ای مرغك!
ای مرغك خرد، ز آشیانه |
پرواز كن و پریدن آموز |
تا كی حركات كودكانه |
در باغ و چمن چمیدن آموز |
رام تو نمیشود زمانه |
رام از چه شدی رمیدن آموز |
مندیش كه دام هست یا نه |
بر مردم چشم، دیدن آموز |
شو روز به فكر آب و دانه |
هنگام شب آرمیدن آموز |
از لانه برون مخسب زنهار
این لانه ایمنی كه داری |
دانی كه چسان شدست آباد |
كردند هزار استواری |
تا گشت چنین بلند بنیاد |
دادند به اوستاد كاری |
دوریش ز دستبرد صیاد |
تا عمر تو با خوشی گذاری |
وز عهد گذشتگان كنی یاد |
یك روز، تو هم پدید آری |
آسایش كودكان نوزاد |
گه دایه شوی گهی پرستار
این خانه پاك پیش از این بود |
آرامگه دو مرغ خرسند |
كرده به گل آشیانه اندود |
یك دل شده از دو عهد و پیوند |
یك رنگ چه در زیان چه در سود |
هم رنجبر و هم آرزومند |
از گردش روزگار خشنود |
آورده پدید بیضهای چند |
آن یك پدر هزار مقصود |
وین مادر پس نهفته فرزند |
بس رنج كشید و خورد تیمار
گاهی نگران به بام و روزن |
بنشست برای پاسبانی |
روزی بپرید سوی گلشن |
در فكرت قوت زندگانی |
خاشاك بسی ز كوی و برزن |
آورد برای سایبانی |
یك چند به لانه كرد مسكن |
آموخت حدیث مهربانی |
آن قدر پرش بریخت از تن |
آن قدر نمود جانفشانی |
تا راز نهفته شد پدیدار
آن بیضه به هم شكست و مادر |
در دامن مهر پروراندت |
چون دید تو را ضعیف و بیپر |
زیر پر خویشتن نشاندت |
بس رفت به كوه و دشت و كهسر |
تا دانه و میوهای رساندت |
چون گشت هوای دهر خوشتر |
بر بامك آشیانه خواندت |
بسیار پرید تا كه آخر |
از شاخه به شاخهای پراندت |
آموخت بسیت رسم و رفتار
داد آگهیت چنان كه دانی |
از زحمت حبس و فتنه دام |
آموخت همی كه تا توانی |
بیگاه مپر به برزن و بام |
هنگام بهار زندگانی |
سرمست به راغ و باغ مخرام |
كوشید بسی كه درنمانی |
روز عمل و زمان آرام |
برد این همه رنج رایگانی |
چون تجربه یافتی سرانجام |
رفت و به تو واگذاشت این كار
پروین اعتصامی
تنظیم:بخش ادبیات تبیان