تبیان، دستیار زندگی
جریان پویا و ریشه‏داری چون «شعر گفتار» از گستر‏ه‏ای درازدامن برخوردار است. چیستی آن را تا آنجا که در توانم بوده، طی نزدیک به سه دهه بازگفته و نوشته‏ام؛ بیش از دوهزار صفحه گفت‏وگو، مقاله و یادداشت، و به مرور، مبانی تئوریک آن را تبیین کرده‏ام. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شعرباید مقتدر باشد؛نه اقتدارگرا

گفتگو با سید علی صالحی در باره شعر و شعر گفتار

شعر

جریان پویا و ریشه‏داری چون «شعر گفتار» از گستر‏ه‏ای درازدامن برخوردار است. چیستی آن را تا آنجا که در توانم بوده، طی نزدیک به سه دهه بازگفته و نوشته‏ام؛ بیش از دوهزار صفحه گفت‏وگو، مقاله و یادداشت، و به مرور، مبانی  تئوریک آن را تبیین کرده‏ام. اینجا و در این فرصت، حتی در نگاهی اجمالی، می‏توانم تنها به یک «نشانی» اشاره کنم:  زبان گفتار یعنی کشف و بهره‏وری از تمام ظرفیت زبان مادری. در شعر گفتار، همه واژه‏ها- به وقت آفرینش شعر- از یک قدرت مساوی برخوردارند، آن هم در ساده‏ترین چهره‏ خود.

شعر گفتار به عکس آن چیزی که به زبان فاخر و مستبد و اقتدارگرا معروف است، صاحب زبانی آزاد است. عبور از جریان شعر آرکارییک که سه دهه بر ذهنیت زبان شعر چیره بود، با اصرار من بر شعر گفتار، میسر شد. دغدغه نجات از سلطه زبان طبقات ممتاز بر شعر پیشرو پارسی، پرسشی ساده بود که سال 1355 به ذهنم رسید. اول به صورت‏بندی سطرها و فرم صورت شعر سپید- زیر هم نویسی پراکنده یا تقطیع ناهموار- شک کردم.

آن روزگار توانایی تحلیل این تردید در من نبود با دوستان شاعر و مسن‏تر‏ها در میان گذاشتم. اکثراً گفتند اگر این تقطیع ناقص است، پس چرا شاملو و دیگر پیشکسوت‏ها آن را پذیرفته‏اند؟ اما به تردید خود یقین داشتم تا سال 1361 که با انتشار اولین دفتر شعرم یعنی «منظومه‏ها»، به صورتی نه چندان مصرانه، و بدون اشاره مستقیم، اولین بنیان‏های لازمه را تجربه کردم؛ اما سال بعد در موخره دفتر شعر «مثلثات و اشراق‏ها» دیدگاه خود را علنا اعلام کردم و همان زمان اعلام کردم تقطیع سنتی یک خطاست که از طریق ترجمه به صورت شعر ملی و پیشرو ما تحمیل شده، و البته پیش‏تر در دفتر منظومه، ذات زبان گفتار را تجربه کرده بودم؛ یعنی تغییر در فرم و زبان، و زنده و احیا کردن سنتی موثر و بی‏پایان که در ادبیات کهن ما- در حوزه‏ زبان- ریشه داشته است.

من مبدع شعر گفتار نیستم؛ شارح آن بوده‏ام و نظریه‏پرداز؛ و گرنه رگه‏های شعر گفتار از گات‏های اوستا آغاز می‏شود. حضرت حافظ یکی از عالی‏ترین شاعران شعر گفتار- در همان راه و منش شعر کلاسیک- است و از این عصر، فروغ فرخزاد، با آن نبوغ زنانه به آن رسید؛ اما نرسید که مسیر خود را آن‏گونه که باید برای جامعه ادبی توضیح دهد، و شاید زمان پردازش فنی این فهم تاریخی  فرا نرسیده بود. نیما چند شعر آخر حیاتش در همین حوزه قابل تحقیق است. به شعرهای نیما از تاریخ1330 تا 1338 رجوع کنید. خود او بود که پیش‏تر گفت، شعر باید به زبان طبیعی برسد. این طبیعت زبان و زبان طبیعی که رازش به سادگی فاهمه باز می‏گردد و نه اطوار غامض، همین شعر گفتار است.

مولفه‏های «شعر گفتار» و جدا شدن از «شعر ناب»:

شعر

اگر خیزش سراسری مردم در سال 57 رخ نمی‏داد و پرسش انسان ایرانی دچار دگردیسی نمی‏شد، بسا تردیدهای من در حد تردید باقی می‏ماندند. من فرصت‏ها را به صورت فطری درک و درونی می‏کنم. «موج ناب» مولود عصر خود بود و متعلق به یک لایه از زبان فارسی: نوعی شعر کانکریتی بود و بازخوردی برای خواص محدود داشت. در شعر موج ناب، همان لحظه که جایزه فروغ را گرفتم- سال 1356-  به خودم گفتم این پایان راه موج ناب است و جرقه انشعاب فردی را در جانم حس کردم.

اما در مورد تفاوت مشخصه‏های شعر گفتار با دیگر جریان و موج‏ها، نیاز به رجوع دارد؛ رجوع به هر آنچه که در این زمینه نوشته و گفته‏ام. موج‏ها می‏آیند و می‏روند، به علت قناعت به یک سهم از ظرفیت زبان؛ اما شعر گفتار موج نیست؛ جنبش است؛ به همین دلیل هم مورد استقبال قرار گرفت. راه گفتار یعنی اینکه زبان را در اختیار شعر گرفتن و نه اینکه شعر را در اختیار زبان گذاشتن و محدود کردن آن. من این راز را از درون شعر حضرت حافظ آموخته‏ام. ای کاش فرصت بود تا چگالی همه این تفاوت را در این گفت‏وگو نشان می‏دادم؛ اما مجبورم به آدرس‏های کلان اشاره کنم. در یک جمله: شعر گفتار همان یادآوری فراموش شده‏های مردم است با روح شعر، به گونه‏ای که مخاطب در قوه - نه در فعل- به راحتی جانشین شاعر می‏شود؛ شکلی از شعر تسخیری که تصرف در متافیزیک زبان رخ می‏دهد؛ نه زبانیتی که تنها حادثه را در بازی با فیزیک زبان جست و جو می‏کند.

در اواخر دهه 60 ، برای اولین بار اعلام کردم «زبان شعر» یعنی تقسیم کلمات به دو گونه؛ بخشی که بار شاعرانه و عاطفی دارد و دایره‏ای از واژه‏ها که چنین نیستند و این تقسیم‏بندی نشانه ضعف شاعر در تالیف است و من ترکیب «شعر زبان» را مطرح کردم؛ اما سال‏های بعد، برداشت پر خطایی از این ترکیب مطرح شد. گمان بردند که شعر زبان یعنی تمرکز صرف بر زبانیت و بازی زبان. همین انحراف، آن بازی زبان را به «زبان بازی بی‏مایه» بدل کرد و به سرعت هم به حاشیه و به سوی فراموشی گریخت. آنان‏که صرفا به «اتفاق زبان» فکر می‏کنند، روی شعر را می‏کشند، و عده بسیاری از رمانتیک‏های پیش از ما هم که پیش‏تر «زبان اتفاق» را یک اصل می‏دانستند، به مصرف زبان رسانهی در غلتیدند. شعر گفتار با پیروی از پیشنهادات مخفی مانده حافظ و نیما، مسیر تازه‏ای گشود؛ یعنی استفاده از همه این امکانات کلان و زیرمجموعه‏های بی‏شمار آن.

امروز شاعران شعر گفتار، کم نیستند و هر کدام به صورت مستقل، سهم خلاق خود را دارند. این همان رودخانه نیماست که هر کسی سهم خود را برمی‏دارد. البته در آغاز تمرین، بویژه برای جوان‏ترها، نوعی پیش شعر با هوای گفتار رخ می‏دهد که همان شعر حرف است؛ اما تمرینی است برای رسیدن به شعر گفتار.

عالی‏ترین خصیصه و آشکارترین مولفه تاریخی «شعر گفتار» پایان دادن به دوران شعر آرکاییک است، شعر باید مقتدر باشد؛ نه اقتدارگرا.«عصر شبان رمگی» به پایان رسیده است و شاعر حق ندارد از «بالا» به مردم دستور دهد و نصیحت کند و فرمان بیاراید. ما مثل حافظ  باید هم‏شانه و همراه مردم باشیم.

ضرورت نام‏گذاری برای شعر:

شعر

اگر راهی گشوده شد و صورتی ملی به خود گرفت، نیاز به نشانی دارد؛ مثل شعر نو نیمایی، شعر سپید شاملو، شعر حجم رویایی، موج نو احمدرضا احمدی، موج ناب ما جنوبی‏ها. اما بعضی مثل رحمانی، نادرپور، سپانلو، آتشی، مجابی و ... مستقل از جریان‏ها، تفرد خلاق خود را ادامه می‏دهند، یا مثل کسرایی و سپهری، بی‏نیازند از این حواشی که گاه به درستی به متن تبدیل می‏شوند.

منتقد نداریم به آن معنا که مورد نظر است . هنوز هم رضا براهنی در این زمینه بی‏نظیراست و بنیان گذار نقد مدرن ماست.

آیا نام گذاری نوعی تمایز طلبی نیست ؟ اگر دست پر باشد و جان پاسخ‏گو و مسیر روشن، تمایزطلبی عاری از سلطه‏گری یک حق است. تعبیر من از تمایز، شکلی از تنوع است و تنوع نشانه میل به آزادی است.

آیا نام‏گذاری جریان‏ها و موج‏های شعری، از نیما تا امروز درست بوده است یا نه؟ما، تاریخ و زمان هستیم که درستی را از نادرستی تشخیص می‏دهیم. «ما» یعنی مردم. بر گذشته رفته می‏توان قضاوت کرد. با احتیاط می‏گویم که در این حوزه، اشتباهی رخ نداده است.

من ‏«ناظرم» و گواهی دهنده کلام خودم هستم. فقط از یارگیری و فرقه فرهنگی راه انداختن پرهیز مطلق دارم. من از دیگران تاثیر می‏گیرم و نه به عکس. هر کسی منزلت انسانی و خلاقه خود را دارد.


سید علی صالحی

تنظیم : بخش ادبیات تبیان