تبیان، دستیار زندگی
شاعر به خاطر دلتنگی ره توشه بر می‏دارد و در راه به یک سه راهی می‏رسد که یکی‏شان تابلو زده «راه نوش و راحت و شادی» اما به تنگ آلوده، دومی «راه نیمش ننگ نیمش نام/ اگر سر بر کنی غوغا و گردم در کشی آرام» و بالاخره «سه دیگر: راه بی‏برگشت بی‏فرجام» که شاعر ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

من اینجا بس دلم تنگ است

شش شعر معروف اخوان

زمستان بود

شمع

«زمستان» را اخوان دو سال بعد ازکودتای 28 مرداد سرود «هوا بس ناجوانمردانه سرد است آی» او در این شعر با توصیف دقیق و البته شاعرانه یک روز برفی در یکی از زمستان‏های زادگاهش-مشهد- فضای کلی آن روزگار را به تصویر کشید: «هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دست‏ها پنهان، نفس‏ها ابر، دل‏ها خسته و غمگین.» این شعر باعث زندان رفتن شاعرش شد. شاملو که در این زندان همبند اخوان بوده در خاطراتش می‏گوید زندانیان‏ها چون با پدر [نظامی] او آشنا بودند او را نمی‏زدند؛ «ولی اخوان را آش و لاش کردند» (اخوان داستان این زندان را در شعر «نادر یا اسکندر» آورده). اخوان بعدها عنوان زمستان را با سماجت بر یک کتابش گذاشت. شعر زمستان را هم استاد شجریان و هم شهرام ناظری به آواز خوانده‏اند.

شاهنامه‏ آخرش نا خوشه

شعر «آخر شاهنامه» اخوان که نام دفتری از اشعار او هم شده داستان چنگ نوازی است که برای ما می‏گوید چنگش همواره از خاطرات خوش قدیم می‏گوید و سراغ پایتخت قرن را می‏گیرد تا به آن حمله ببرد اما چنگی پیر به سازش خطاب می‏کند «ای پریشانگوی مسکین! پرده دیگر کن/ پور دستان [= رستم] جان ز چاه نابرادر در نخواهد برد». می‏گوید که او و مردمش دیگر فرو شکوهشان را از دست داده‏اند و حالشان شبیه اصحاب کهف است که طاقت ندارند آقدر بخوابند تا دقیانوس زمانشان- یعنی شاه پهلوی- بمیرد «گاهگه بیدار می‏خواهیم شد زین خواب جادویی/ همچو خواب همگنان غار / چشم می‏مالیم و می‏گوییم: آنک، طرفه قصر زرنگار صبح شیرینکار/ لیک بی‏مرگ است دقیانوس/ وای، وای. افسوس».

شبی که لعنت از مهتاب می‏بارید

شمع

شعر «کتیبه» یکی از معروف‏ترین نمونه‏های اشعار داستانی اخوان است ماجرای شعر، داستان گروهی زندانی است که صخره‏ای رو به رویشان افتاده. روی این صخره نوشته. «کسی راز مرا داند/ که از این روبه آن رویم بگرداند.» یک بار بالاخره زنجیری‏ها دل به وسوسه دانستن راز تخته سنگ می‏دهند و با زحمت فراوان آن را جا به جا می‏کنند فکر می‏کنید چی می‏خوانند؟ «نوشته بود/ همان / کسی راز مرا داند/ که از این رو به آن رویم بگرداند». از روی این شعر که نمادی از بیهودگی تلاش‏ها در جامعه‏ای بسته است، فیلمی هم ساخته شده (فریبرز صالح، 1353) که اهمیتش در تاریخ سینمای ایران در این نکته است که اولین بازی خسرو شکیبایی در آن بوده.

بله، همین رنگ است

آن‏قدر که عبارت‏های شعر «چاووشی» معروف است، خود این شعر معروف نیست؛ عبارت‏هایی مثل «بیا ره توشه برداریم/ قدم در راه بگذاریم» یا «من اینجا بس دلم تنگ است/ و هر سازی که می‏بینم بد آهنگ است» یا اصلا عبارت «به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است»: همه مال این شعر هستند. ماجرای شعر از این قرار است که شاعر به خاطر دلتنگی ره توشه بر می‏دارد و در راه به یک سه راهی می‏رسد که یکی‏شان تابلو زده «راه نوش و راحت و شادی» اما به تنگ آلوده، دومی «راه نیمش ننگ نیمش نام/ اگر سر بر کنی غوغا و گردم در کشی آرام» و بالاخره «سه دیگر: راه بی‏برگشت بی‏فرجام» که شاعر سومی را انتخاب می‏کند.

باز می‏لرزد دلم، دستم

شمع

اخوان فقط نومیدانه شعر نگفته و مثل هر شاعر بزرگ دیگری، عاشقانه هم دارد معروف‏ترین عاشقانه او که احتمالا زیاد از رادیو شنیده‏اید، شعر بسیار کوتاهی است که زمزمه عاشق با خودش است در وقت آماده شدن برای دیدار محبوب «لحظه‏ دیدار نزدیک است/ باز من دیوانه‏ام، مستم/ باز می‏لرزد دلم، دستم/ باز گویی در جهان دیگری هستم/ های! نخراشی به غفلت گونه‏ام را، تیغ!/های! نپریشی صفای رلفکم را، دست!/ و آبرویم را نریزی، دل /ای نخورده مست/ لحظه دیدار نزدیک است» به عقیده‏ من (که احسان رضایی باشم) این شعر یکی از 10 عاشقانه برتر کل تاریخ شعر فارسی است.

انتظار خبری نیست مرا

شاعر در شعر کوتاه «قاصدک» با گل قاصدک که طبق عقیده‏ای عامیانه رساننده پیام و پیغام است، حرف می‏زند و با همان لحن نومیدانه همیشگی از او می‏پرسد که «راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟/ مانده خاکستر گرمی، جایی؟/ در اجاقی، طمع شعله نمی‏بندم. خردک شرری هست هنوز؟» قاصدک را هم استاد شجریان خوانده است. این شعر در دفتر «آخر شاهنامه» آمده است.

همشهری جوان

تنظیم : بخش ادبیات تبیان