وصیت پدری که در آستانه فناست(1)
سفارش حضرت به امام حسن علیه السلام
سفارش حضرت علی(علیهالسلام) به امام حسن(علیهالسلام) كه آن را هنگام بازگشت از صفین، در مقابل حاضرین نوشته است.
از پدرى كه: در آستانه فناست و چیرگى زمان را پذیراست، زندگى را پشت سر نهاده، به گردش روزگار گردن داده، نكوهنده این جهان است. و آرمنده سراى مردگان، و فردا كوچنده از آن.
به فرزندى كه: آرزومند چیزى است كه به دست نیاید، رونده راهى است كه به جهان نیستى درآید . فرزندى كه بیماریها را نشانه است و در گرو گذشت زمانه. تیر مصیبتها بدو پران است، و خود دنیا را بنده گوش به فرمان. سوداگر فریب است و فنا را وامدار، و بندى مردن و هم سوگند اندوههاى [جانآزار] و غمها را همنشین است و آسیبها را نشان، و به خاك افكنده شهوتهاست و جانشین مردگان.
اما بعد، آنچه آشكار از پشت كردن دنیا بر خود دیدم، و از سركشى روزگار و روى آوردن آخرت بر خویش سنجیدم، مرا از یاد جز خویش باز مىدارد، و به نگریستنم بدانچه پشت سر دارم نمىگذارد جز كه من، هر چند مردمان را غمخوارم بیشتر غم خود دارم.
این غمخوارى راى مرا بازگردانید، و از پیروى خواهش نفسم بپیچانید. و حقیقت كار را برایم آشكار نمود، و مرا به كارى راست واداشت كه بازیچهاى در آن نبود، و با حقیقت [روبرو ساخت] كه دروغى آن را نیالود. و تو را دیدم كه پارهاى از منى، بلكه دانستم كه مرا همه جان و تنى. چنانكه اگر آسیبى به تو رسد به من رسیده، و اگر مرگ به سر وقتت آید، رشته زندگى مرا بریده. پس كار تو را چون كار خود شمردم، و این اندرزها را به تو راندم تا تو را پشتیبانى بود. خواه من زنده مانم و تو را در كنار، یا مرده و جایگزین دار القرار.
تو را سفارش مىكنم به ترس از خدا، و پیوسته در فرمان او بودن، و دلت را به یاد او آبادان نمودن، و به ریسمان اطاعتش چنگ در زدن، و كدام رشته استوارتر از طاعت خدا میان خود و او دارى، اگر بگیریش و بدان دست در آرى؟
دلت را به اندرز زندهدار و به پارسایى بمیران، و به یقین نیروبخش و به حكمت روشن گردان، و با یاد مرگش خوار ساز، و به اقرار به نیست شدنش وادار ساز. و به سختیهاى دنیایش بینا گردان و از صولت روزگار و دگرگونى آشكار لیل و نهارش بترسان، و خبرهاى گذشتگان را بدو عرضه دار، و آنچه را به آنان كه پیش از تو بودند رسید به یادش آر، و در خانهها و بازماندههاى آنان بگرد و بنگر كه چه كردند، و از كجا به كجا شدند و كجا بار گشودند و در كجا فرود آمدند. آنان را خواهى دید كه از كنار دوستان رخت بستند و در خانههاى غربت نشستند، و چندان دور نخواهد نمود كه تو یكى از آنان خواهى بود.
پس در نیكو ساختن اقامتگاه خویش بكوش، و آخرت را به دنیا مفروش. در آنچه نمىدانى سخن را واگذار و آنچه را بر عهده ندارى بر زبان میار. و راهى را كه در آن از گمراهى، ترسى مسپار، كه هنگام سرگردانى گمراهى، باز ایستادن بهتر است تا در كارهاى بیمناك افتادن.
به كار نیك امر كن و خود را در شمار نیكوكاران در آر. و به دست و زبان، كار ناپسند را زشت شمار. و از آن كه كار ناپسند كند با كوشش، خود را دور بدار. در راه خدا بكوش، چنانكه شاید، و از سرزنش ملامتگرانت بیمى نباید. براى حق به هر دشوارى، هر جا بود در شو. و در پى آموختن دین رو. خود را به شكیبایى عادت ده در آنچه ناخوشایند است، كه شكیبایى ورزیدن عادتى پسندیده و ارجمند است. در همه كارها نفس خود را به پناه پروردگارت در آر، كه به پناهگاهیش در آوردهاى استوار، و نگاهبانى پایدار و آنچه از پروردگارت خواهى تنها از او خواه، كه به دست اوست بخشیدن و محروم نمودن، و فراوان طلب خیر كن و نیك در كارها ببین و آن را كه بهتر است بگزین و وصیت مرا دریاب و روى از آن متاب، كه بهترین گفته سخنى است كه سود دهد و بدان كه سودى نیست در دانشى كه فایدتى نبخشد، و نه در فرا گرفتن علمى كه دانستن آن سزاوار نبود.
پسركم! چون دیدم سالیانى را پشت سر نهادهام و به سستى در افتاده، بدین وصیت براى تو پیشدستى كردم، و خصلتهایى را در آن برشمردم، از آن پیش كه مرگ بشتابد و مرا دریابد. و آنچه در اندیشه دارم به تو ناگفته ماند، یا اندیشهام نیز، همچون تنم نقصانى به هم رساند، یا پیش از [نصیحت] من پارهاى خواهشهاى نفسانى بر تو غالب گردد، یا فریبندگیهاى دنیا تو را بفریبد.
پس همچون شترى باشى گریزان و سرسخت و نا به فرمان و دل جوان، همچون زمین ناكشته است، هر چه در آن افكنند بپذیرد، پس به ادب آموختنت پرداختم، پیش از آن كه دلت سخت شود و خردت هوایى دیگر گیرد، تا با رأى قاطع روى به كار آرى، و از آنچه خداوندان تجربت در پى آن بودند و آزمودند بهره بردارى، و رنج طلب از تو برداشته شود و نیازت به آزمودن نیفتد. پس به تو آن رسد كه ما [به تجربت] بدان رسیدیم، و براى تو روشن شود آنچه گاهى تاریكش مىدیدیم.
پسركم! هر چند من به اندازه همه آنان كه پیش از من بودهاند نزیستهام، اما در كارهاشان نگریستهام و در سرگذشتهاشان اندیشیده، و در آنچه از آنان مانده، رفته و دیدهام تا چون یكى از ایشان گردیدهام، بلكه با آگاهى كه از كارهاشان به دست آوردهام گویى چنان است كه با نخستین تا پسینشان به سر بردهام. پس از آنچه دیدم، روشن را از تار و سودمند را از زیانبار باز شناختم و براى تو از هر چیز زبده آن را جدا ساختم و نیكویى آن را برایت جستجو كردم، و آن را كه شناخته نبود از دسترس تو به دور انداختم، و چون به كار تو چونان پدرى مهربان عنایت داشتم و بر ادب آموختنت همت گماشتم، چنان دیدم كه این عنایت در عُنفوان جوانیت به كار رود و در بهار زندگانى، كه نیتى پاك دارى و نهادى بى آك، و اینكه نخست تو را كتاب خدا بیاموزم، و تأویل آن را به تو تعلیم دهم، و شریعت اسلام و احكام آن را از حلال و حرام بر تو آشكار سازم و به دیگر چیز نپردازم. سپس از آن ترسیدم كه مبادا رأى و هوایى كه مردم را دچار اختلاف گردانید تا كار بر آنان مشتبه گردید، بتازد و بر تو نیز كار را مشتبه سازد.
پس هر چند آگاه ساختنت را از آن، خوش نداشتم استوار داشتنش را پسندیدهتر داشتم تا آن كه تو را به حال خود واگذارم، و به دست چیزى كه هلاكت در آن است بسپارم، و امید بستم كه خدا توفیق رستگاریت عطا فرماید، و راه راست را به تو بنماید. پس این وصیت را در عهدهات میگذارم [و تو را به خدا مىسپارم].
برگرفته از کتاب على از زبان على، دكتر سید جعفر شهیدى.
گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی .