چراغی که هرگز خاموش نگردد
جز وصیت كوتاهى كه از حضرت علی(علیهالسلام) در هنگام ضربت خوردن نقل کردیم؛ از امام وصیتهاى دیگرى نیز در سندهاى قدیمى دیده مىشود. برخى از آنها را پیش از ضربت خوردن فرموده و برخى را پس از آن كه متوجه دیدار خدا گردید.
قاضى محمد بن سلامه معروف به قضاعى متوفاى 405 هجرى در مجموعهاى از سخنان على (علیهالسلام) كه آن را دستور معالم الحكم نامیده، این وصیت را از امام آورده است. چون پسر ملجم او را ضربت زد، امام حسن(علیهالسلام) گریان بر او درآمد. پرسید:
ـ «پسرم چرا گریه میكنى؟»
ـ «چرا نگریم كه تو در نخستین روز آن جهان و آخرین روز این جهانى.»
ـ «پسرم! چهار چیز را كه به تو میگویم به خاطر بسپار و به كار گیر، و چهار چیز را كه اگر بدان كار نكنى اندك زیانى به تو نمیرساند.»ـ «پدر آن چهار چیز كه باید به كار دارم چیست؟»
ـ «خرد، برترین توانگرى است و بدترین تهیدستى، نادانى است و خودبینى وحشتناكترین وحشت و خوشخوئى گرامىترین حسب.»
ـ «این چهار خصلت، آن چهار دیگر را هم بگو!»
ـ«از دوستى احمق بپرهیز كه او خواهد تو را سود رساند لیكن به زیانت كشاند. از دوستى با دروغگو كه دور را به تو نزدیك و نزدیك را دور نماید. و از دوستى بخیل كه چیزى را كه بدان سخت نیازمندى از تو دریغ میدارد. و دوستى تبهكار كه تو را به هنگام سود خود میفروشد.» (1)
و هم این وصیت را در مجموعه خود آورده است:
چون امیر مؤمنان ضربت خورد كسان او و گروهى از یاران خاص او گرد وى فراهم آمدند. امام فرمود:
«سپاس خداى را كه اجلها را مدت نهاده است و روزى بندگان را مقدر داشته، و براى هر چیز، حدى گزارده و در كتاب خود از چیزى كوتاهى نفرموده. كه گوید:
هر جا باشید مرگ شما را درمىیابد هر چند در برجهاى استوار برافراشته باشید. (2)
و خداى عز و جل گفت:
اگر در خانههاى خود مانید، آنان كه سرنوشتشان كشته شدن است به كشتنگاه خود مىروند.(3)
و پیمبر خود را گفت:
به معروف امر كن و از منكر باز دار و بدانچه به تو مىرسد شكیبا باش كه این از كارهاست كه در آن عزم راسخ بایسته است.(4)
حبیب خدا و بهترین آفریده او كه راستگو است و راستگویى او گواهى شده است مرا از این روز خبر داد، و سفارش كرد و گفت:
على! چگونهاى اگر میان مردمى بمانى كه در آنان خیر نیست. مىخوانى و پاسخت نمیدهند، اندرز میدهى، یاریت نمیكنند. یارانت از تو به یك سو مىشوند و خیرخواهانت خود را ناشناس مىنمایانند و آن كه با تو میماند از دشمنت بر تو سختتر است. چون از آنان خواهى(به یاریت) برخیزند روى بر میگردانند و اگر پاى بفشارى، گریزان پشت میكنند. چون تو را ببیند كه فرمان خدا را بر پا میدارى و آنان را از دنیا باز میگردانى آرزوى مردنت را میكنند. از آنان كسى است كه آنچه را در آن طمع بسته بود از او بریدهاى، و او خشم خود را مىخورد و كسى كه خویشان او را كشتهاى و او كینهخواه تو است و مرگ تو را انتظار مىبرد، و بلاها كه روزگار بر سرت آورد. سینه همهشان پر كینه است و آتش خشمشان افروخته. و پیوسته میان آنان چنین به سر خواهى برد تا تو را بكشند یا گزندى به تو رسانند و بدان نامها كه مرا نامیدند بنامند، و گویند كاهن است و گویند جادوگر است و گویند دروغگو است و دروغ بندنده[افترا زننده]. پس شكیبا باش كه تو باید به من اقتدا كنى و خدا چنین فرموده است كه گوید:
همانا رسول خدا براى شما سرمشق خوبى است. (5)
على! خداى عز و جل مرا فرموده است تو را نزدیك خویش آرم و دور نگردانم. تو را بیاموزم و وانگذارم و با تو بپیوندم و بر تو ستم نرانم.
این وصیت رسول خداست و عهد اوست با من، پس من، اى گروهى كه به فرمان خدا برپائید و دین او را پاسدارى مىنمائید و در گرفتن حق یتیمان و درویشان پابرجایید، شما را پس از خود به تقوا وصیت میكنم و از فریفته شدن به زر و زیور آن مىپرهیزانم كه دنیا كالاى فریب است.
از راه دلبستگان به دنیا به یك سو شوید، آنان كه غفلت بر دلهاشان پرده افكنده است تا آن كه آن را كه گمان نمىبردند(عذاب الهى) به سویشان آمد، حالى كه آگاه نبودند گرفتار شدند .
بیش از شما مردمى بودند كه پیمبران خویش را پیروى نمودند، اگر پى آنان را گیرید و اقتدا به ایشان كنید گمراه نخواهید شد. همانا پیمبر خدا، كتاب خدا و عترت خویش را میان شما نهاده است. علم آنچه مىكنید و یا از آن مىپرهیزید نزد آنان است. آنان راه پیدا و روشنائى هویدایند، و پایههاى زمین و بر پا دارندگان عدل. از نور آنان روشنى جویند و در پى آنان راه پویند از درختى كه رستنگاه آن به بار است و ریشهاش پایدار و شاخهاش رفته به آسمان. و میوه آن خوشگوار رسته در سرزمین حرم و سیراب از آب كرم. پالوده از خس و خاشاك و چیزهاى ناپاك. گزیده از پاكترین زاده مردمان، از بهترین خاندانهاى آدمیان. از آنان مبرید تا از هم نبرید و از آنان به یك سو مشوید تا پراكنده نشوید.
با آنان باشید تا راه را بیابید و رستگار شوید. و پاس جانشینى رسول خدا را هر چه نیكوتر درباره آنان رعایت كنید. چرا كه او فرمود: «كتاب خدا و اهل بیت از هم جدا نشوند تا بر من در حوض(كوثر) درآیند.»
شما را به خدایى مىسپارم كه امانتهاى خود را ضایع نخواهد كرد. خدا شما را بدانچه در آرزوى آنید برساند و از آنچه از آن بیم دارید نگه دارد به دوستان و جانشینان من سلام برسانید.خدا شما را نگهدارد و حرمت پیمبرتان را در میان شما حفظ فرماید. و السلام.» (6)
حضرت على(علیهالسلام) چنانكه خود مىخواست به آرزویش رسید. به جوار خدا رفت و از رنج دشمنان دوستنما رست و در جوار حق آرمید. معاویه نیز آنچه مىخواست به دست آورد. عراق در كام وى قرار گرفت. باید چندى بر آن دندان بفشارد، سپس هضم كند و به درون درآرد. اما او بدین بس نكرد. گویى از خیال على در دل دوستانش مىترسید. باید این خیال را بزداید، یا اثر قداست آن را محو نماید. مزدورانى خامه به مزد فراهم آورد و به آنان گفت چندانكه مىتوانید در مدح عثمان و قدح على حدیث بسازید و میان مردم پخش كنید و آنان چنان كردند و با حدیثهاى دروغین دلهاى نامطمئن را از على برگرداندند. اگر كسى پس از گذشت بیش از سیزده قرن، در گفتگوى روزمره مردم دمشق نیك دقیق شود، اثر آن تبلیغهاى دشمنانه را كه به صورت مثل باقى مانده خواهد شنید.
در یكى از كتابهاى خود (7) نوشتهام، عبدالله بن على بن عبدالله عباس گروهى از مشایخ شام را نزد سفاح فرستاد و نوشت اینان از خردمندان و دانایان این سرزمیناند و همه سوگند مىخورند: ما نمىدانستیم رسول الله(صلی الله علیه و آله) جز بنى امیه خویشاوندى داشته است كه از او میراث برند، تا آن كه شما امیر شدید.
اگر این داستان را كه غرس النعمة در كتاب خود آورده، جزء لطیفهها به حساب بیاوریم، در تاریخ كسانى را مىبینیم كه بر اثر تبلیغهاى مزدوران معاویه در آغاز از امیرالمؤمنین على(علیهالسلام) شناخت درستى نداشتهاند، با او دشمنى مىكردهاند. اما سرانجام چون از فضیلتهاى او آگاه شدند از دوستان او گشتهاند.
در شرح زندگانى یاقوت حموى مىخوانیم او از دشمنان حضرت على(علیهالسلام) بود. اما تقدیر او را به مرو مىكشاند، در آنجا از كتابخانه آن سرزمین بهره مىگیرد و به فضیلتهاى حضرت على(علیهالسلام) آشنا مىگردد و به جایى مىرسد كه مىنویسد:
«خیرهاى او بسیار و فضیلتهاى او آشكار است. اگر بخواهیم همه آن را فراهم سازیم و از گزیده آن كتابى پردازیم از این مجموعه معجم الادباء بیشتر خواهد شد.»
آرى چراغى را كه خدا برافروخت با دم سرد این و آن خاموش نگردد و هر روز فروغ آن افزونتر شود. با گذشت زمان دوستى على در دلها راه مىیابد و بانگ ولایت او شبانهروز گوش شیعیان و دلبستگان وى را در بامداد و پیشین و شامگاه نوازش مىدهد.
پینوشتها:
1. طبقات، ج 3،90ـ 89 .
2. نساء، 78 .
3. آل عمران، 154 .
4. القمان، 17 .
5. احزاب، 21 .
6. همان كتاب، ص 89 ـ 85 .
7. زندگانى امام على بن الحسین، ص 65 .
برگرفته از کتاب على از زبان على، دكتر سید جعفر شهیدى .
گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی .