تبیان، دستیار زندگی
این مقاله بر آن است با نگاهی اجمالی و با تاكید بر وجوه تشابه، مقوله مرگ را به طور تطبیقی در نهج‌البلاغه علی(ع) و مثنوی معنوی مولوی مورد بررسی و ارزیابی قرار دهد. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

به كجا می‌روم؟

مطالعه‌ی تطبیقی «مرگ» در نهج البلاغه و مثنوی معنوی

به کجا می روم؟

این مقاله بر آن است با نگاهی اجمالی و با تاكید بر وجوه تشابه، مقوله مرگ را به طور تطبیقی در نهج‌البلاغه علی(ع) و مثنوی معنوی مولوی مورد بررسی و ارزیابی قرار دهد.

مولوی نیز، در خیل بی‌شمار عالمان و فرزانگانی قرار می‌گیرد كه از خوان گسترده دانایی، دارایی و پارسایی علی(ع) به‌ویژه نهج‌البلاغه بهره كافی و وافی برده است.

اگر چه رویكرد محوری نهج‌البلاغه و مثنوی معنوی متفاوت به نظر می‌رسد اما وجوه تشابه قابل توجهی نیز به چشم می‌خورد كه دربرگیرنده دیدگاه‌های مشترك و مشابه‌ این دو بزرگ در مواجهه با مقوله مرگ است. ما در این مقال سعی خواهیم كرد به ذكر پاره‌ای از این مشابهت‌ها به صورت موضوعی بپردازیم.

امام علی(ع) در چند فراز نهج‌البلاغه تصویری كلی و مجرد از مرگ می‌پردازد و پدیده مرگ را فی‌نفسه، حامل پاره‌ای از ویژگی‌های گریز‌ناپذیر معرفی می‌كند. امری كه در مثنوی معنوی، نیز دیده می‌شود مثلا در خطبه(221) می‌خوانیم: مرگ ویرانگر لذت‌های شما و تیره‌كننده خواهش‌های نفسانی شماست. اما در عین حال، و به طور مصداقی مواجهه دنیاپرستان و پرهیزگاران را با مرگ متفاوت توصیف می‌كند.

شوق مرگ

امام علی(ع) هر گاه كه از جهاد و شهادت در راه خدا سخن می‌گوید بی‌تابانه و مشتاقانه آرزومند آن است كه مرگ را در آغوش بكشد حتی یاران و لشكریانش را نیز برای گام نهادن در این طریق و انتخاب مرگ با عزت تهییج و تشویق می‌كند.ابتدا این شور و اشتیاق را در زبان حال و قال امام به نظاره می‌نشینیم و سپس به سخنان او در خطاب به یاران و همراهانش می‌پردازیم.

به کجا می روم؟

در خطبه (5) نهج‌البلاغه، علی‌(ع) در خطاب به آن‌دسته از مسلمانان كه علت سكوت امام(ع) را در برابر انحراف سقیفه، به خاطر ترس از مرگ می‌پنداشتند فرمودند: چه دورند از حقیقت؛ آیا پس از آن همه‌ جانبازی در عرصه پیكار، از مرگ می‌ترسم؟ به‌خدا سوگند دلبستگی پسر ابوطالب به مرگ از دلبستگی كودك به  مادر بیشتر است.

در خطبه (122)، آنجا كه به هنگام نبرد در جنگ صفین خطاب به سربازانش سخن می‌گوید پس از آنكه مرگ را فرجام همه آدمیان قلمداد می‌كند و گرامی‌ترین مرگ‌ها را كشته‌شدن در راه خدا معرفی می‌كند، احساس خود را برای مرگ در راه خدا این‌چنین بیان می‌كند: سوگند به كسی كه جان پسر ابوطالب در دست اوست كه تحمل هزار ضربت شمشیر بر من آسانتر است كه از مردن در بستر.

در نامه(23) نهج‌البلاغه، اما آن هنگام كه در آستانه شهادت قرار می‌گیرد، مرگ را مهمانی ناخوانده و نامبارك نمی‌داند كه به ناگاه بر او تاختن آورده است بلكه همواره خود را آماده و تشنه مرگ یافته است:

به خدا سوگند چون بمیرم، چیزی كه آن را ناخوش دارم، به سراغم نخواهد آمد یا كسی كه دیدارش را نخواسته باشم بر من آشكار نخواهد شد. من همانند تشنه‌ای هستم كه به طلب آب می‌رود و آب می‌یابد. آنچه برای خداوند است برای نیكان بهتر است.

در خطبه(51) پس از آن‌كه شامیان آب را بر امام و یاران او بستند، امام(ع)، ضمن آن‌كه، سپاهیانش را برای جنگی سلحشورانه برمی‌انگیزد تعبیر لطیفی از مرگ و زندگی حقیقی را بیان می‌فرماید:اگر مقهور شوید زندگیتان مرگ است و اگر پیروز شوید، مرگتان زندگی است. مولوی نیز در مثنوی، با التفات به نگره عرفانی، بی‌باك و دست‌افشان برای مرگ بی‌تابی می‌كند، چه این‌كه در پی آن، معشوق ازلی و ابدی را فراتر از حال و مقام عارفانه، برای همیشه در كنار خود و با خود خواهد یافت.

به طور كلی می‌توان علل نگاه شوق‌آمیز مولوی را به مرگ در نسبت‌های زیر دسته‌بندی كرد:

مرگ ارتقاء از درجه ادنی به مرتبه اعلاست:

مرگ كاین جمله از او در وحشت‌اند  / می‌كنند این قوم بروی ریشخند

مرگ عروج از جهان فرودین به بهشت موعد است:

ای اجل، وی ترك غارت ساز ده

هرچه بردی زین شكوران، بازده

وارهد، ایشان بنپذیرند آن

زان كه منعم گشته‌اند از رخت جان

مرگ رهایی روح‌ از زندان طبیعت و وصول به اوج نیكبختی است:

و آنكه ایشان را شكر باشد اجل

چون نظرشان مست باشد در دول

تلخ نبود پیش ایشان مرگ تن

چون روند از چاه و زندان در چمن

نزدیك بودن مرگ

یكی از مفاهیمی كه در نهج‌البلاغه بر آن تصریح می‌رود نزدیك بودن مرگ و كوچ كردن قریب‌الوقوع از این سرای خاكی است.

در خطبه (21) می‌خوانیم: فان الغایه امامكم، و ان وراءكم الساعه تحدوكم. (آخرین منزل رویاروی شماست و مرگ پشت سرتان و با آواز خود شما را به پیش می‌راند).

در حكمت 28 آمده است: اذا كنت فی ادبار والموت فی اقبال. فما اسرع الملتقی.

( اگر تو روی به بازگشت نهاده باشی و مرگ روی درآمدن داشته باشد چه زود به هم خواهید رسید.)

در حكمت (71) لحظه لحظه نفس زدن را، گام به گام به مرگ نزدیك شدن تعبیر می‌كند: نفس‌های آدمی، گام‌های اوست به سوی مرگ.

در حكمت187 كوچ كردن به سرای باقی را نزدیك می‌شمارد. كوچ كردن نزدیك است.

در مثنوی نیز، بر نزدیكی مرگ اشاراتی رفته است از جمله در موارد زیر:

علت پیشه كردن زهد و تقوی، نزدیك بودن مرگ است:

زهد و تقوی را گزیدم دین و كیش  / زآنكه می‌دیدم اجل را پیش خویش

مرگ برنده رشته آرزوهای بشر:

در حكمت(334) می‌خوانیم: اگر بنده خدا، مدت عمر و سرانجام خود را بنگرد آرزو و غرور را دشمن دارد.

در خطبه (182) امام می‌فرماید: به سوی معاد بشتابید و بر مرگ‌ها پیش گیرید؛ زیرا بسا مرد كه رشته آرزوهایشان گسسته شود و اجل دریابد شان و در توبه به رویشان بسته ماند.

توشه برگرفتن، رهایی از افسوس و دریغ پس از مرگ:

در مثنوی، مولوی در باب نسبت مرگ و آرزوها می‌فرماید:

قاطع الاسباب و لشكرهای مرگ  / همچو دی آمد به قطع شاخ و برگ

به کجا می روم؟

در قسمتی از خطبه (232) امام (ع) می‌فرماید: پس ای بندگان خدا، پاس دارید چیزی را كه رستگاران شما بدان رستگار شدند و تبهكارانتان با ضایع گذاشتن آن، زیانمند گشتند. با كردارهای خود بر اجل‌های خود پیشی گیرید.

در قسمتی از خطبه(214) آمده است: ای مردم، این دنیا سرایی است كه گذرگاه شماست و آخرت، سرایی است پایدار. پس از این سرای كه گذرگاه شماست برای آن سرای كه قرارگاه شماست توشه برگیرید. هنگامی كه كسی بمیرد، مردم می‌گویند چه بر جای نهاده و ملائكه گویند، چه پیش فرستاده، خدا بر پدرانتان رحمت آورد.

در نامه 31، امام علی(ع) در قسمتی از وصیت خود به امام حسن(ع) می‌فرماید:

از آن ترس كه گرفتارت سازد و تو سرگرم گناه بوده باشی، و به این امید كه زان پس توبه خواهی كرد. ولی مرگ میان تو و توبه‌ات حایل شود و تو خود را تباه ساخته باشی.

در حكمت (272) آمده است: هر كه دوری سفر را درنظر آورده خود را برای آن مهیا دارد.

مولوی نیز در مثنوی، علت دریغ و درد پس از مرگ را، سستی و قصور در پیش‌فرستادن توشه و برگ می‌داند:

زین بفرمودست آن‌ آگه رسول

كه هر آنكه مرد كرد از تن نزول

جهد كن تا جان مخلد گرددت

تا به روز مرگ، برگی باشدت

عبرت از مرگ دیگران

به کجا می روم؟

در نهج‌البلاغه، عبرت گرفتن از مرگ همنوعان به كرات مورد توصیه و تاكید قرار گرفته است. از جمله:

در خطبه (82) آمده است: ای بندگان خدا، كجایند كسانی كه عمر دراز كردند و از نعمت‌های پروردگار بهره‌مند گشتند؟ كجایند آنان كه تعلیمشان دادند و دریافتند؟ كجایند آنان كه فرصتشان دادند و به لهو و بازیچه گراییدند. تندرستیشان دادند و نعمت سلامت از یاد بردند. مدتی دراز مهلتشان دادند به عطایای نیكو بنواختندشان و آنها را از عذاب دردناك خدا ترسانیدند. اكنون ای بندگان خدا، تا ریسمان مرگ رهاست و گلویتان را نفشرده است و جان در بدن دارید، فرصت غنیمت شمارید.

در قسمتی از خطبه(132) می‌فرماید: پس به بسیاری مردمان فریفته نشوی. كه خود به چشم خود دیدی آن را كه پیش از تو بود، مال‌ها اندوخت. و از درویشی بر حذر بود. با آرزوی دراز و دورانگاشتن مرگ، از عاقبت امر ایمن زیست، چگونه مرگ او را فراگرفت و از وطنش بركند و بر تخته‌های تابوت نشاند.

در حكمت (132) تعبیر زیبایی دارد:«... و عجبت لهن نسی‌الموت و هویری الموتی»( در شگفتم از كسی كه مرگ را فراموش می‌كند و مردگان را می‌بیند.)

در مثنوی نیز، به این موضوع به صورت‌های مختلف یاد شده است:

مرگ همسایه مرا واعظ شده / كسب و دكان مرا بر هم زده


همشهری آنلاین- فرزاد یالو

تنظیم : بخش ادبیات تبیان