تبیان، دستیار زندگی
«آنان که محیط فضل و آداب شدند/ در جمع کمال شمع اصحاب شدند/ ره زین شب تاریک نبردند به روز / گفتند نشانه یی و در خواب شدند»...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

وقتی مدیران طنزنویسان را دوست دارند

طنز از گذشته تا امروز

وقتی مدیران طنز نویسان را دوست دارند

ملت ایران به خاطر سابقه قدیمی تمدن و فرهنگ، در همه زمینه های شناخته شده و حتی زمینه هایی که تا به امروز نامی برای آنها نبوده است، طبع آزمایی کرده و کارهای موفقی ارائه داده است. در خصوص عرصه های ناشناخته می توان به طنزهای عطار اشاره کرد که در قالب هیچ کدام از انواع شناخته شده طنز قرار نمی گیرند، بلکه در آثار او طنز در موقعیت اندیشه واقع می شود. در ادبیات جهان هم نمونه هایی از جمله گوته را می توان مثال زد. اما خیلی از موارد از جمله طنز به خاطر پیشرو بودن فرهنگ و تمدن در شرق و ایران زودتر اتفاق افتاده است. اینها البته در بخش ادبیات مکتوب است.

در بخش ادبیات شفاهی هم ویژگی های ارجمندی در آثار مختلف یافت می شود که از آن جمله می توان لطیفه های ملانصرالدین را مثال زد. این مساله تا جایی است که می بینیم حتی هر محله یا خرده فرهنگ برای خود شخصیتی دارد که کارکردهایی شبیه ملانصرالدین در ادبیات شفاهی ایران یا سانچو پانزا در ادبیات جهان در آنها دیده می شود. قصد این را نداریم که با دیدگاه شوونیستی ایران را از دیگر کشورهای جهان جدا کرده یا به اصطلاح برای خودمان پپسی باز کنیم، ولی واقعیت انکار ناپذیر این است که به هر حال ما در جنبه های مختلف علوم و تمدن و فرهنگ پیشرو بوده ایم و از سوی دیگر به خاطر آن چیزی که موسوم به استبداد شرقی است، همیشه مستبدان محلی و اقوام بیابانگرد که درجات پایین تری از نظر تمدن نسبت به ما داشتند، خشونت های شدید و کتاب سوزی های بزرگی ایجاد کرده اند که به یک خلاء طولانی مدت در تاریخ و تمدن و فرهنگ ایرانی منجر شده است. اگرچه از ادبیات مشروطه به این سو ما با دستاوردهای خوبی مواجه بوده ایم. یکی از این دستاوردهای خوب این بود که نثر ساده و زبان سهل و ممتنعی که پیش از آن در آثار سعدی و حافظ وجود داشت، دوباره روی کار آمد. در واقع کلام پیچیده و لفاظی هایی که توسط درباری ها رواج پیدا کرده و در دوره قاجار به اوج خود رسیده بود، در این دوره از بین رفت. با انقلاب مشروطه برگشتی به نام ضرورت زمان اتفاق افتاد و از آنجا که پایه جنبش های اجتماعی روی توده های مردم دهقان، پیشه وران و کارگرهای کارگاه های کوچک قرار داشت، زبان همین مردم نیز دوباره وارد ادبیات شد.

از جمله کارهای این دوره می توان کارهای ارجمند جلیل محمد قلی زاده مشهور به ملانصرالدین در نشریه یی به همین اسم یا نسیم شمال یا طنزهای استاد دهخدا را مثال زد که هنوز بعد از صد سال در زمینه طنز سیاسی پیشرو است و جذابیت های خود را در تصویر بیچارگی و مظلومیت ملتی که خواهان حقوق خود هستند از دست نداده است. این طنز از نظر ساخت یک اثر پست مدرن به شمار می رود که تمامی معیارهای شناخت یک اثر پست مدرن از جمله دخالت آشکار روایی، عنصر تخیل، چرخش های زبانی و ارجاعات برون متنی را داراست. بخشی از این موفقیت را می توان به نبوغ دهخدا نسبت داد. اما نه همه آن را. نمی شود کار خودمان را ساده کنیم و بگوییم عبید زاکانی ، دهخدا و امثال آنها نابغه بودند و بحث را رها کنیم. نبوغ هم از آن جمله مسائلی است که در ایران و جهان کار خیلی ها را راحت می کند. باید باور داشت پشت این نبوغ قطعاً تلاش، مطالعات فراوان، دقت و خون دل خوردن های بسیار بوده است و حتی اگر نبوغی هم وجود داشته باشد، بدون پرورش یافتن به ظهور نمی رسد.

این اتفاق خوشایند دوره مشروطه بود. اما اتفاق دردناک فاصله بسیار شگفت انگیز و ناگواری بود که بین ادبیات کلاسیک و ادبیات جدید اتفاق افتاد به طوری که به جرات می توان گفت تا به امروز هم بسیاری از هنرمندان صاحب نام، حتی یک بار مثنوی، گلستان یا بوستان و دیگر آثار فاخر گذشتگان را نخوانده اند. تصور آنها بر این است که ادبیات قدیم خاص جوامع کهن است و به مسائل انسان امروز پاسخی نمی دهد. در حالی که برخی مسائل به زمان و مکان خاصی مرتبط نیست مسائلی مثل جایگاه انسان در هستی، موضوع مرگ، عدالت، کینه، عشق و هر آنچه از مسائل اساسی فلسفه به شمار می رود. اتفاقاً در آثار بزرگانی چون مولانا خیلی خوب به این موضوعات پرداخته شده است.

مولانا طنزپرداز بسیار قدرتمندی است و عجیب است که کسی به این وجه آثار او توجهی نمی کند یا در خصوص طنزهای سعدی تنها ما در کتابی از ایرج پزشکزاد مطلبی داشتیم که از قول مستشرقان فرانسوی نگاشته شده و طنز سعدی را طنز فاخری عنوان می کرد. به همین خاطر بود که بنده طنز در گلستان و بوستان را کار کردم که به تازگی نشر امیرکبیر منتشر کرده است. گفتن این مساله نرخ تعیین کردن میان دعوا نیست. منظور این است که چنین کارهایی خیلی به ندرت اتفاق می افتد در حالی که اینها گنجینه های ادبی ما هستند. مثلاً مولوی در دوره یی که دوره آشفته حمله مغول ها بود که هیچ حق و حقوقی برای کسی قائل نبودند و جز زبان خونریزی و کشتار چیزی نمی دانستند، در آن جامعه بحران زده که هیچ چیز در جای خودش قرار نداشت، نوعی هستی شناسی در اثر خود به کار می برد که برخلاف آثار اکثر فیلسوفان ایرانی انتزاعی نیست و فلسفه را از عالم انتزاع و آسمان به هستی پیرامون انسان می آورد. این دستگاه طنز- دستگاه فکری منسجم- به خاطر ذهن اندیشمند و سنجش نگری که این استادان داشته اند به وجود می آید. آنها انسان را آن طور که هست در تقابل با آنچه در علم روانکاوی به ساحت خیال و توهم مشهور است، قرار می دادند و هر دو اینها را نیز در مثلثی که ضلع دیگر آن انسان است آن طور که باید باشد. اینجاست که خود به خود انبوهی از طنزهایی به وجود می آید که مورد بررسی این بزرگان قرار می گیرد. یکی دیگر از این بزرگان عبید زاکانی بود که او هم اتفاقاً محصول یک دوره بسیار آشفته بوده است؛ دوره یی که خیلی از امور پذیرفته شده در مرز انهدام قرار داشت و امور تازه هم سر بر نیاورده بود. بسیار جالب است که عبید در این دوره می آید و روانشناسی اجتماعی را به کار می برد؛ مفهومی که کاملاً نو و تازه است. او در آثارش به کارکردهای متضاد یک قشر اجتماعی می پردازد.

اما مساله اساسی این است وقتی توده مردم هنوز گرفتار نیازهای ابتدایی مثل تامین معاش، مسکن و... بوده و با مشکلات اولیه زندگی سر و کار داشته باشند، نمی توان از آنها توقعی داشت یا خرده گرفت که چرا به مقوله طنز توجهی نشده است.

یعنی آنچه باید باشد و آنچه هست. یا طنزی شبیه طنز سیاه بکت که در آن هیچ راه فراری برای انسان نیست را ما خیلی جلوتر و در آثار خیام داشته ایم. آنجا که می گوید؛ «آنان که محیط فضل و آداب شدند/ در جمع کمال شمع اصحاب شدند/ ره زین شب تاریک نبردند به روز / گفتند نشانه یی و در خواب شدند» تمام کارکردهای طنز را به وضوح در این شعر می بینیم یعنی هم- از نقطه نظر بوعلی سینا و کانت در خصوص طنز- ایجاد شگفتی می کند و هم خنده. اگرچه تعریف این دو از طنز کامل نیست چون شگفتی در موارد دیگری از جمله ژانر ترسناک هم ممکن است اتفاق بیفتد. متاسفانه این گنجینه ها مورد غفلت قرار گرفته و ما نیاز به یک همت و عزم ملی برای بازگشت به آثار گذشتگان هستیم تا آنها را از زوایای مختلف خودمان تبیین کنیم.

البته جامعه امروز ما در شرایط سختی قرار گرفته که ممکن است به نظر برسد شرایط مناسبی برای طنز نیست. اما اتفاقاً ادبیات جهان نشان داده همین شرایط غیرعادی می تواند زمینه یی برای پرداختن به طنز فاخر و عمیقی باشد که از سطح قلقلک دادن احساسات سطحی گذشته و انسان را به فکر وادارد. مثلاً طنزنویس بزرگی مثل مارک تواین در دوره بحران های اجتماعی امریکا بود که سربرآورد.

از استادان طنزپرداز دوره های کنونی که از طرف هنرمندان در دهه های اخیر اجحاف بزرگی در حق آنها شده است می توان استاد خسرو شاهانی را مثال زد. نگاهی به کارهای او نشان می دهد چه تسلط عجیب و غبطه برانگیزی بر زبان فارسی یک دوران و اصطلاحات کوچه و بازار داشته است.

یا استاد عمران صلاحی که در زمینه رمان طنز قدرت خوبی داشت. اما جز استاد منوچهر احترامی و اینجانب کسی بر رمان «موسیقی عطر گل سرخ» او که در زمان خودش منتشر شد، شرح و یادداشتی ننوشت. خود استاد منوچهر احترامی را نیز می توان به واسطه تسلط بسیارش بر زبان و بینش سعدی و آنتوان چخوف و جمع این دو در یک جا مورد توجه ویژه قرار داد.

وقتی مدیران طنز نویسان را دوست دارند

اما مساله اساسی این است وقتی توده مردم هنوز گرفتار نیازهای ابتدایی مثل تامین معاش، مسکن و... بوده و با مشکلات اولیه زندگی سر و کار داشته باشند، نمی توان از آنها توقعی داشت یا خرده گرفت که چرا به مقوله طنز توجهی نشده است. بخشی از این معضل نیز البته به رویکرد غالب بر ادبیات ایران از دهه 30به بعد برمی گردد که ادیبان ما همواره منتظر ترجمه هایی ناقص از نظریه هایی بوده اند که خاص یک جامعه دیگر است و با فرهنگ جامعه ما تطابقی ندارد.

مثلاً یک دوره یی سارتر مد بود. در یک دوره دیگر بر اساس تئوری های ترجمه شده مساله عدم دخالت راوی در متن عنوان شد و بعد هم مسائل دیگری روی کار آمد. در این چرخش های عجیب و غریب، آنچه گم می شود اصالت بینش و بیان هنرمند است. یعنی وقتی ما یک دستورالعمل کلی داشته باشیم که بخواهیم بر اساس آن یک اثر هنری خلق کنیم، از اصالت بیانی که لورکا از آن حرف می زند یا این حقیقت نهفته در کلام نیچه آنجا که می گوید؛ با خون بنویس، به کلی دور خواهیم شد. چرا که احساسات، عواطف و اندیشه و تفکر واقعی که برآمده از واقعیت پیرامون هنرمند است از بین می رود.


محمدعلی علومی نویسنده و طنزپرداز

تنظیم : بخش ادبیات تبیان