برای پرندههای انتظار کمی مهربانی بریز!
سلامی ساده و صمیمی به تو و خبر خوش آمدنت و به روزی که وعده طلوعش را همه ستارهها میدانند.
هنوز هم چشمهای همیشه منتظرم در خیابانهای سوخته آسمان به دنبال نشانهای از تو میگردند.
نه پرندهای آواز میخواند نه صدایی از فرشتهای بگوش میرسد. تنهاترین صدا طنین ضربان قلب من است که با هر ضربه ای که مینوازد عقربههای لعنتی را به جلو میفرستد.
لحظههای بی تو بودن چقدر کُند میگذرند!
امشب به قدر تمام ثانیههای له شده دلتنگت هستم. از تو هیچ نمی خواهم فقط برایاین پرندههای بی زبان انتظار کمی مهربانی بریز! همین!...
عبدالرحیم سعیدی راد از دزفول
تنظیم برای تبیان: حسین عسگری
توجه: نوشتههای شما را نیز منتشر میکنیم!
آثار خود را در تمام زمینهها و موضوعات برای ما ارسال نمایید تا به نام خودتان در سایت تبیان منتشر کرده و شما را نیز مطلع کنیم.