خنکای ختم خاطره
شهیدی اجازه مییابد كه پس از 25سال به زمین و نزد زندگان بازگردد به شرط آنكه بر كره خاكی سخنی نگوید.
با زندهشدن شهید خانوادههای زیادی مدعی میشوند كه این شهید زنده شده متعلق به آنان است و نمایش، نقبی به زندگی این خانوادهها و مشكلات آنان میزند.
این نمایش به كارگردانی نیما دهقان و به نویسندگی حمیدرضا آذرنگ و بازی بازیگرانی همچون علی سهرابی، هنگامه قاضیانی، سعید چنگیزیان و الهام كردا در ساعت 19 در تماشاخانه ایرانشهر اجرا میشود.
نیما دهقان از كارگردانهای خلاقی است كه در تمام آثارش سعی دارد به مفاهیم تكراری و كلیشهای از دیدی نو نگاه كند و فراتر از كلیشهها به جهانی متفاوت دست یابد، اما در خنكای ختم خاطره بهرغم تلاشی كه بالاخص به واسطه طراحی صحنه اثر بدان دست میزند در بند كلیشهها گرفتار میماند و با وجود آنكه خنكای ختم خاطره در لایه ظاهری اثری نو، متفاوت و فرمالیستی نشان میدهد اما در عمق به تكرار همان مفاهیمی میپردازد كه سالهاست در حوزه جنگ چه در سینما و چه در تئاتر بدان پرداخته شده است.
در اینجا سعی خواهیم كرد به ریشهیابی دلایل نگاه كلیشهای نیما دهقان بپردازیم و برخی از مهمترین علل آن را مورد بررسی قرار دهیم.
در بررسی این نگاه كلیشهای میتوان از دو منظر بدان پرداخت؛ نخستین منظر به سوابق كاری و آثار گذشته او مربوط میشود و دومین منظر به عواملی كه در دل نمایش قرار دارد.
مرگ، زندهشدن آدمها و سرنوشت آدمها پس از مرگ از موضوعاتی است كه همیشه مورد علاقه آذرنگ در مقام نویسنده و دهقان در مقام كارگردان بوده است و در بررسی همكاریهای این دو میتوان نمونههای زیادی را در پرداختن به این مفهوم سراغ گرفت و لااقل 3 اثر اخیر در همكاری مشترك این دو یعنی نمایشهای «مادر مانده»، «زری بانو» و «خنكای ختم خاطره» به شكل مستقیم به این مفهوم میپردازند. علاقه و اصرار آذرنگ و دهقان در پرداختن به این مفهوم باعث به وجود آمدن نوعی تكرار در آثار و نگاه آنان شده است و اگرچه در ظاهر هر 3 اثر در فضاهای كاملا متفاوتی قرار دارند اما هر 3به بازگویی یك مفهوم واحد میپردازند و باعث به وجود آمدن تكرار در كار این گروه میشوند و این برای كارگردانی كه داعیه تجربی بودن دارد یك نقطه ضعف عمده محسوب میشود.
بخشی از این فرایند تكرار در كار دهقان و آذرنگ به پركاری مفرط آنان بازمیگردد تا جایی كه در كمتر از یكسال این 2-3 نمایش را تولید و اجرا كردهاند و این خود به نحوی باعث به وجود آمدن نگاه تكراری در آثار آنان میشود. اما آنچه باعث به وجود آمدن نگاه تكراری و كلیشهای در خنكای ختم خاطره میشود بیشتر به عواملی در دل اجرا باز میگردد.
بخشی از این عوامل به شتابزدگی اجرا مربوط میشود چرا كه نمایش را میتوان چه در حوزه نوشتاری و چه در حوزه اجرایی دارای ایدهای درخشان دانست؛ ایدهای خلاقانه كه خام و بدون پرداخت باقی میماند و بهرغم نو بودنش به دلیل عدم پرداخت و شتابزدگی در بیان این ایده نمیتواند ارتباط موفقی با مخاطبش برقرار كند. از جمله این عوامل كه به عنوان خامدستیهای اجرا مطرح میشود و باعث پدیدآمدن نوعی نگاه كلیشهای در اثر شده است شخصیتپردازی اثر چه در حوزه اجرا و چه در حوزه نوشتار است.
شخصیتهای موجود در نمایش نه شخصیتهای پیچیده با لایههای متعدد و گاه متناقض كه بیشتر به سمت نوعی تیپسازی رایج در آثار حوزه جنگ میروند؛ تیپهایی كه قرار است نماینده قومیتها و اقلیتهای مختلف ملی و مذهبی باشند و با نگاههای كلیشهای به سوی این قومیتها این تیپسازی شدت مییابد و در حوزه اجرایی نیز كارگردان از فراروی از این نگاه كلیشهای درمیماند و با لهجهسازیهای كلیشهای كه به وفور در فیلمهای دهه60مخاطب شاهد آنها بوده است به این تیپسازی و كلیشهپردازی دامن میزند.
بزرگترین تلاش دهقان در اجرای اثر برای فراروی از كلیشهها در حوزه فضاسازی اتفاق میافتد، اگر بخشی از این فراروی به دلیل طراحی صحنه خلاقانه و ارتباط تنگاتنگش با اجرا موفق عمل میكند در حوزه دیگر یعنی فضای نادیدنی و اتمسفر اجرا، دهقان تا حدود زیادی درمیماند چراكه این فضا نه به واسطه بازیها و طراحی حركات یا اصوات بلكه به واسطه یك نورپردازی خفیف در طول اجرا شكل میگیرد و این نورپردازی خفیف قرار است فضایی وهمآلود و مرموز برای مخاطب خلق كند اما به واسطه تكرارش در طول نمایش از این مهم درمیماند.
در نگاهی كلیتر میتوان گفت خنكای ختم خاطره تمام عوامل برای خلق یك اجرای خوب را در خود دارد؛ ایدهای جذاب، كارگردانی خلاق، بازیگرانی توانا و یك طراحی صحنه درخشان اما مجموعه این عوامل به دلایلی چند منتج به یك اجرای درخشان نمیشود اگر بخشی از این مسئله به نگاه كلیشهای و تكرار در حوزه تفكر نویسنده و كارگردان باز میگردد بخش عمده آن را باید در شتابزدگی اثر جستوجو كرد.
نیما دهقان كارگردان توانایی است؛ كارگردانی كه تواناییهایش را در آثار گذشتهاش به اثبات رسانده است، اما از آن دست كارگردانهایی است كه به راستی و با قبول هر نوعی كاری و كاركردن در هر فضایی به خودش اجحاف كرده و تواناییهایش را زیر سؤال میبرد.
اینكه خنكای ختم خاطره در یك هفته آماده شده است، نمیتواند توجیه قابل قبولی برای مخاطبان این شهر باشد، چرا كه برای آنان نتیجه و حاصل كار اهمیت دارد و آماده شدن اثر در یك هفته تنها نتیجهاش خراب شدن ذهنیتی است كه علاقهمندان به آثار دهقان و آذرنگ دارند.
در اینكه خنكای ختم خاطره از ایدههایی خلاقانه برخوردار است و لحظههای درخشانی دارد، شكی نیست. اما تمامی این خلاقیتها در پای شتابزدگی و عدم پرداخت دقیق شخصیتها و فضاسازی و ارائه تیپسازیهای كلیشهای از دست میرود و خنكای ختم خاطره را میتوان نمایشی نامید كه در پای عدم وسواس نویسنده و كارگردان قربانی شده است.
منبع : همشهری
تنظیم برای تبیان : مسعود عجمی