تبیان، دستیار زندگی
یک شب نیروهای شما حمله‌ای روی موضع ما داشتند که تا صبح طول کشید. وقتی هوا روشن شد فرمانده به ما دستور داد که برویم و از کنار کارخانه شیر پاستوریزه جنازه چند نفر از افراد خودمان را بیاوریم. چند جنازه آنجا بود که آوردیم. جنازه یکی از سربازهای شما هم آنجا اف
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اسیر عراقی می گوید
عراق

  • - یک شب نیروهای شما حمله‌ای روی موضع ما داشتند که تا صبح طول کشید. وقتی هوا روشن شد فرمانده به ما دستور داد که برویم و از کنار کارخانه شیر پاستوریزه جنازه چند نفر از افراد خودمان را بیاوریم. چند جنازه آنجا بود که آوردیم. جنازه یکی از سربازهای شما هم آنجا افتاده بود. همه آن جنازه‌ها را به واحد خودمان آوردیم ما برای اینکه تنبیه نشویم قرار گذاشته بودیم که بگوییم این ایرانی زخمی بود و ما او را برای مداوا آورده‌ایم.

وقتی که به واحد رسیدیم فرمانده تیپ ما را دید و بعد از اینکه متوجه شهید شما شد به ما اهانت کرد و گفت: این ایرانی آتش‌پرست را از موضع ما بیرون ببرید!

-  یک روز به مرخصی رفته بودم. یکی از دوستان پدرم به من نصیحت کرد که از اموال ایرانی‌ها چیزی بر ندارم. او خیلی روی این مورد تکیه داشت. من وقتی علت را از او پرسیدم گفت: «پسرم یک گردنبند طلا از خرمشهر آورده بود که آن را به عروسم هدیه کرد. آن گردنبند بود تا اینکه چند روز بعد عروسم دیوانه شد و الان ما از بدی حال او روز خوش نداریم.» دوست پدرم از من پرسید: این نیروهای ایرانی چه وقت به عراق خواهند رسید؟ «من به او نوید دادم که ان‌شاءالله به زودی لشکریان اسلام خواهند آمد، بسیاری از مردم عراق مشتاق دیدار رزمندگان اسلام هستند و می‌دانند که صدام در این جنگ باطل است، اما خفقان و فشار نظامی بیش از حد مانع از آن است که ملت در بند عراق بتوانند حرفی بزنند و یا نسبت به انقلاب اسلامی ایران علاقه نشان بدهند.

- تازه وارد خرمشهر شده بودیم، من در حوالی منطقه استقرار متوجه تعدادی از افراد غیرنظامی شدم. فرمانده گروهان ما که سرگرد زیدیونس عاشور نام داشت [ این فرد حتی در میان خود عراقی‌ها به خاطر جنایت‌هایی که در زمان اشغال خرمشهر انجام داد، شهرت داشت] آنها را دیده بود. فرمانده دستور داد تا آنها را دستگیر کنیم. به نظرم حدود 14 نفرشان را توانستیم دستگیر کنیم. تقریبا همه‌شان لباس عربی به تن داشتند. ما آنها را به مقرمان بردیم. سرگرد زیدیونس هم آنجا منتظرمان بود. فرمانده به راننده یکی از لودرها دستور داد تا در همان جا زمین را گود کند و چیزی مثل سنگر بسازد. وقتی کار لودر تمام شد زید یونس دستور داد تا همه آن افراد دستگیر شده به داخل آن گودال بروند. سپس به راننده لودر گفت که روی آنها خاک بریز و گودال را پر کند. راننده که یک گروهبان هم بود علی‌رغم اینکه فرمانده او را به اعدام تهدید کرد نتوانست این کار را انجام بدهد. وقتی فرمانده این صحنه را دید، راننده‌ای که پشت فرمان بود پایین کشید و راننده دیگری را مامور این کار کرد. راننده جدید بدون کوچکترین تاملی آن گودال را پر کرد و 14 نفر از اهالی روستاهای خرمشهر در زیر خاک‌ها زنده به گور شدند.

- دکتر مجتبی الحسینی، پزشک نظامی عراقی، پیرامون نحوه  واژگونه ی انعکاس شکست های هولناک ارتش عراق در نبرد فتح توسط رسانه های گروهی رژیم بعث می نویسد:

دزفول

... در بحبوحه عملیات ایرانی ها، همه مردم، به ویژه آنهایی که برای اطلاع از سرنوشت فرزندان شان به شهر «العماره» رفته بودند، خبرهای مربوط به شکست های نیروهای ما را برای یکدیگر تعریف می کردند. این عده هنگام ورود به شهر العماره، گروه گروه از نیروهای عراقی را می دیدند که بعد از فرار از منطقه مرزی «فکّه» وارد العماره شده بودند.

با این همه، رسانه های تبلیغاتی رژیم - به ویژه تلویزیون  - با وقاحت تمام، اخباری غیرواقعی همراه با تصاویری جعلی از صحنه ی نبرد را به نظر مردم رسانده، شکست را پیروزی و فرار را پیشروی و فتح نشان می داد!

... خاطرم هست که آن روز از تلویزیون فیلم مستندی همراه با تفسیر سیاسی پخش شد. این فیلم، یک افسر عراقی را نشان می  داد که اطراف او را عده ای سرباز عراقی احاطه کرده و همگی در حال نوشیدن آب از رودخانه کوچکی بودند که مفسر تلویزیون عراق ادعا می کرد رودخانه «کرخه» است. مفسر تلویزیون با هیجان فراوان می گفت: «این همان رودخانه کرخه است و اینان نیروهای ما هستند که در کنار رودخانه مستقر شده اند.» حال آنکه در حقیقت، آن رود کوچک، همان رودخانه ی مرزی  «دویرج» بود که در نزدیکی مرز بین المللی فکّه واقع شده است.

- خالد حسین نقیب در فصلی از کتاب خود، ذیل عنوان «سرنگ تبلیغات»، به نکات جالبی در باب انحراف افکار عمومی مردم عراق توسط رسانه های گروهی رژیم بعث طی نبرد فتح  مبین اشاره می کند:

صدام

... بعد از نبردهای «شوش -  درفول»(عملیات فتح  مبین) و وارد آمدن شکست سنگین بر پیکره ی رژیم،

حیثیت و اعتبار نظام حاکم بر عراق در داخل و خارج از کشور بر باد رفت... رژیم برای کتمان حقایق این شکست، سعی کرد به حربه ی «تبلیغات» متوسّل شود که تا حدودی نیز در این امر موفق شد. صدّام، عنوان «سپاه یدک» را به رسانه های تبلیغاتی عراق اطلاق می کرد... در خلال نبردها، برنامه ای تحت عنوان  «تصاویری از نبرد» -  از تلویزیون پخش می  شد. فیلمبرداران، اجساد کشته های عراقی را در مکانی جمع آوری کرده و بعد از درآوردن یونیفرم های نظامی شان، آنها را به عنوان اجساد نیروهای ایرانی به تصویر می کشیدند. این عمل در مقابل دیدگان بسیاری از سربازان و افسران صورت می گرفت... این خدعه ی کثیف، برای متحرف ساختن اذهان ملّت عراق، در طول جنگ ادامه داشت.

منابع :

مرکز فرهنگی بشارت

عصر ایران از : خاطرات یک پزشک اسیر عراقی، دکتر مجتبی الحسینی، ترجمه  ی محمّد حسین زوّار کعبه، دفتر ادبیات و هنر مقاومت، چاپ اول، تابستان 1370، ص 271. و حزب بعث و جنگ، جلد 2، ص 100 و 104.