تبیان، دستیار زندگی
یکی بود یکی نبود . یک روز کفشدوزک به خانه اش می رفت که صدای خنده ی پروانه و زنبور را شنید ، اما آنها را ندید کفشدوزک فریاد زد شماها کجا هستید که من نمی توانم شما را ببینم ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.