تبیان، دستیار زندگی
امیر المؤ منین (علیه السلام ) در حدیثى طولانى كه راجع به داستان اصحاب رس است فرمودند: اصحاب رس ‍ مردمى بودند كه درخت صنوبرى را مى پرستیدند و نام آن را شاه درخت نهاده بودند و آن درختى بود كه یافث فرزند نوح آن را بعد از داستان طوفان بر كنار چشمه اى به ن
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

داستان قومی درخت پرست در قرآن

اصحاب رس

وَ عَاداً وَ ثَمُودَا وَ أَصحَب الرَّس وَ قُرُونَا بَینَ ذَلِك كَثِیراً(فرقان/38)

ما قوم عاد كه قوم هود داستان قومی درخت پرست در قرآن پیغمبر بودند و ثمود را كه قوم صالح بودند و اصحاب رس و اقوامى بسیار را كه در فاصله میان این اقوام زندگى مى كردند، یعنى قوم نوح و اقوام بعد از ایشان را هلاك كردیم .

در مجمع البیان گفته : كلمه "رس " به معناى چاهى است كه طوقه چینى شده باشد، و مى گویند "اصحاب رس " مردمى بودند كه بعد از قوم ثمود روى كار آمدند و بر لب چاهى زندگى مى كردند و خداوند پیغمبرى به سویشان گسیل داشت ، ولى ایشان او را تكذیب كردند و خدا هلاكشان كرد. بعضى دیگر گفته اند: (رس ) نام رودخانه اى بود كه قوم رس در كنار آن منزل داشتند. و روایات شیعه نیز مؤ ید این احتمال است .

روایاتى درباره اصحاب رس

در كتاب عیون به سند خود از ابو الصلت هروى از حضرت رضا (علیه السلام ) روایت كرده كه امیر المؤ منین (علیه السلام ) در حدیثى طولانى كه راجع به داستان اصحاب رس است فرمودند: اصحاب رس ‍ مردمى بودند كه درخت صنوبرى را مى پرستیدند و نام آن را "شاه درخت " نهاده بودند و آن درختى بود كه "یافث "فرزند نوح آن را بعد از داستان طوفان بر كنار چشمه اى به نام "روشن آب "كاشته بود و این قوم ، دوازده شهر آباد پیرامون نهرى به نام رس داشتند و نام آنها: آبان ، آذر، دى ، بهمن ، اسفند، فروردین ، اردیبهشت ، خرداد، مرداد، تیر، مهر و شهریور بود كه مردم فرس این اسامى را بر ماههاى دوازدگانه خود قرار دادند، قوم نامبرده از آن صنوبر دوازده جوانه گرفته در هر یك از شهرهاى خود، یكى را كاشتند و نیز از آن چشمه كه گفتیم صنوبر بزرگ بر كنار آن بود - نهرى به طرف آن جوانه ها و قریه ها بردند، و نوشیدن از آب آن نهرها را بر خود حرام كردند، به طورى كه اگر كسى از آن نهرها مى نوشید و یا به چهارپاى خود مى داد به قتلش مى رساندند، چون مى گفتند: زنده ماندن این دوازده خدا بستگى به آب این نهرها دارد پس سزاوار نیست كسى از آنها بخورد و مایه حیات خدایان را كم كند.

و نیز در هر ماه یك روز را در یكى از آن شهرها عید مى گرفتند و همگى در زیر درخت صنوبر آن شهر جمع شده قر بانى هایى پیشكش و تقدیم آن مى كردند، و آن قربانیها را در آتشى كه افروخته بودند مى سوزاندند، وقتى دود آن بلند مى شد براى درخت صنوبر به سجده مى افتادند و به گریه و زارى در مى آمدند و شیطان هم از باطن درخت ، با آنان حرف مى زد.

این عادت آنان در آن دوازده شهر بود تا آنكه روز عید شهر بزرگ فرا مى رسید، نام این شهر اسفندار بود و پادشاهشان نیز در آنجا سكونت داشت و همه اهل شهرهاى دوازده گانه در آنجا جمع شده به جاى یك روز دوازده روز عید مى گرفتند، و تا آنجا كه مى توانستند بیشتر از شهرهاى دیگر قربانى مى آوردند و عبادت مى كردند، ابلیس هم وعده ها به ایشان مى داد، و امیدوارشان مى كرد (البته ) بیشتر از آن وعده هایى كه شیطانهاى دیگر در اعیاد دیگر، از سایر درختان به گوششان مى رسانیدند.

در مجمع البیان آمده: كلمه "رس " به معناى چاهى است كه طوقه چینى شده باشد، و مى گویند "اصحاب رس " مردمى بودند كه بعد از قوم ثمود روى كار آمدند و بر لب چاهى زندگى مى كردند و خداوند پیغمبرى به سویشان گسیل داشت ، ولى ایشان او را تكذیب كردند و خدا هلاكشان كرد.

سالهاى دراز بر این منوال گذشت و همچنان بر كفر و پرستش درختان ، ادامه دادند تا آنكه خداوند رسولى از بنى اسرائیل از فرزندان یهودا، به سوى ایشان فرستاد آن رسول مدتى آنها را به پرست ش خدا و ترك شرك مى خواند، ولى ایشان ایمان نیاوردند پیغمبر نامبرده ، آن درختان را نفرین كرد تا خشك شدند چون چنین دیدند به یكدیگر گفتند: این مرد خدایان ما را جادو كرد، عده اى گفتند: نه ، خدایان بر ما غضب كردند، چون دیدند كه این مرد ما را مى خواند تا بر آنها كفر بورزیم و ما هیچ كارى به آن مرد نكردیم و درباره آلهه خود غیرتى به خرج ندادیم ، آنها هم قهر كردند و خشكیدند.

لذا همگى راءى رابر این نهادند كه نسبت به آلهه خود غیرتى نشان دهند، یعنى آن پیغمبر را بكشند. پس چاهى عمیق حفر كرده او را در آن افكندند و سر چاه را محكم بستند و آن قدر ناله او را گوش دادند تا براى همیشه خاموش گشت . دنبال این جنایت خداى تعالى عذابى بر ایشان مسلط كرد كه همه را هلاك ساخت .

و در نهج البلاغه ، على (علیه السلام ) فرموده : كجایند صاحبان شهرهاى رس ‍ كه پیغمبران خود را كشتند و سنت هاى مرسلین را خاموش ، و سنتهاى جباران را احیاء كردند؟.

و در كافى به سند خود از محمد بن ابى حمزه و هشام و حفص از امام صادق (علیه السلام ) روایت كرده كه : چند نفر زن به خدمت امام صادق (علیه السلام ) وارد شدند یكى از ایشان از مساحقه (جماع زنان با یكدیگر) پرسید، حضرت فرمود: حدش همان حد زنا است . آن دیگرى پرسید آیا خداى تعالى این مساءله را در قرآن كریم ذكر كرده ؟ فرمود: بلى ، پرسید در كجا است ؟ فرمود: زنان رس.

منبع: سایت هلال


تنظیم برای تبیان: گروه دین و اندیشه_شکوری