حق شمشیررا اداکن!
کاربران گرامی سلام. همانگونه که در سلسله مطالب گذشته به چگونگی آغاز جنگ احد،دلاوری ها و رشادت های مومنان حقیقی و فرار سست ایمانان واز جان گذشتگی برخی از یاران و صحابه مکرم رسول خدا پرداختیم.در این مطلب به یکی دیگر از نکات نابی که یقین داریم کمتر شنیده و خوانده اید می پردازیم.
از کسانى که در جنگ احد فرار نکرد و با کمال شهامت جنگید و از رسول خدا (ص) دفاع کرد ابو دجانه است که نامش سماک بن خرشه و از انصار مدینه است و از شجاعان معروف و بزرگان اصحاب رسول خدا(ص)است و از رشادتهاى او در همین جنگ احد آن است که اهل تاریخ نقل مىکنند در آغاز جنگ، رسول خدا(ص)شمشیر خود را در دست گرفته و فرمود:کیست که حق این شمشیر را ادا کند؟
چند تن از اصحاب مانند زبیر و دیگران برخاستند شمشیر را بگیرند ولى رسول خدا(ص)به آنها نداد تا اینکه ابو دجانه برخاست و پرسید: حق این شمشیر چیست؟ حضرت فرمود: آن قدر به دشمن بزنى که خم شود.
ستوده ترین تکبر!
ابودجانه که به شجاعت معروف بود شمشیر را گرفت و دستارى قرمز داشت که هرگاه بر سر مىبست مردم مدینه مىگفتند: ابو دجانه دستار مرگ را بر سر بسته، در آن حال آن دستار را بست و با تبختر و تکبر خاصى شروع به رفتن کرد که رسول خدا(ص)فرمود:
«ان هذه لمشیة یبغضها الله الا فى هذا الموطن»
[این راه رفتنى است که خداى تعالى جز در چنین جایى آن را دشمن دارد.]
آری تکبر همواره مذموم خدا و رسول خدا بوده وخواهد بود وبه جز در برابر دشمنان رسول خدا ودر آوردگاه رزم.
سپس حمله کرد و این رجز را مىخواند:
انا الذى عاهدنى خلیلى
و نحن بالسفح لدى النخیل
ألا أقوم الدهر فى الکیول
اضرب بسیف الله و الرسول
و با دلاورى خاصى که داشت به هر کس مىرسید با آن شمشیر او را به خاک مىانداخت تا آنجا که بالاى سر هند که شناخته نمىشد رسید و خواست شمشیر را بر سر او فرود آورد ولى او را شناخت و از قتل او صرفنظر کرد و چون بعدها سبب آن را پرسیدند ابو دجانه گفت: چون خواستم شمشیر را فرود آورم دیدم زنى است و با خود گفتم: شمشیر رسول خدا (ص) مقدستر از آن است که آن را به خون زنى آلوده کنم.
و در پارهاى از تواریخ است که به اندازهاى زخم بر بدن ابو دجانه وارد شد که بر زمین افتاد و على (ع) پیش آمده او را به دوش گرفته به کنارى برد.
پیامبر (ص)به ابو دجانه فرمود: من بیعت خود را از تو برداشتم مردم رفتند تو هم مىخواهى بازگرد! ابو دجانه در جواب گفت: ما چنین بیعتى با تو نکردیم و چگونه ممکن است .اى رسول خدا پس از تو خیرى در حیات و زندگى نیست.
زندگی بی تو صفا ندارد
و در تفسیر فرات بن ابراهیم است که وقتى رسول خدا (ص) دید مسلمانان هزیمت کردند سر را برهنه کرد و فریاد زد:
«ایها الناس أنا لم امت و لم اقتل»
[من نمردهام و کشته نشدهام.]ولى کسى به سخن آن حضرت گوش نداده و رفتند،در این وقت رسول خدا (ص)ب ه جاى خود بازگشت و کسى را جز على بن ابیطالب و ابو دجانه ندید، حضرت رو به ابو دجانه کرده فرمود: اى أبا دجانة من بیعت خود را از تو برداشتم مردم رفتند تو هم مىخواهى باز گردى بازگرد! ابو دجانه در جواب گفت: ما چنین بیعتى با تو نکردیم و چگونه ممکن است زنان انصار در زیر چادرها بگویند: من تو را به دست دشمن سپرده و جان خود را نجات دادم، اى رسول خدا پس از تو خیرى در حیات و زندگى نیست.و به راستی زندگانی تنها وقتی زیباست که یار دلنواز در میانه میدان دلربایی کند و جان را به ساحل امن جان آفرین برساند.دیدار یار غایب نصیبتان باد!