است, و چون این لطیفه الهیه در قلب راسخ شد و فؤاد, ذوق آن را چنانچه باید و شاید كرد, بر او سرّى از اسرار قدر كشف شود و لطیفه اى از حقیقت (امر بین الامرین) منكشف گردد.

پس آثار و افعال كمالیه را به همان نسبت كه به خلق نسبت دهند به همان نسبت به حق نیز نسبت توان داد, بدون آن كه مجاز در هیچ طرف باشد. واین در نظر وحدت و كثرت و جمع بین الامرین متحقق گردد. بلى كسى كه در كثرت محض, واقع است و از وحدت, محجوب است, فعل را به خلق نسبت دهد و از حق غافل شود چون ما محجوبان. و كسى كه وحدت در قلبش جلوه كند از خلق محجوب شود و همه افعال را به حق نسبت دهد, و عارف محقق جمع بین (وحدت) و (كثرت) كند; در عین حال كه فعل را به حق نسبت مى دهد بى شائبه مجاز, به خلق نسبت دهد بى شائبه مجاز. و آیه شریفه (ومارمیت اذ رمیت و لكن الله رمى) كه در عین اثبات رمى, نفى آن نمود, و در عین نفى, اثبات فرموده, اشاره به همین مشرب احلاى عرفانى و مسلك دقیق ایمانى است. و این كه گفتیم افعال و آثار كمالیه, و نقایص را خارج نمودیم, چون كه نقایص به اعدام برگردد, و آن از تعینات وجود است, و منسوب به حق نیست مگر بالعرض.

و چون این مقدمه معلوم شد, نسبت (تنزیل) به حق و جبرئیل, و (احیاء) به اسرافیل و حق, و (اماته) به عزرائیل و ملائكه موكله به نفوس و حق معلوم شود, و در قرآن شریف اشاره به این مطلب بسیار است, و این یكى از معارف قرآنى است كه قبل ازاین كتاب شریف در آثار حكما و فلاسفه از آن عین و اثرى نیست و عائله بشریه مرهون عطیه این صحیفه الهیه اند در این لطیفه چون سایر معارف الهیه قرآنیه.) 8

نزول دفعى یا تدریجى قرآن

گروهى با توجه به روایات, سه مرحله براى نزول قرآن یاد كرده اند: 1. مرحله لوح محفوظ 2. آسمان دنیا (بیت المعمور در روایات شیعه و بیت العزّة در روایات اهل سنت) 3. نزول بر قلب پیامبر.

عده اى دیگر با استناد به ضعف روایات, فقط آخرین مرحله نزول قرآن; یعنى نزول تدریجى قرآن را پذیرفته اند.

برخى نیز اساساً نزول دفعى قرآن را بى فایده دانسته و منكر آن شده اند و تمام آیاتى را كه دلالت بر نزول دفعى دارند به گونه اى توجیه مى كنند.

در این میان امام خمینى هر چند به صورت صریح مراحل نزول قرآن را بیان نكرده , ولى از لابه لاى كلمات ایشان مى توان استفاده كرد كه نزول دفعى و تدریجى مورد قبول ایشان بوده است, با این تفاوت كه نزول دفعى آیات بر قلب پیامبر, همان مرحله نزول آیات بر بیت المعمور بوده است. 9

بیشتر مباحثى كه امام در زمینه نزول قرآن مطرح مى كند درباره نزول دفعى آیات قرآن است ـ گویا به نظر ایشان نزول تدریجى آیات مورد پذیرش همه قرآن پژوهان است و نیازى به بحث در این باره نیست ـ در اندیشه امام آنچه در نزول دفعى بر قلب پیامبر نازل شد, الفاظ و واژگان قرآ ن نبوده است, بلكه حقیقت قرآن در شب قدر بر قلب پیامبر نازل شده است:

(قرآن كه نازل مى شود بر قلب رسول الله, قرآن اگر همین است كه سى جزء, این طورى است كه نمى شود دفعةً وارد بشود به قلب, آن هم این قلب هاى معمولى, قلب یك باب دیگر است و قرآن یك حقیقتى است و آن حقیقت هم به قلب وارد مى شود.)10

ماه مبارك رمضان كه ماه مبارك است, ممكن است براى این باشد كه ماهى است كه ولى اعظم, یعنى رسول خدا واصل شده, و بعد از وصول, ملائكه را و قرآن را نازل كرده است. به قدرت او ملائكه نازل مى شوند; به قدرت ولى اعظم است كه قرآن نازل مى شود و ملائكه نازل مى شوند. ولى اعظم, به حقیقت قرآن مى رسد درماه مبارك و شب قدر, و پس از رسیدن متنزّل مى كند به وسیله ملائكه ـ كه همه تابع او هستند ـ قرآن شریف را, تا به حدى كه براى مردم بگوید.

در نگاه امام, شب قدر, شبى است كه حقیقت قرآن به صورت دفعى بر قلب پیامبر فرود آمده است:

(ماه مبارك رمضان كه ماه مبارك است, ممكن است براى این باشد كه ماهى است كه ولى اعظم, یعنى رسول خدا واصل شده, و بعد از وصول, ملائكه را و قرآن را نازل كرده است. به قدرت او ملائكه نازل مى شوند; به قدرت ولى اعظم است كه قرآن نازل مى شود و ملائكه نازل مى شوند. ولى اعظم, به حقیقت قرآن مى رسد درماه مبارك و شب قدر, و پس از رسیدن متنزّل مى كند به وسیله ملائكه ـ كه همه تابع او هستند ـ قرآن شریف را, تا به حدى كه براى مردم بگوید.) 11

(درماه مبارك رمضان قضیه اى اتفاق افتاد كه ابعاد آن قضیه و ماهیت آن قضیه در ابهام الى الابد مانده است براى امثال ماها و آن نزول قرآن است, نزول قرآن بر قلب رسول الله در لیلة القدر, كیفیت نزول قرآن و قضیه چه بوده است و روح الامین [چگونه] در قلب آن حضرت قرآن را نازل كرده است و از طرفى خدا (انا انزلناه فى لیلة القدر) این نزول قرآن در قلب پیامبر در لیلة القدر كیفیتش چیست؟ باید بگویم غیر از رسول اكرم و آنهایى كه در دامن رسول اكرم بزرگ شدند و مورد عنایت خدا بودند براى دیگران مطلقاً در حجاب ابهام است.) 12

(ماه رمضان ماهى است كه تمام پرده ها را دریده است, و وارد شده است جبرائیل امین بر رسول خدا, و به عبارت دیگر وارد كرده است پیغمبر اكرم, جبرئیل امین را در دنیا.)13

اعجاز قرآن

موضوع اعجاز قرآن به جهت پیوستگى شدید آن با مسأله نبوت پیامبر اكرم(ص) همواره مورد توجه بسیارى از قرآن پژوهان, مفسران و متكلمان قرار داشته است.

امام خمینى به عنوان یكى از صاحب نظران مسائل اسلامى و قرآنى به بحث اعجاز قرآن توجه داشته است, هر چند رساله اى را با این عنوان خاص تدوین نكرده است.

مجموع مطالبى كه امام در بحث اعجاز قرآن مطرح كرده است بیش از سه مسأله نیست; بحث اول درباره این است كه آیا قرآن خود را معجزه معرفى مى كند؟ امام در این باره مى نویسد:

(قرآن كریم در چند جا معجزه بودن خود را به تمام بشر در تمام دوره ها اعلان كرده است و عجز جمیع بشر را بلكه تمام جن وانس را از آوردن به مثل خود ابلاغ كرده. امروز ملت اسلام همین نشانه خدا را در دست دارند و به تمام عائله بشرى از روى كمال اطمینان اعلان مى كنند كه این نشانه پیغمبرى نور پاك محمد است. هر كس از دنیاى پرآشوب علم و دانش, مثل او را آورد, ما تسلیم او مى شویم و ازگفته هاى خود برمى گردیم (قل لئن اجتمعت الانس و الجنّ على أن یأتوا… ) بنى اسرائیل/90

(ام یقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقین. فان لم یستجیبوا لكم فاعلموا أنّما أنزل بعلم الله)(هود/13).) 14

وجوه اعجاز قرآن

دومین بحث, بحث وجوه اعجاز قرآن است. به باور امام قرآن از چندین جهت معجزه است:1. جمع لطایف و حقایق و اسرار و دقایق توحید كه عقول اهل معرفت در آن حیران مى ماند. 2. حسن تركیب 3. لطف بیان 4. غایت فصاحت و نهایت بلاغت 5. كیفیت دعوت 6. اخبار از مغیبات 7. اِحكام اَحكام 8. اتقان تنظیم عائله.

در نگاه امام هر یك از این وجوه, خود اعجازى فراتر از توان و خارق عادت است و اینكه از میان این وجوه, اعجاز فصاحت قرآن بیشتر مطرح است و مشهور آفاق شده براى این بود كه:

(در صدر اول اعراب را این تخصص بود و فقط این جهت اعجاز را ادراك كردند و جهات مهم ترى كه در آن موجود بود و جهت اعجازش بالاتر و پایه ادراكش عالى تر بود, اعراب آن زمان ادراك نكردند. الآن نیز آنهایى كه هم افق آنها هستند جز تركیبات لفظیه و محسنات بدیعیه و بیانیه چیزى از این لطیفه الهیه ادراك نكنند.) 15

با وجود اینكه امام هر یك از وجوه را جداگانه اعجاز قرآن مى داند, اما اعجاز اصلى قرآن را همان وجهه اول معرفى مى كند و جهات دیگر را درخور توجه نمى بیند:

(اما آنهایى كه به اسرار و دقایق معارف آشنا و از لطایف توحید و تجرید باخبرند, وجهه نظرشان در این كتاب الهى و قبله آمال شان دراین وحى سماوى, همان معارف آن است و به جهات دیگر چندان توجهى ندارند, و هر كس نظرى به عرفان قرآن و عرفاى اسلام كه كسب معارف از قرآن نمودند كند, و مقایسه ما بین آنها با علماى سایر ادیان و تصنیفات و معارف آنها كند, پایه معارف اسلام و قرآن را كه اسّ اساس دین و دیانت و غایة القصواى بعث رسل و انزال كتب است مى فهمد, و تصدیق به این كه این كتاب وحى الهى و این معارف, معارف الهیه است, براى او مؤونه ندارد.) 16

(این كتاب عزیز در محیطى و عصرى نازل شد كه تاریك ترین محیط و عقب افتاده ترین مردم در آن زندگى مى كردند و به دست كسى و قلب الهى كسى نازل شد كه زندگى خود را در آن محیط ادامه مى داد, و در آن حقایق و معارفى است كه در جهان آن روز ـ چه رسد به محیط نزول آن ـ سابقه نداشت.

و بالاترین و بزرگ ترین معجزه آن همین است كه آن مسائل بزرگ عرفانى كه در یونان و نزد فلاسفه آن سابقه نداشت و كتب ارسطو و افلاطون بزرگ ترین فلاسفه آن عصرها از رسیدن به آن عاجز بودند, و حتى فلاسفه اسلام كه در مهد قرآن كریم بزرگ شدند و از آن استفاده ها نمودند به آیاتى كه به صراحت زنده بودن همه موجودات را ذكر كرد, آن آیات را تأویل مى كنند, و عرفاى بزرگ اسلام كه از آن ذكر مى كنند, همه از اسلام اخذ نموده و از قرآن كریم گرفته اند, و مسائل عرفانى به آن نحو كه در قرآن كریم است در كتاب دیگر نیست, و اینها معجزه رسول اكرم است كه با مبدأ وحى آن طور آشنایى دارد كه اسرار وجود را براى او بازگو مى نماید, و خود با عروج به قله كمال انسانیت حقایق را آشكارا و بدون هیچ حجاب مى بیند, و در عین حال در تمام ابعاد انسانیت و مراحل وجود, حضور دارد و مظهر اعلاى (هو الاول والآخر و الظاهر و الباطن) است.) 17

امام هر چند به صراحت ارتباط بین امّى بودن پیامبر و مسأله اعجاز قرآن را مطرح نكرده است, ولى مى توان با قاطعیت ادعا كرد كه یكى از وجوه اعجاز قرآن را این مى داند كه معارف و محتواى قرآن از سوى انسانى درس ناخوانده مطرح شده است:

(آن معارفى كه به بركت بعث رسول اكرم(ص) در عالم پخش شد ـ كسانى كه مطلع اند كه این معارف چیست و تا اندازه اى كه ماها مى توانیم ادراك بكنیم ـ مى بینیم كه از حدّ بشریت خارج است [این] اعجازى است فوق ادراك بشریت. از یك انسانى كه در جاهلیت متولد شده است, در جاهلیت بزرگ شده است و یك آدمى بوده است كه در یك محیطى پرورش یافته است كه اسمى از این مسائل اصلاً نبوده در آن وقت, محیط آنجا اصلاً راجع به مسائل دنیا و به مسائل عرفان و فلسفه و سایر مسائل, اصلاً آشنایى نداشتند و در تمام عمرش حضرت آنجا بود. یك سفر مختصرى كرده است كه چند وقتى یك چند روزى سفر كرده و برگشته, آن وقت, وقتى كه بعثت حاصل شد انسان مى بیند كه یك مطالبى پیش آورده است كه از حدّ بشریت خارج است. این اعجازى است كه براى اهل نظر دلیل بر نبوت پیامبر است و الا ایشان به خودش نمى توانست این كار را بكند, نه تحصیلاتى داشت, حتى نوشتن را هم نمى دانست.)18

هدف معجزه

گروهى از اندیشمندان غرب بر این باورند كه مفاد معجزات براى اثبات وجود خداست و ارتباطى با مسأله نبوت و اثبات نبوت ندارد. پیامبران نخواسته اند با آوردن معجزات, اثبات رسالت خویش كنند, بلكه آنها در این صدد بودند كه از راه معجزه به معارف خود مهر صحت بزنند.

در نگاه امام, هدف معجزه و به خصوص معجزه جاویدان پیامبر, فقط اثبات نبوت نیست, بلكه قرآن كتاب زنده ساختن دل هاست

اما دیدگاه اندیشمندان مسلمان بر خلاف این ادعاست. امام خمینى پس از بیان محتواى قرآن و اینكه معارفى كه پیامبر انتشار داد معجزه آن حضرت است مى گوید:

(این اعجازى است كه براى اهل نظر دلیل بر نبوت پیغمبر است.) 19

و در جاى دیگرى مى نویسد:

(امروز ملت اسلام همین نشانه خدا را در دست دارند و به تمام عائله بشرى از روى كمال اطمینان اعلام مى كنند كه این نشانه پیغمبرى نور پاك محمد است; هر كس از دنیاى پرآشوب علم و دانش, مثل او را آورد, ما تسلیم او مى شویم.)20

در نگاه امام, هدف معجزه و به خصوص معجزه جاویدان پیامبر, فقط اثبات نبوت نیست, بلكه قرآن كتاب زنده ساختن دل هاست:

(این كتاب چون عصاى موسى و ید بیضاى آن سرور, یا دم عیسى كه احیاء اموات مى كرد نیست كه فقط براى اعجاز و دلالت بر صدق نبى اكرم(ص) باشد, بلكه این صحیفه الهیه كتاب احیاء قلوب به حیات ابدى و معارف الهیه است.)21